بریده‌هایی از کتاب کتاب‌فروش خیابان ادوارد براون؛ مجموعه داستان‌به‌هم‌پیوسته

گاهی فهمیدن رفتار و روابط بین آدم‌ها از درک نظریهٔ سیاه‌چاله‌های استیون هاوکینگ هم سخت‌تر می‌شود.

«دید... داد... دید... دید... دید... داد... دید...» داماد آن‌قدر خرکیف است که حتا ریتم درست بوق زدن ماشین عروس را هم رعایت نمی‌کند.

براساس قوانین کهن‌الگویی، رابطهٔ معکوسی بین زیبارویی و کتاب‌خوانی وجود دارد.

براساس قوانین کهن‌الگویی، رابطهٔ معکوسی بین زیبارویی و کتاب‌خوانی وجود دارد

«از همین می‌ترسم به یه چیز یا کسی عادت می‌کنی، اون وقت اون چیز یا کس قالت می‌ذاره. اون وقت دیگه چیزی برات نمی‌مونه. می‌فهمی چی می‌خوام بگم؟ اونایی رو که می‌ذارن و می‌رن دوست ندارم. اینه که اول خودم می‌رم. این‌جوری خاطرجمع‌تره.»

"در اشتیاق گلی که نچیده‌ام می‌لرزم."

از پشت شیشهٔ خیس ویترین به آدم‌ها نگاه می‌کنم. تجربه‌ام نشان داده روزهای بارانی مردم کمتر کتاب می‌خرند، درست مثل روزهای آفتابی.

مشتری زیبایی است. می‌گوید نویسنده است، ولی چون به ناشرها اطمینان ندارد آخرین کتابش را خودش منتشر کرده. می‌گویم «بفرمایید، مغازهٔ خودتونه.» نمی‌دانم چرا این جمله را می‌گویم، چون مغازه حتا مال خودم هم نیست.

آلیس با خود اندیشید: "کتابی که نه عکس دارد و نه گفت‌وگو به چه درد می‌خورد؟

«سخت نگیر، زندگی همینه.»

«لطفاً پس از خواندن سیفون را بکشید»

سوم این‌که برای انجام ندادن هر کاری داشتن دو دلیل کافی است

انگار مُرده‌ای که می‌خواهد زنده بماند ترسناک‌تر از زنده‌ای است که می‌خواهد بمیرد

شاید عارف‌مسلکی مفتون و شیداست که چیزی جز کتاب نمی‌بیند. آخرین گونهٔ در حال انقراض کرمِ کتاب، یک کرم کو

«انسان وقتی به چیزی واکنش نشان می‌دهد که یکی از حس‌های پنج‌گانه‌اش تحریک شود. کتاب به‌تنهایی هیچ‌کدام از این حس‌ها را تحریک نمی‌کند.»

همیشه بالشی اضافی دارم که بغلش کنم. بهتر از هیچی است

از پشت شیشهٔ خیس ویترین به آدم‌ها نگاه می‌کنم. تجربه‌ام نشان داده روزهای بارانی مردم کمتر کتاب می‌خرند، درست مثل روزهای آفتابی.

برای انجام ندادن هر کاری داشتن دو دلیل کافی است.

«شنوندگان عزیز، توجه فرمایید. این صدای آژیر خطر است که می‌شنوید، لطفاً از پناهگاه‌های خود بیرون آمده و تانک‌های دشمن را تماشا کنید.» سایه‌های بزرگی روی زمین می‌بینم. به بالا نگاه می‌کنم. آسمان پُر از تانک‌های رنگارنگی شده که پرواز می‌کنند. تانک‌ها یکی‌یکی شلیک می‌کنند و بمب‌ها توی آسمان مثل ترقه‌های آتش‌بازی منفجر می‌شوند.

«هر چه کشور محروم‌تر باشد، جام جهانی برایش اهمیت بیشتری دارد. این رقابت‌ها در نروژ و سویس تغییر اندکی ایجاد کرد، اما در روآندا جام جهانی به طور موقت آدم‌کشی‌ها را متوقف کرد.»