بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کتاب‌فروش خیابان ادوارد براون؛ مجموعه داستان‌به‌هم‌پیوسته | طاقچه
تصویر جلد کتاب کتاب‌فروش خیابان ادوارد براون؛ مجموعه داستان‌به‌هم‌پیوسته

بریده‌هایی از کتاب کتاب‌فروش خیابان ادوارد براون؛ مجموعه داستان‌به‌هم‌پیوسته

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۶از ۱۲۷ رأی
۳٫۶
(۱۲۷)
تقدیم به تو آخرین بازمانده از نژاد در حالِ انقراض انسانِ کتاب‌خوان
helya.B
گاهی فهمیدن رفتار و روابط بین آدم‌ها از درک نظریهٔ سیاه‌چاله‌های استیون هاوکینگ هم سخت‌تر می‌شود.
اِیْ اِچْ|
گاهی فهمیدن رفتار و روابط بین آدم‌ها از درک نظریهٔ سیاه‌چاله‌های استیون هاوکینگ هم سخت‌تر می‌شود.
مـَه‌سـا
مادرش رو می‌کند به من و می‌گوید «ببخشید آقا، شما هم تو زحمت افتادین. بچه‌های امروزی جز دردسر هیچی ندارن.» «بچه‌های امروزی رو پدر و مادرهای امروزی تربیت کرده‌ن.»
مـَه‌سـا
«وقتی نابغه‌ای در دنیا پیدا می‌شود، می‌توانید او را از این نشانه بشناسید؛ تمام ابلهان علیهش متحد می‌شوند.»
مـَه‌سـا
می‌خواهم با کتاب‌ها تنها باشم. کرکره را پایین می‌کشم و در مغازه را می‌بندم. دوست دارم با کتاب‌ها حرف بزنم و بگویم توی این مدت چه‌قدر دوست‌شان داشته‌ام، ولی به جای این کار از پوشهٔ film musik آهنگ فیلم زوربای یونانی را پخش و صدای بلندگوی کامپیوتر را بلند می‌کنم. مثل آنتونی کوئین دست‌هایم را باز می‌کنم و هم‌ریتم با آهنگ پاهایم را عقب‌وجلو می‌برم. صدای دست زدن کتاب‌ها بلند می‌شود. همینگوی، جویس، سلینجر، آستین، بردبری،‌ سروانتس، فالاچی،‌ برونته و بقیهٔ نویسنده‌ها می‌آیند وسط کتاب‌فروشی و هر کدام یک دور می‌رقصند و برمی‌گردند توی کتاب‌های‌شان تا جا برای نویسنده‌های جدید باز شود. حافظ و سعدی و چند نویسندهٔ ایرانی را هم می‌بینم که ته مغازه روی صندلی نشسته‌اند و فقط دست می‌زنند.
امیررضا
«انسان وقتی به چیزی واکنش نشان می‌دهد که یکی از حس‌های پنج‌گانه‌اش تحریک شود. کتاب به‌تنهایی هیچ‌کدام از این حس‌ها را تحریک نمی‌کند.»
مـَه‌سـا
اونایی رو که می‌ذارن و می‌رن دوست ندارم. اینه که اول خودم می‌رم. این‌جوری خاطرجمع‌تره.
اِیْ اِچْ|
همین که بستهٔ شکلات تلخ را باز می‌کنم و می‌گذارم روی پیشخان، مرد جوانی وارد مغازه می‌شود. نمی‌دانستم تحریک حس چشایی می‌تواند این‌قدر مؤثر باشد. مرد جوان عینک‌دودی زده و ساک رنگ‌ورورفتهٔ سیاهی دستش است. می‌خواهم تأثیر خوبی بر اولین مشتری بگذارم؛ لبخند می‌زنم و سلام می‌کنم. جوابی نمی‌دهد و بدون این‌که عینکش را بردارد، نگاهی سرسری به کتاب‌ها می‌اندازد و می‌پرسد «کتاب موفقیت در یک ساعت و بیست و پنج دقیقه و سی و دو ثانیه رو دارید؟» چرا جرجیس؟ این چه کتاب مزخرفی است که می‌خواهد؟
سیّد جواد
همه به قفسه‌های کتاب نگاه می‌کنند و هیچ‌کس از مغازه بیرون نمی‌رود.
زیبای پاییز 🍁
«اجرای قبلیم زیادی فلسفی بود، باید به یه چیز ساده‌تر فکر کنم. چیزی که همهٔ آدم‌ها بتونن درکش کنن...»
اِیْ اِچْ|
از پشت شیشهٔ خیس ویترین به آدم‌ها نگاه می‌کنم. تجربه‌ام نشان داده روزهای بارانی مردم کمتر کتاب می‌خرند، درست مثل روزهای آفتابی.
محسن
«آدمی اگر چنین بوده یا هست یا خواهد بود، بدان معنی نیست که تا ابد چنین بوده یا هست یا خواهد بود، بلکه یک روز چنین شده و روز دیگر چنین نخواهد بود.»
کاربر ۱۴۲۱۸۶۰
انگار مُرده‌ای که می‌خواهد زنده بماند ترسناک‌تر از زنده‌ای است که می‌خواهد بمیرد.
موش سر آشپز
الان مد شده دیگه، جو روشنفکریه، قبلنا خودکشی حرمت داشت. مردم سر غیرت و ناموس خودکشی می‌کردن. الان دیگه هر ننه‌قمری از خونه‌ش قهر می‌کنه خودش رو دار می‌زنه.
سیّد جواد
«تا کی می‌خوای فرار کنی؟ زندگی همینه، باید باهاش روبه‌رو بشی.»
مهری
"در اشتیاق گلی که نچیده‌ام می‌لرزم."
سیّد جواد
همیشه به خودم می‌گویم اگر گاهی سکوت کنم خیلی بهتر است، اما هیچ‌وقت نتوانسته‌ام این کار را به مرحلهٔ اجرا برسانم.
shima mousavi
انسان وقتی به چیزی واکنش نشان می‌دهد که یکی از حس‌های پنج‌گانه‌اش تحریک شود. کتاب به‌تنهایی هیچ‌کدام از این حس‌ها را تحریک نمی‌کند.
سیّد جواد
حیف که بچه‌م پسر نیست، وگرنه اسمش رو می‌ذاشتم چخوف. البته اولش دکترا گفتن پسره، ولی بعدش معلوم شد توی سونوگرافی بند ناف توی یه موقعیت اشتباهی قرار گرفته. واسه همین اشتباهی تشخیص داده بودن.
سیّد جواد

حجم

۱۴۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

حجم

۱۴۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

قیمت:
۳۳,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۹صفحه بعد