بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب از پشت میز عدلیه؛ خاطرات طنز یک قاضی دادگستری | صفحه ۲۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب از پشت میز عدلیه؛ خاطرات طنز یک قاضی دادگستری

بریده‌هایی از کتاب از پشت میز عدلیه؛ خاطرات طنز یک قاضی دادگستری

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۵۷۱ رأی
۴٫۲
(۵۷۱)
اگر بخواهی شمیم و رایحهٔ عدالت در عدلیه همیشه برقرار باشد، باید گاهی برخلاف میلت رفتار کنی.
سارا
تاریخ اجتماعی ایران روزی به کمال نزدیک می‌شود که اطبا و قُضات خاطرات خود را بنویسند؛ چرا که این دو گروه با حضور در بطن جامعه با معضلات و گرفتاری‌های مردم ارتباط مستقیم دارند.
سارا
اصولاً قاضی باید براساس ادلهٔ موجود در پرونده به نتیجهٔ نهایی برسد و رأی خود را پس از بررسی ادلهٔ موجود صادر کند؛ اما بسیار اتفاق می‌افتد که قاضی از آخر به اول می‌آید؛ به این معنی که در همان بدو امر تصمیم خود را گرفته و رأی نهایی را در ذهن خود انشا کرده است، فقط دنبال ادله‌ای می‌گردد تا رأی خود را با آن‌ها موجه سازد. این پرونده هم از همین مدل بود. خدایا خودت ما را از سروته شدن محفوظ بدار.
alikhodaie
اگر روزی دیدید دارید حسابی از کسی کتک می‌خورید و کبود شده‌اید، تلفن همراه‌تان را هم وارد معرکه کنید و آن را به ضارب بدهید تا چنان با گوشی بر سرتان بزند که هم خودتان خُرد شوید هم گوشی. گاهی قانون از تلفن همراه شما بیش‌تر از خودتان حمایت می‌کند.
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
یادم نیست چه‌طور خودم را جمع‌وجور و او را راهی کردم، اما از آن لحظه مدام ذهنم درگیر است که آخر لامصب «دُکون» چیست؟ حداقل می‌گفتی مغازه، فروشگاه، بوتیک، سوپرمارکت، هایپر، واحد صنفی، غرفه، حجره یا هزارتا کلمهٔ لعنتی دیگر. باور کنید راضی بودم می‌گفت بقالی، ولی این «دُکون» را هیچ‌جوره هیچ جای دل نمی‌توان گذاشت. احتمالاً انتظار هم داشت هر روز صبح با آفتابهٔ مسی و جارودستی جلوِ در شعبه را آب‌وجارو کنم، یا کرکرهٔ شعبه را که بالا می‌کشم بگویم خدایا به امید تو و یک رأی هم به عنوان دشت اول صبح به نفع اولین مراجعه‌کننده صادر کنم.
shirani
اطلاعات کم حقوقی مردم و عدم‌استفاده از وکیل باعث می‌شود که مراجع قضایی پُر باشد از اشخاصی که هاج‌وواج و سردرگم، مثل مرغ پَرکَنده، به دنبال فردی بگردند که به آن‌ها مشاوره بدهد. حالا اگر درِ اتاق یک قاضی باز باشد و جلسه‌ای هم در اتاق برگزار نبوده و ارباب‌رجوعی هم داخل نباشد، صد درصد کلی مرغ پَرکَنده یکی پس از دیگری وارد اتاق می‌شوند تا سؤالات و مشکلات حقوقی‌شان را بپرسند و آرام بگیرند. خیلی وقت‌ها این اتفاق برای من هم می‌افتد. همیشه برای این خواستاران مشاوره توضیح می‌دهم که به عنوان قاضی حق مشاوره دادن ندارم ولی اگر پرونده‌ای در شعبهٔ من ندارند و سؤال‌شان کوتاه و آسان باشد، می‌توانم در حد مختصری پاسخ دهم. یک روز که در شعبه کسی نبود و غرق در مطالعهٔ پرونده‌ای بودم، مرد میان‌سالی وارد اتاق شد و خواست سؤال حقوقی خود را بپرسد. مطمئن شدم پرونده‌ای در شعبهٔ ما ندارد و توضیحات همیشگی را در خصوص مشاوره دادن به وی دادم. خیلی جدی، محترمانه و کنجکاوانه پرسید «ببخشید، چه‌جوری می‌شه درِ این دادسرا رو تخته کرد؟»
☆...○●arty🎓☆
نکتهٔ آموزندهٔ این خاطره این‌که اگر روزی دیدید دارید حسابی از کسی کتک می‌خورید و کبود شده‌اید، تلفن همراه‌تان را هم وارد معرکه کنید و آن را به ضارب بدهید تا چنان با گوشی بر سرتان بزند که هم خودتان خُرد شوید هم گوشی. گاهی قانون از تلفن همراه شما بیش‌تر از خودتان حمایت می‌کند.
م.برهانی
خیلی وقت‌ها مردمی که کارشان در ادارات و سازمان‌های دولتی و عمومی با مشکل مواجه می‌شود، از رئیس آن اداره یا سازمان در دادسرا شکایت می‌کنند. دادسرا بدون این‌که بتواند مستقیماً در مسائل اداری آن نهاد دخالت کند، اگر جرمی در این زمینه اتفاق افتاده باشد، به موضوع رسیدگی می‌کند. موضوع بیش‌تر این‌طور شکایات توهین، تهدید، نشر اکاذیب، گزارش خلاف واقع، غرض‌ورزی، سلب حقوق اساسی و از این‌دست جرایم است.
☆...○●arty🎓☆
افراد گمان می‌کنند که اگر خود را به‌دروغ بی‌کار معرفی نمایند ترحم بیش‌تری برای خودشان جذب می‌کنند. مثلاً اکثر مال‌باختگان در مقام شکایت می‌گویند سال‌هاست که بی‌کارند. به مکالمهٔ زیر دقت کنید: من: «خب، شغل شما چیه؟» شاکی درحالی‌که لب‌ولوچه‌اش را آویزان کرده است، پس از آهی عمیق: «بی‌کار هستم آقای قاضی، بی‌کار.» من: «خب چی ازتون سرقت شده؟» شاکی: «یه دستگاه مازراتی صفر.» من: «ببخشید، شما که بی‌کار هستین چه‌طور مازراتی دارین؟» شاکی: «ما داروندارمون از زندگی یه دستگاه مازراتی بود که اون هم سارق برد. حالا من موندم و بی‌کاری و بچه‌های گرسنه!»
Zeinab
«عزیزم، تو خودت دلیلی. جا داشت سرتاپات رو پانچ می‌کردم، ضمیمهٔ اوراق پرونده می‌شدی.
haji
با حالتی عتاب‌گونه از پسر پرسیدم «تو خجالت نمی‌کشی دست روی مادر و خواهرت بلند کردی؟» پسر که تحصیلات دانشگاهی هم داشت، جواب داد «من؟! من دست بلند کردم روی مادر و خواهرم؟! نه آقای قاضی! من خودم فمینیستم.» به سبب دفاع متهم تمام فک و صورت و لب و دهان و دیافراگم و زبان کوچکم آمادهٔ یک قهقههٔ تمام‌عیار بود اما به لحاظ اهمیت و تلخ و جدی بودن پرونده، با تمام قدرت خودم را سفت گرفتم و با قیافهٔ اخمالو و صدای بلند، طوری که گویا عصبانی‌تر شده‌ام، گفتم «به‌به، پس فمینیست هم هستی؟!» متهم که یک لحظه گمان کرد فمینیست بودن هم به اتهاماتش افزوده خواهد شد، خیلی مستأصل و گیج گفت «نه حاج‌آقا، حالا نه اون‌قدرها هم فمینیست.»
fatemeh sadeghi
اصولاً چرا خاطرات قضایی‌ام را نوشته‌ام؟ باز هم به چند دلیل دیگر. کلاً یک قاضی با دلیل و استدلال سروکار دارد؛ یعنی اگر کسی به من سلام کند، ابتدا سه‌تا دلیل می‌آورم، بعد می‌گویم علیک‌سلام. اول مراد من، مرحوم باستانی پاریزی، به قُضات توصیه کرده بود که خاطرات خود را بنویسند و منتشر کنند. به عقیدهٔ ایشان تاریخ اجتماعی ایران روزی به کمال نزدیک می‌شود که اطبا و قُضات خاطرات خود را بنویسند؛ چرا که این دو گروه با حضور در بطن جامعه با معضلات و گرفتاری‌های مردم ارتباط مستقیم دارند.
fatemeh sadeghi
خودتان را برای چند لحظه خیلی شیک و اتوکشیده و شق‌ورق بگذارید پشت میز عدلیه و حال‌وهوای دادسرا را تصور و مجسم کنید. خلاصه یک پرستیژ قضاوتی بگیرید. روز شلوغی بود و یک مراجعه‌کننده بعد از حدود یک ساعت انتظار پشت در اتاق، وارد شعبه شد. این مرد میان‌سال با ظاهری ساده اما مشوش، در حال صحبت دربارهٔ پروندهٔ خود بود که ناگهان از همه‌جا بی‌خبر گفت «من از صبح تا حالا که پشتِ درِ دُکون شما منتظرم...»
haji
در مسند قضاوت از پابوس تا فحش ناموس فاصله‌ای نیست
haji
قاضی که باشی عادت می‌کنی به تملق و چاپلوسی برخی از مراجعه‌کنندگان: «حاج‌آقا، شما اسوهٔ علم و اخلاق هستین»؛ «آقای قاضی، عدالت شما زبانزد خاص و عامه»؛ «آقای دکتر، منصب قضا برازندهٔ شماست»؛ «آقای رئیس، درایت شما مثال‌زدنیه»؛ «حاج‌آقا، بزرگ‌ترین شانس ما این بود که شما حاج‌آقای پروندهٔ ما شدین»؛ «آقای قاضی، چه‌قدر به شما می‌آد که قاضی باشین» و...
haji
نکتهٔ آموزندهٔ این خاطره این‌که اگر روزی دیدید دارید حسابی از کسی کتک می‌خورید و کبود شده‌اید، تلفن همراه‌تان را هم وارد معرکه کنید و آن را به ضارب بدهید تا چنان با گوشی بر سرتان بزند که هم خودتان خُرد شوید هم گوشی. گاهی قانون از تلفن همراه شما بیش‌تر از خودتان حمایت می‌کند.
haji
انگار در حافظهٔ تاریخی همهٔ ما ایرانی‌ها ضبط و محفوظ است تا کسی از شما شکایت کرد، شما هم از او شاکی باش. حالا این‌که برای چه شاکی هستی، از چه شاکی هستی، چرا تازه الآن که علیه شما شکایت شده یادت افتاده شاکی باشی، و هزار چه و چرای دیگر اصلاً مهم نیست؛ فقط تا دیر نشده شما هم شکایت کن
sama
براساس تجربیات من، یک ایرانی غیور و واقعی در نود و نُه و نود و نُه صدم درصدِ موارد وقتی در دادسرا و دادگاه اتهامی به او منتسب و از او خواسته می‌شود از خودش دفاع کند، در اولین واکنش خیلی با صلابت، مصمم، مطمئن، با اقتدار و رسا می‌گوید «من خودم شاکی هستم.»
sama
چه پارادوکس عجیبی بود: من بیرون اتاق منتظر صاحب اتاقی بودم که صاحب اتاق خودش بیرون اتاق منتظر صاحب اتاقی نشسته بود که خودش بیرون اتاق نشسته بود تا صاحب اتاقی بیاید که خودش بیرون اتاق منتظر صاحب اتاق نشسته بود که...
•°•(TF)•°•
به‌زحمت خودم را تکان می‌دادم تا فنر صندلی جای بهتری از بدنم قرار بگیرد
HamiD

حجم

۱۰۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۷ صفحه

حجم

۱۰۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۷ صفحه

قیمت:
۳۴,۰۰۰
۱۷,۰۰۰
۵۰%
تومان