بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب از پشت میز عدلیه؛ خاطرات طنز یک قاضی دادگستری | طاقچه
تصویر جلد کتاب از پشت میز عدلیه؛ خاطرات طنز یک قاضی دادگستری

بریده‌هایی از کتاب از پشت میز عدلیه؛ خاطرات طنز یک قاضی دادگستری

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۵۷۱ رأی
۴٫۲
(۵۷۱)
عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بی‌عدالتی است
سیستماتیک
براساس تجربیات من، یک ایرانی غیور و واقعی در نود و نُه و نود و نُه صدم درصدِ موارد وقتی در دادسرا و دادگاه اتهامی به او منتسب و از او خواسته می‌شود از خودش دفاع کند، در اولین واکنش خیلی با صلابت، مصمم، مطمئن، با اقتدار و رسا می‌گوید «من خودم شاکی هستم.»
بهار قربانی
. اول مراد من، مرحوم باستانی پاریزی، به قُضات توصیه کرده بود که خاطرات خود را بنویسند و منتشر کنند. به عقیدهٔ ایشان تاریخ اجتماعی ایران روزی به کمال نزدیک می‌شود که اطبا و قُضات خاطرات خود را بنویسند؛ چرا که این دو گروه با حضور در بطن جامعه با معضلات و گرفتاری‌های مردم ارتباط مستقیم دارند.
بلاتریکس لسترنج
دنیای مجرمانه دنیای عجیبی است. گاهی انگیزهٔ بزهکاران چندان شرورانه نیست، بلکه بیش‌تر کودکانه است.
Parinaz
عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بی‌عدالتی است.
محسن
متهم عزیز جواب داد «من کیف‌قاپی نکردم؛ داشتم با موتور رد می‌شدم کیف این خانم گیر کرد به دستهٔ موتورم.»
helya.B
نمی‌دانم چرا یک ذهنیت اشتباهی بین مردم ما جا افتاده است که صدا و فیلم دلیل محکمه‌پسندی نیست. نمی‌دانم احتمالاً در سریال دِرِک یا ناوارو یا سربازرس مورس یا رکس یا کارآگاه علوی یا پلیس جوان یکی از این پلیس‌های باهوش با چشمانی خمار خطاب به قاتل یا خانوادهٔ مقتول گفته «عزیزم، صدا و فیلم دلیل محکمه‌پسندی نیست.» و این گزاره همچون خط میخی حک و ثبت شده در حافظهٔ تاریخی ملت ایران. حالا به مراجعان به دادگستری ثابت کن چه دلیلی بهتر از صدا و فیلم. گرچه سندیت صدا و فیلم هم خدشه‌پذیر است، هزاربار بهتر است از شهادت یک شاهد آلزایمری یا دروغ‌گو. من خودم شخصاً بارها و بارها به استناد یک صدا یا فیلم رأی صادر کرده‌ام و هیچ دلیلی هم برایم قانع‌کننده‌تر از این‌گونه ادله نیست
سیستماتیک
عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بی‌عدالتی است.
بهار قربانی
اگر روزی دیدید دارید حسابی از کسی کتک می‌خورید و کبود شده‌اید، تلفن همراه‌تان را هم وارد معرکه کنید و آن را به ضارب بدهید تا چنان با گوشی بر سرتان بزند که هم خودتان خُرد شوید هم گوشی. گاهی قانون از تلفن همراه شما بیش‌تر از خودتان حمایت می‌کند.
الچاپو:)
بعضی وقت‌ها قضاوت در نهایت تلخی و گزندگی است؛ گاهی هم با شوخی و شیرینی فاصلهٔ چندانی ندارد؛ گم کردن راه میان این‌همه طعم و بو چندان عجیب نیست.
سَمَر
عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بی‌عدالتی است.
Zahra.kazemi6
ضایعات ضایعات در ادبیات متهمان یک کلیدواژه است. یک واژهٔ حیاتی است. یک شاه‌کلید دفاع است؛ یعنی متهمانی که با دادسرا و بازجویی آشنایی دارند، می‌دانند که هر جا و هر وقت پاسخی برای سؤالات ما قُضات ندارند، باید بگویند ضایعات. برخی از سؤال‌وجواب‌های من و متهمان در بازجویی‌ها را بخوانید. سؤال: «ساعت سهٔ نصفه‌شب توی کوچهٔ بن‌بست چی‌کار می‌کردی؟» جواب: «داشتم ضایعات جمع می‌کردم.» سؤال: «مدارک و کارت‌های بانکی یه غریبه دست تو چی‌کار می‌کنه؟» جواب: «از تو ضایعات پیدا کردم.» سؤال: «چرا چاقو و قمه تو ساکته؟» جواب: «از تو ضایعات پیدا کردم.» سؤال: «تو مگه ماشین داری که رادیوپخش ماشین دستته؟» جواب: «نه، از تو ضایعات پیداش کردم.»
hoony rose
وقتی داشت با غرور روانهٔ زندان می‌شد، گفت «ولی هیچ دلیلی در پرونده علیه من وجود نداشت.» این‌جا بود که پاسخ دادم «عزیزم، تو خودت دلیلی. جا داشت سرتاپات رو پانچ می‌کردم، ضمیمهٔ اوراق پرونده می‌شدی.»
آن شرلی
نکتهٔ آموزندهٔ این خاطره این‌که در مسند قضاوت از پابوس تا فحش ناموس فاصله‌ای نیست.
بلاتریکس لسترنج
نکتهٔ آموزندهٔ این خاطره این‌که اگر روزی دیدید دارید حسابی از کسی کتک می‌خورید و کبود شده‌اید، تلفن همراه‌تان را هم وارد معرکه کنید و آن را به ضارب بدهید تا چنان با گوشی بر سرتان بزند که هم خودتان خُرد شوید هم گوشی. گاهی قانون از تلفن همراه شما بیش‌تر از خودتان حمایت می‌کند.
fahime
با حالتی عتاب‌گونه از پسر پرسیدم «تو خجالت نمی‌کشی دست روی مادر و خواهرت بلند کردی؟» پسر که تحصیلات دانشگاهی هم داشت، جواب داد «من؟! من دست بلند کردم روی مادر و خواهرم؟! نه آقای قاضی! من خودم فمینیستم.»
مامان نقّاش
حالا حساب کنید من در آن دوره چه کارها که نکردم! مثلاً می‌رفتم سبزی‌فروشی می‌گفتم «آقا یه کیلو سبزی‌خوردن بده مخصوص آقای قاضی.» یا مثلاً توی تاکسی می‌نشستم می‌گفتم «آقای راننده قوانین رو رعایت کن؛ چون یه قاضی تو ماشینت نشسته.» یا مثلاً وقتی می‌رفتم لباس بخرم، هر لباسی که فروشنده می‌آورد اظهار می‌کردم آن لباس مناسب شغل من نیست. این‌قدر این کار را تکرار می‌کردم تا نهایتاً فروشندهٔ بدبخت که نصف لباس‌های مغازه را برایم می‌آورد، بالاخره تسلیم می‌شد و از شغلم می‌پرسید و من با صدایی مخملی می‌گفتم «قاضی هستم عزیزم.» بعد هم با خیال راحت اولین لباسی را که می‌آورد، می‌خریدم و می‌رفتم. خدایا توبه.
helya.B
به این می‌اندیشیدم که عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بی‌عدالتی است.
مریم
طرف کل دانش حقوقی قضایی‌اش در این حد است که یک‌بار سوار اتوبوس شرکت واحد بوده توانسته حیاط دادگستری را از فاصلهٔ شصت‌متری ببیند ولی تا متوجه می‌شود شما قاضی هستی ناگهان خطابه‌ای در حد سیسرون آغاز می‌کند که قضاوت چنین است و چنان، چه‌قدر سخت است و سنگین، مکافات قضاوت اشتباه فلان است، آتش جهنم قُضات معرکه‌ای است، شما باید در قضاوت آن‌طور بکنید و این‌طور نکنید،
بلاتریکس لسترنج
عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بی‌عدالتی است.
دختر کتابخوان

حجم

۱۰۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۷ صفحه

حجم

۱۰۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۷ صفحه

قیمت:
۳۴,۰۰۰
۱۷,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۲۳صفحه بعد