بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب احضاریه | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب احضاریه

بریده‌هایی از کتاب احضاریه

۳٫۸
(۱۸۷)
علی گفت: «من باید بروم. کلی کار دارم که بر زمین مانده.» زینب گفت: «چه کاری واجب‌تر از رسیدگی به دل‌تنگی دخترتان؟»
کاربر ۹۰۸۳۶۷
ما هر ادعایی داشته باشیم، به همان ادعا امتحان می‌شویم!
Erfan Behrouz
«با گفتن طلبیده شدن به امام احترام می‌گذارند، مادر. یعنی سعادت زیارت نصیبشان شده. یعنی امام با آن مقام بزرگش قبول کرده آن‌ها بروند پیشش! نه این‌که امام برای کسی کارت دعوت بفرستد!» پرسیدم: «ما را هم دعوت می‌کند؟» گفت: «به وقتش، بله.» پرسیدم: «چرا الان دعوت نمی‌کند؟» گفت: «چون ما آمادگی‌اش را نداریم.»
zeinab
بادِ مرگ بر درختِ تنومندِ خوابم، رسول خدا وزیدن گرفته بود. وقتی اعلام کرد به‌زودی از میان شما می‌روم، مادر و پدرم قرار از دست دادند. بی‌تابی ما هم شروع شد. من و حسن و حسین هر بار رسول خدا را می‌دیدیم، دل‌تنگ‌تر از پیش با چشمانی اشک‌بار نگاهش می‌کردیم. او هم ما را در آغوش می‌فشرد و می‌گفت: «عزیزانم، دنیا چه سخت بگذرد چه آسان، چشم بر هم زدنی بیش نیست.»
عماد‌الدین ماهرو
همان‌جا فهمیدم ابرها چه نقش مهمی در معرفی آسمان دارند. وقتی نیستند، آسمان هم دیده نمی‌شود، اما وقتی به صورت حتی لکه‌ای پراکنده حضور دارند، چقدر در نمایش اُبهت آسمان مؤثرند.
Wariapk
«درست است که ما در ظاهر برای کمک به فقرا می‌رویم، اما نباید فکر کنیم که فقط آن‌ها به ما محتاج‌اند و ما بی‌نیاز از آن‌هاییم. همان‌طور که فقرا دوستدار آدم‌های بخشنده‌اند، چون از آن‌ها بهرهٔ مادی می‌برند، آدم‌های بخشنده هم محتاج آدم‌های فقیرند، چون قوهٔ کرم و بخشندگی‌شان فعال می‌شود و به فیض معنوی دست می‌یابند. پس مبادا در حضور آنان فکر کنید برتر از آن‌هایید و ناآگاهانه با تبختر رفتار کنید و دلشان را بشکنید! ما هیچ منتی بر آن‌ها نداریم، زیرا خداوند متعال ده‌ها برابر آنچه را ما به فقرا می‌بخشیم، به ما عطا می‌کند.»
Wariapk
همان‌جا فهمیدم ابرها چه نقش مهمی در معرفی آسمان دارند. وقتی نیستند، آسمان هم دیده نمی‌شود، اما وقتی به صورت حتی لکه‌ای پراکنده حضور دارند، چقدر در نمایش اُبهت آسمان مؤثرند.
Wariapk
اگر عبدالله در میدان جنگ بود، زینب امکان این همه تحرک را پیدا می‌کرد؟ مثلا عبدالله به او اجازه می‌داد دم‌به‌دم از چادر خارج شود؟ یا برود روی آن تَل بایستد و جنگ یک‌تنهٔ امام را تماشا کند؟
علیرضا شعبان زاده
منتظر نشسته تا عبدالله از بیرون بیاید. دیر هم کرده. نگران دیر آمدنش نیست، اما دلش تنگ است. فکرش را هم نمی‌کرد دلش برای جز مردان خانواده‌اش تنگ شود، اما این عبدالله... خب، حالا... دیر کرده... من چه‌کار باید بکنم؟ بی‌تابی کنم یا بنشینم قرآن بخوانم؟ آن‌چنان قرآن بخوانم که مادر می‌خواند، که پدر می‌خوانَد؟ که حسن نیز به همان سیاق پدر می‌خوانَد؟ قرآن را باز می‌کند و نور را می‌بیند که دل‌تنگی را از میان می‌برد.
Parisa
می‌دانست که باطن هر عملی بویی دارد، و وای از وقتی که بوی گناه در هوا بپیچد و گناه‌ها در هم بپیچند و مثل ابرها بر فراز شهر بایستند و سفت و سخت و سنگین هوا را تیره و غم‌آلود کنند. آن وقت است که هی باید بگویی اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات تا جسم سفت و سخت گناهان از عطر استغفار متلاشی شوند و شهر بتواند نفسی تازه کند.
Parisa
این‌جاست که خزیمه دخالت می‌کند و به عرب می‌گوید: «من شهادت می‌دهم که تو این اسب را به محمد فروخته‌ای!» پیامبر از خزیمه می‌پرسد: «چگونه شهادت می‌دهی وقتی آن‌جا نبوده‌ای؟» خزیمه می‌گوید: «من هرجا لازم باشد، به نفع تو شهادت می‌دهم، چون تو را خوب می‌شناسم و می‌دانم که دروغ نمی‌گویی، حتی اگر به ضررت باشد. مطمئنم که در امانت خیانت نمی‌کنی. حتی جلوتر از این می‌روم و می‌گویم در حفظ امانت از صاحب مال هم کوشاتری. همین‌ها برای من کافی است که مطمئن باشم آنچه نیز در این دعوا می‌گویی، جز راست نیست.» این حرف سخت به دل پیامبر می‌نشیند و سفارش می‌کند از آن پس شهادت خزیمه را به اندازهٔ شهادت دو مرد بپذیرند. حالا همین خزیمه که این‌قدر خوب امتحانش را پس داده و در همهٔ جنگ‌های رسول خدا کنار او بوده، به امامت علی که می‌رسد، جا می‌زند. مصلحت‌اندیش می‌شود.
مروارید ابراهیمیان
اگر تو بخواهی بمانی، خدا راضی می‌شود. من و پدر و حسین و زینب راضی‌اش می‌کنیم. خدا از حق خودش راحت می‌گذرد!
Zahra Zia
«پیش از رفتن لازم است بدانید نیازهای مادیِ کسانی که برای کمک به آن‌ها می‌رویم، نیازهای معنویِ ماست.» و در پاسخ به نگاه پرسش‌گر زینب گفت: «درست است که ما در ظاهر برای کمک به فقرا می‌رویم، اما نباید فکر کنیم که فقط آن‌ها به ما محتاج‌اند و ما بی‌نیاز از آن‌هاییم. همان‌طور که فقرا دوستدار آدم‌های بخشنده‌اند، چون از آن‌ها بهرهٔ مادی می‌برند، آدم‌های بخشنده هم محتاج آدم‌های فقیرند، چون قوهٔ کرم و بخشندگی‌شان فعال می‌شود و به فیض معنوی دست می‌یابند. پس مبادا در حضور آنان فکر کنید برتر از آن‌هایید و ناآگاهانه با تبختر رفتار کنید و دلشان را بشکنید! ما هیچ منتی بر آن‌ها نداریم، زیرا خداوند متعال ده‌ها برابر آنچه را ما به فقرا می‌بخشیم، به ما عطا می‌کند.»
نسیم
نشست مقابل زینب و او را در بغل گرفت و روی زانو نشاند و دست دراز کرد سوی حسن و حسین تا به او بپیوندند. گفت: «پیش از رفتن لازم است بدانید نیازهای مادیِ کسانی که برای کمک به آن‌ها می‌رویم، نیازهای معنویِ ماست.» و در پاسخ به نگاه پرسش‌گر زینب گفت: «درست است که ما در ظاهر برای کمک به فقرا می‌رویم، اما نباید فکر کنیم که فقط آن‌ها به ما محتاج‌اند و ما بی‌نیاز از آن‌هاییم. همان‌طور که فقرا دوستدار آدم‌های بخشنده‌اند، چون از آن‌ها بهرهٔ مادی می‌برند، آدم‌های بخشنده هم محتاج آدم‌های فقیرند، چون قوهٔ کرم و بخشندگی‌شان فعال می‌شود و به فیض معنوی دست می‌یابند. پس مبادا در حضور آنان فکر کنید برتر از آن‌هایید و ناآگاهانه با تبختر رفتار کنید و دلشان را بشکنید! ما هیچ منتی بر آن‌ها نداریم، زیرا خداوند متعال ده‌ها برابر آنچه را ما به فقرا می‌بخشیم، به ما عطا می‌کند.»
نون صات
زینب گفت: «حرف حق برای کسی که پیرو حق نباشد، تند و تیز است!»
رهگذر معمولی
گفت: «بله... شما خیلی سختی کشیدید...» گفتم: «شما چی؟ برایتان سخت نیست؟» گفت: «هرچه سخت‌تر، بهتر...»
رهگذر معمولی
- وقتی مادر نباشد، خواهر جای مادر را هم می‌گیرد و مرد بی این‌که متوجه باشد، به لفظ می‌گوید خواهر اما در باطن می‌گوید مادر.
رهگذر معمولی
وقتی روایت‌های مربوط به عمار را می‌خواندم، برایم این سؤال پیش آمد که چطور می‌شود بعضی اصحاب پیامبر روایت حضرت را در خصوص عمار به یاد داشته‌اند، اما آنچه را که او بارها به صورت‌های گوناگون دربارهٔ علی فرموده، فراموش کرده‌اند؟ به یاد دارند که پیامبر فرموده عمار را ستمگرانی می‌کشند که بر باطل‌اند، اما به یاد ندارند که فرموده علی و اصحاب او بر حق‌اند. حق با علی است. هرجا علی باشد، حق نیز آن‌جاست. نکتهٔ شگفت و تأسف‌بار این‌که برای تشخیص حق از باطل به آنچه عمار می‌گفته و بر آن تأکید می‌ورزیده، توجه نداشته‌اند یا به این‌که در جبههٔ چه کسی و علیه چه کسی می‌جنگیده، دقت نمی‌کرده‌اند. فقط منتظر بوده‌اند ببینند عمار توسط چه کسی و در کدام جبهه کشته می‌شود!
م.ظ.دهدزی
امیر المؤمنین برای یارانش نامهٔ معاویه را چنین تشریح کرد که «معاویه شکست را پذیرفته و دنبال برون‌رفتی آبرومندانه است... شما را سفارش می‌کنم به آگاهی از مکری که پیوسته از او می‌رسد.»
م.ظ.دهدزی
عبدالله ابن‌عباس در پاسخ به عمرو عاص نوشت: «در بین عرب بی‌حیاتر و مکارتر از تو ندیده‌ام. دینت را به دنیایت فروختی و به طمع امارت مصر، مردم شام و عراق را در فتنه انداختی... نصیحت می‌کنم دست از متابعت و موافقت معاویه برداری و به خدمت اهل بیت رسول خدا درآیی و از امیرالمؤمنین علی اطاعت کنی...»
م.ظ.دهدزی

حجم

۱۹۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

حجم

۱۹۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان