۳٫۸
(۱۸۷)
حسن میدانست که باطن هر عملی بویی دارد، و وای از وقتی که بوی گناه در هوا بپیچد و گناهها در هم بپیچند و مثل ابرها بر فراز شهر بایستند و سفت و سخت و سنگین هوا را تیره و غمآلود کنند. آن وقت است که هی باید بگویی اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات تا جسم سفت و سخت گناهان از عطر استغفار متلاشی شوند و شهر بتواند نفسی تازه کند.
mojtaba
به یاد دارند که پیامبر فرموده عمار را ستمگرانی میکشند که بر باطلاند، اما به یاد ندارند که فرموده علی و اصحاب او بر حقاند. حق با علی است. هرجا علی باشد، حق نیز آنجاست.
نکتهٔ شگفت و تأسفبار اینکه برای تشخیص حق از باطل به آنچه عمار میگفته و بر آن تأکید میورزیده، توجه نداشتهاند یا به اینکه در جبههٔ چه کسی و علیه چه کسی میجنگیده، دقت نمیکردهاند. فقط منتظر بودهاند ببینند عمار توسط چه کسی و در کدام جبهه کشته میشود!
Aqiq
و قولی از حکیم سبزواری را که در ستونی دیگر خرج کرده بودم: چون انسان کامل مظهر جمیع اسما و صفات الهی است و صفت قهر و لطف را توأمان دارد، پس با همگان اعم از صالح و طالح معاشرت کند...
Amir Zareie
زینب گفت: «بارها از پدرم شنیدهام که به دیگران میفرمود: از گناهان بپرهیزید، زیرا هر بلایی، از کم شدن روزی بگیرید تا حتی خراشها و زخمهای بدن و سقوط و افتادن و هر مصیبتی، از گناهان سرچشمه میگیرد...»
کاربر ۹۰۸۳۶۷
زینب گفت: «ربا دشمنی با خداست، اما فقط ربا نیست که فقرآور است. هر گناهی فقر میآورد.»
علی سر به راست و چپ تکان داد. گفت: «دریغا که مردم گناه را کوچک میشمرند!»
کاربر ۹۰۸۳۶۷
عبدالله شروع کرد به گفتن: «خدمتش عرض کردم چه رازی در آمدن زینب است که در آمدن عبدالله نیست؟»
زینب با علاقه به عبدالله خیره شد.
عبدالله گفت: «فرمود فرقی میان تو و زینب در عزت نیست. گفتم اگر اینطور است، پس من هم با اجازه میروم وسایلم را جمع میکنم و همراهتان میآیم. فرمود ماندن تو در اینجا به صواب نزدیکتر است تا آمدنت با ما.»
زینب گفت: «این نظر من هم هست!»
عبدالله گفت: «پس خواهر و برادر قول و قرارهایتان را بی حضور من گذاشتهاید!»
علیرضا شعبان زاده
زینب گفت: «ربا دشمنی با خداست، اما فقط ربا نیست که فقرآور است. هر گناهی فقر میآورد.»
علی سر به راست و چپ تکان داد. گفت: «دریغا که مردم گناه را کوچک میشمرند!»
زنی که از نزدیکی صدایش پیدا بود نزدیک در نشسته، گفت: «گناه چه دخلی به ثروت دارد، بانو؟»
زینب گفت: «خداوند در قرآن قریهای را مثال میزند که اهلش در امنیت و آسایش بودند و روزی فراوان داشتند، اما همین که نسبت به نعمتهای الهی کفر ورزیدند، خداوند گرسنگی و ترس را بر آنان مستولی کرد. آنکه کفر نعمت میکند، خداوند نیز رحمتش را از او دریغ میکند.»
علی گفت: «میدانند. گفتهایم. شنیدهاند، اما باز گناه میکنند و از رزقشان محروم میشوند.»
زینب گفت: «بارها از پدرم شنیدهام که به دیگران میفرمود: از گناهان بپرهیزید، زیرا هر بلایی، از کم شدن روزی بگیرید تا حتی خراشها و زخمهای بدن و سقوط و افتادن و هر مصیبتی، از گناهان سرچشمه میگیرد...»
علیرضا شعبان زاده
اما چرا انصار برخلاف نظر و وصیت رسول خدا عمل کردند؟ یکی از مهمترین دلیلها این بود که میدانستند قریش نمیگذارد علی به خلافت برسد و نشانههای آشکار آن را از بعد از واقعهٔ غدیر خُم دیده بودند. از اجتماع عدهای خبر داشتند که عهد بسته بودند مانع از خلافت علی شوند. پیماننامهای را هم امضا کرده بودند که پیامبر از آن بهعنوان صحیفهٔ ملعونه یاد میکرد
علیرضا شعبان زاده
گفت: «من دنبال حالیام که تو در حرم تشریح کردهای. اما متأسفانه هیچوقت به آن نرسیدهام.»
- شاید به این علت بوده که آگاهانه در جستجویش بودهای. بهتر نیست این بار بروی و خودت را بسپری به امام؟ او ظرفیت ما را بهتر از خودمان میشناسد!
کاربر ۹۰۸۳۶۷
«عزیزانم، دنیا چه سخت بگذرد چه آسان، چشم بر هم زدنی بیش نیست.»
esh
«اگر تجربهٔ الان را داشتم، موقع عقد خیلی شرطها میگذاشتم که یکیاش همین سفر رفتن بدون اجازه از همسر بود.» و خندید. گفت: «یکی از فرقهای ما با معصوم همین است، دیگر. آنها با علمی که دارند، پیشبینیهای لازم را میکنند، همانطور که حضرت علی برای خواستگار زینب شرط گذاشت که زینب برای همراهی امام حسین در سفر کربلا نیاز به اجازهٔ همسر نداشته باشد!»
مروارید ابراهیمیان
لقمهٔ اول: ما هر ادعایی داشته باشیم، به همان ادعا امتحان میشویم! لقمهٔ دوم: مگر مدعی احضار شدن نبودی یا نیستی؟ پس چرا ناراحتی از اینکه جای نه گفتن گفتهای بله؟
مروارید ابراهیمیان
علی گفت: «میدانم چه احساسی داری، دختر خوبم، اما متوجه باش که بخشی از روح و روان تو با ازدواج است که پخته میشود. اگر این خواستگار عبدالله نبود، من خودم برای گفتنش به تو پیشقدم نمیشدم. اما عبدالله مهم است. او برای روح تو جای پرواز میگذارد، برعکس دیگرانی که حالا نام نمیبرم، اما مرتبهٔ روح تو را از آنچه هست، تقلیل میدهند. تازه، من نگفتم قبول کن. گفتم فکر کن. ببین اگر عبدالله در مقام همسر به دلت مینشیند، قبول کن، وگرنه صبوری میکنیم تا دلخواه تو از راه برسد.»
مروارید ابراهیمیان
حاج قاسم گفت: «جلوی ورودیِ صحن غوغاست. فشار خیلی زیاد است. طاقتش را دارید؟»
گفتم: «طاقتش را نمیدانم، اما شوقش را دارم.»
انگار هزاران مرد در کوه فریاد میکشیدند حیدر و کوه هم چند برابر جواب میداد. قاتی جمعیت شدیم. من و رسول و قاسم. چسبیده به هم. قدم برنمیداشتیم. قدم ما را برمیداشت
tia
اصلا پیش از ورود به حرم، باری از روی دوش آدم برداشته میشود که فکر میکنم دنیاطلبی است. نیروهای منفی که آدمیزاد را دوره کردهاند، اجازهٔ ورود به حرم را پیدا نمیکنند. یعنی جرئتش را ندارند. پشت در حرم میمانند و همین خودش نعمت بزرگی است که وارد مکانی شوی
tia
علی زینب را در آغوش کشید و بوسید و نگاهی به چشمهای خیس حسن و حسین انداخت و آنها را نیز به آغوش خود فراخواند و محکم به بر گرفتشان و گفت: «من از شدت گرسنگی گریه میکنم، شما چه؟
twom
حجم
۱۹۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۱۹۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان