بریدههایی از کتاب دیوان غربی - شرقی
نویسنده:یوهان ولفگانگ فون گوته
مترجم:محمود حدادی
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۴از ۱۴ رأی
۴٫۴
(۱۴)
هشدار
من نیز به جان
بندِ کمندِ گیسو را پذیرفتهام.
حافظا، کارِ دوستدارِ تو نیز،
از همین قرار بوده است.
ولی چنین که میشنوم،
خوبرویانِ امروزی
گیسوانِ بلند را میبافند،
و چون کلاهخودی بالای سرْ گِرد میآورند.
آن که به مصلحتِ خود میاندیشد،
تن به چنین بندی نمیدهد.
و از این زنجیرِ گران،
به حلقهٔ آن زُلفِ سبک پناه میبَرد!
آرمان
تقلید
امیدوارم که در شیوهٔ غزلسرایی تو دستی باز بیابم.
و از ردیف و قافیه لذت ببرم.
نخست اندیشه را بپیرایم، سپس کلمات را بپرورم.
و هیچ قافیهیی را تکرار نکنم
مگر آن که تأکیدی خاص در آن باشد.
همه آن چنان که از تو برمیآید، الا ای برکشیدهٔ همهٔ شاعران!
زیرا همانگونه که جرقهیی میتواند،
شهرِ شاهی را در زبانهٔ خشمناک شعلههای خود
و توفانی که به پا کرده، بسوزد و بگدازد
و در آن میان، خود خاموش به ستارههای آسمان بپیوندد،
قلبِ این آلمانی در پیچ و تابِ شعلهیی جاوید،
آتشِ تو را در سینه میگیرد، تا شوری نو بهپا کند.
آرمان
حافظنامه
اگر که سخن را عروس بدانیم،
و اندیشه را داماد،
این زفاف را اویی شناسد،
که حافظ را بستاید.
آرمان
در هر نفسی دو نعمت است:
دم فرو بُردن، و از بارِ آن رهیدن.
آن تنگنا میآورد، این تازهگی.
چنین، زندگی ترکیبی است سحرآمیز.
دمی که در تنگنایت میگیرد، بر خدا سپاس بگذار.
و سپاس بر خدا آن دم نیز، که رهاییت میبخشد.
آرمان
خداوند از آن ستارهها را در آسمان نشاند،
تا راهنمای شما بر خشکی و دریا باشد.
پس در گسترهٔ آنها به گشت و تماشا بروید،
نگاهتان پیوسته به فراز.
niknam
ای حافظ قدسی،
میخواهم که از تو یاد کنم،
از تو، آن هنگام که معشوقه نقاب برمیافکند،
و زلفِ عنبربویش را به دستِ نسیم میسپارد.
آری، تا زمزمهٔ عاشقانهٔ شاعر،
خود حوریان را به وسوسه اندازد.
حال آیا شمایان میخواهید بر این سعادتِ او رشک برید؟
یا خود، آن را بر کامش تلخ کنید؟
پس بدانید که سخنِ شاعران،
پیوسته تا به آستانهٔ بهشت بر میشود،
و در تمنای زندگی جاوید،
آهسته بر در میکوبد.
niknam
چیست که دشوار میتوان پنهانش کرد؟
آتش!
زیرا، به روز دود برملایش میکند،
و به شب زبانهٔ آن، آن غولآسا.
دیگر، عشق است
که هر اندازه در خاموشی دل بپروریش،
باز آسان از دریچهٔ چشم برمیتابد.
مریم
هر آن چه را که دست و پاگیر است، دور بینداز!
shakiba eskaf
چیست همه جا شرط بنیادین آن،
که انسان شکوفا شود؟
shakiba eskaf
خطا در کمین است که گُمراهم کند.
ای تو که در هدایتم دانایی،
در کارهایم و در قلمم،
طریقتبخشِ راهم باش.
shakiba eskaf
حجم
۳۸۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه
حجم
۳۸۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه
قیمت:
۱۷۸,۰۰۰
۸۹,۰۰۰۵۰%
تومان