بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در کمین گل سرخ؛ روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب در کمین گل سرخ؛ روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی

بریده‌هایی از کتاب در کمین گل سرخ؛ روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی

نویسنده:محسن مومنی
امتیاز:
۴.۴از ۳۳۱ رأی
۴٫۴
(۳۳۱)
ناگهان‌ کمین‌ خوردند و با گروه‌ ضربت‌ درگیر شدند که‌ با سنگ‌ و چوب‌ به‌ سراغشان‌ آمده‌ بودند. هرچند در این‌ حادثه‌ سر و دست‌ تعدادی‌ از دانشجویان‌ شکست‌ اما توانستند نجات‌ پیدا کنند و ساعتی‌ بعد
HN
لحظاتی هیچ نگفت. تنها لبش را می‌گزید و به شاگردانش می‌نگریست. لحظات به کندی گذشت تا این که لب باز کرد: ـ دانشجویان توجه کنند! برادرها، ما افتخار می‌کنیم که مادرمان چادریه! ما افتخار می‌کنیم که خواهرمان چادریه! من افتخار می‌کنم که همسرم چادریه! والسلام. حالا بفرمایید به طرف آسایشگاهتان!
HN
صورت سفیدش سرخ بود و رگ‌های گردنش بیرون زده. سروان خشمگین بود. آیا چه اتفاقی افتاده است؟ لحظاتی هیچ نگفت. تنها لبش را می‌گزید و به شاگردانش می‌نگریست. لحظات به کندی گذشت تا این که لب باز کرد:
HN
اتفاقاً دوست علی در همان نخستین ماه‌های ورود به تهران گرفتار آن دام‌ها شد. او که آمده بود درس بخواند و پزشک شود، اینک گرفتار چنان منجلابی شده بود که به تنها چیزی که نمی‌رسید درس و مشق بود.
HN
اگر آدمی‌ در سنگر‌های اسلام‌ قرار بگیرد، خداوند هم‌ او را یاری‌ می‌کند و به‌ او جسارت‌، شجاعت‌ و تهور می‌دهد. حالتی‌ می‌دهد که‌ احساس‌ می‌کند همه‌ چیز رو به‌ راه‌ است‌. این‌ از شدت‌ توکل‌ به‌ خداست‌ که‌ به‌ عنوان‌ یک‌ نعمت‌ نازل‌ می‌شود. البته‌ این‌ها را که‌ می‌گویم‌، نه‌ این‌ که‌ خدای‌ ناکرده‌ مدعی‌ باشم‌ خیلی‌ مخلصم‌. ولی‌ به‌ کارم‌ و به‌ انقلاب‌ عشق‌ داشتم‌ و دلم‌ می‌خواست‌ هر کاری‌ که‌ از دستم‌ بر می‌آید، انجام‌ دهم‌. این‌ را می‌توانم‌ اطمینان‌ بدهم‌ که‌ مایل‌ به‌ انجام‌ هرکاری‌ که‌ از دستم‌ برآید، بودم‌. حالا به‌ من‌ گفته‌ بودند برو این‌ کار را بکن‌، رفتم‌ این‌ کار را بکنم‌. می‌گفتند فقط‌ با یک‌ تفنگ‌ جنگ‌ کن‌، می‌رفتم‌ و جنگ‌ می‌کردم‌. مسأله‌ای نبود. مهم‌ این‌ بود که‌ ببینم‌ تکلیف‌ چیست‌.
mahdi mahdavi
ـ ما زدیم‌ به‌ مواضع‌ دشمن‌، کارمان‌ هم‌ خوب‌ گرفت‌ اما نیرو‌های عراقی‌ جلو ما دست‌هایشان‌ را بالا گرفته‌اند و می‌خواهند تسلیم‌ شوند. تعدادشان‌ آن‌قدر زیاد است‌ که‌ نمی‌توانیم‌ بشماریم‌، چه‌کار کنیم‌؟ مسأله‌ خیلی‌ عجیبی‌ بود. یک‌ هلی‌کوپتر ۲۱۴ را مأمور کردیم‌ تا برود بالای‌ منطقه‌ و اوضاع‌ را گزارش‌ کند. هنگامی‌ که‌ رفت‌ بالای‌ مواضع‌ فتح‌ شده‌ و بالای‌ شهر خرمشهر، خلبان‌ با شوق‌ زیاد پشت‌ بی‌سیم‌ داد می‌زد: ـ تا چشم‌ کار می‌کند، توی‌ کوچه‌ها و خیابان‌‌های خرمشهر سرباز عراقی‌ است‌ که‌ پشت‌ سر هم‌ صف‌ بسته‌اند و دست‌هایشان‌ را بالا گرفته‌اند. اصلاً قابل‌ شمارش‌ نیست‌! مانده‌ بودیم‌ با این‌ اوضاع‌ و احوال‌ چه‌ بکنیم‌. به‌ سربازان‌ عراقی‌ که‌ نمی‌شد بگویم‌ بروید توی‌ سنگر‌های خودتان‌ ما نیرو نداریم‌! این‌ در حالی‌ بود که‌ سنگر‌های مستحکم‌ عراقی‌ پر بود از مهمات‌ و انواع‌ آذوقه‌ و تدارکات‌ طوری‌ که‌ اگر ده‌ روز هم‌ در محاصره‌ بودند، می‌توانستند بجنگند اما حالا بدون‌ مقاومت‌، همه‌ پشت‌ سر یکدیگر دست‌ها را بالا برده‌ بودند و تسلیم‌ شده‌ بودند!
⬛ INFINITE ⬜
در عالم‌ خواب‌ و رویا، ناگهان‌ دیدم‌ سیدی‌ عالیقدر که‌ عمامه‌ای مشکی‌ دارد، وارد قرارگاه‌ شد. چهره‌اش‌ گرفته‌ بود و بسیار محزون‌ و خسته‌ به‌ نظر می‌آمد. به‌ احترامش‌ همه‌ از جا برخاستیم‌. لحظه‌ای بعد انگار که‌ دیگر کارش‌ تمام‌ شد و کاری‌ دیگری‌ ندارد، بلند شد و گفت‌: ـ من‌ می‌خواهم‌ بروم‌ آیا کسی‌ هست‌ من‌ را در این‌ مسیر کمک‌ کند؟ من‌ زودتر از بقیه‌ جلو دویدم‌ و دستشان‌ را گرفتم‌ تا از قرارگاه‌ خارج‌ شود. بیرون‌ که‌ رفتیم‌ به‌ ذهنم‌ رسید، حیف‌ است‌ این‌ سید بزرگوار با این‌ همه‌ خستگی‌ که‌ دارند، پیاده‌ راه‌ بروند. پس‌ بغلش‌ کردم‌. دیدم‌ با تبسمی‌ زیبا به‌ من‌ نگریست‌ و اظهار محبت‌ کرد. از این‌ نگاه‌ محبت‌آمیز او چنان‌ به‌ وجد آمدم‌ که‌ از خوشحالی‌ به‌ گریه‌ افتادم‌. ناگهان‌ به‌ صدای‌ گریه‌ خودم‌ از خواب‌ پریدم‌. با روحیه‌ای که‌ از این‌ خواب‌ گرفته‌ بودم‌، دیگر خوابم‌ نمی‌آمد. متوجه‌ شدم‌ از بی‌سیم‌ صدای‌ تکبیر گفتن‌ می‌آید. فهمیدم‌ دو محوری‌ که‌ کارشان‌ گیر کرده‌ بود، توانسته‌اند به‌ اروند برسند.
⬛ INFINITE ⬜
سرهنگ «محمدزاده». ایشان گفت: ببخشید جناب سرهنگ. ما راهکار‌های زیادی برای عملیات دادیم. این جزو هیچ کدام از راهکارها نبود. گفتم: من از شما تعجب می‌کنم که استاد دانشکده فرماندهی و ستاد هستید و چنین سؤالی می‌کنید. مگر نمی‌دانید تصمیم فرمانده در مقابل راهکارهایی که ستادش به او می‌دهد، از سه حالت خارج نیست. یا یکی از راهکارها را قبول می‌کند و دستور صادر می‌کند. یا تلفیقی از راهکارها را به‌دست می‌آورد و آن را ابلاغ می‌کند. یا هیچ کدام از آن‌ها را انتخاب نمی‌کند و خودش تصمیم می‌گیرد. چون او باید به مسؤولین بالا و خدا جواب بدهد. فرمانده ملزم به تصمیم‌گیری و اتخاذ تدبیری است که پیش خدا جوابگو باشد، نه پیش انسان‌‌های دیگر. این حالت سوم است.
⬛ INFINITE ⬜
میان همه عملیات و حمله‌‌های ایران در هشت سال دفاع مقدس، بالاترین امتیاز را به کدام می‌دهید، گفت: بدون هیچ‌گونه تردید، باید بالاترین امتیاز را به فتح‌المبین بدهیم. ما عملیات مختلفی داشتیم و هر کدامشان امتیاز مختلفی داشتند. در یک امتیاز، عملیات فتح‌المبین بالاترین امتیاز را داشت: امتیاز اخلاص، یکپارچگی، وحدت رزمندگان اسلام و ید واحده بودن به معنای واقعی. بالاترین امتیاز، معنویت و روحانیت حاکم بود.
⬛ INFINITE ⬜
اصفهان‌ برای‌ من‌ مهد تمام‌ تلاش‌هایی‌ بود که‌ به‌ آن‌ نیاز داشتم‌. پیش‌ از این‌ که‌ علی‌ از کرمانشاه‌ بکند، دوستان‌ قدیم‌ و جدیدش‌ در اصفهان‌ زمینه‌ زندگی‌ او را در آن‌جا مهیا کردند طوری‌ که‌ وقتی‌ او به‌ شهر رسید تمام‌ اوقات‌ خارج‌ از نظامش‌ پراز برنامه‌ بود. مؤمنان‌ کرمانشاه‌ که‌ علی‌ را از جلسات‌ مذهبی‌ می‌شناختند به‌ علما و مذهبیان‌ اصفهان‌ معرفی‌ کرده‌ بودند و آنان‌ هم‌ در یکی‌ از نقاط‌ خوب‌ شهر برایش‌ آپارتمانی‌ با قیمت‌ مناسب‌ تهیه‌ دیده‌ بودند. به‌ زودی‌ جلسات‌ علی‌ برگزار شد؛ او در حوزه‌ علمیه‌ برای‌ تعدادی‌ از طلاب‌ زبان‌ انگلیسی‌ تدریس‌ می‌کرد و در جلسه‌ دیگری‌ به‌ همراه‌ تعدادی‌ از دوستان‌ نظامی‌ و غیر نظامی‌اش‌ به‌ بررسی‌ و اصلاح‌ ترجمه‌ انگلیسی‌ قرآنی‌ پرداختند که‌ تازه‌ منتشر شده‌ بود. بعضی‌ از اعضای‌ این‌ جلسه‌ سرگرد خلبان‌ آذین‌، سروان‌ محمد کوششی‌، مهندس‌ شیخ‌ عطار و... بودند که‌ در جلسه‌ دیگری‌ نیز در باره‌ منشاء پیدایش‌ فِرَقِ اسلامی‌ تحقیق‌ می‌کردند.
فاطمه کلهر
او ارتش و سپاه را مکمل همدیگر می‌دید و اعتقاد داشت این ترکیب «مقدس» است. امام‌خمینی (ره) نیز همین اعتقاد را داشتند و بر این وحدت اصرار می‌ورزیدند. ایشان در دیداری با فرماندهان ارشد جنگ، در تأکید به این امر دستان سرهنگ صیاد و محسن رضایی را گرفتند و به هم پیوند زدند و فرمودند هرگز از هم جدا نشوید.
محمدمهدی سمیعی فرد
در یکی از این سرکشی‌ها متوجه شد کسی پوتین‌هایش را واکس زده است. از فرمانده منطقه پرسید چه کسی این کار را کرده است. او گفت: «تیمسار، سرباز مهمانسرا به دستور من این کار را کرده است.» اخم‌‌های تیمسار توهم رفت. چند بار زیر لب استغفار گفت و آن‌گاه رو به سوی فرمانده جوان کرد و گفت: این رفتارها در انسان روحیه استکباری ایجاد می‌کند. باید غرور سرباز را حفظ کرد.»
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
و به سربازان و افسران جوان عشق می‌ورزید. برای تربیت آنان سر از پا نمی‌شناخت. از هیچ فرصتی برای یادآوری خاطرات حماسه‌‌های جنگ، دریغ نمی‌کرد. از دانشگاه افسری امام علی و پادگان‌‌های آموزشی سربازان گرفته تا پاسگاهی گم گشته در میان کوه‌‌های کردستان به نام خیلچان.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
بعداز تشکیل ستاد کل نیرو‌های مسلح سرتیپ صیاد‌شیرازی به عنوان رئیس بازرسی این ستاد منصوب شد. مدتی بعد از سوی فرماندهی‌کل قوا مسؤولیت جانشینی این ستاد نیز به او محول شد. اکنون بعد از جنگ هم باز بیش‌تر وقت او برای سازماندهی نیرو‌های مسلح صرف می‌شد. همه کسانی‌که سربازیشان را در آن ستاد گذرانده‌اند، به‌یاد دارند که هر روز در مراسم صبحگاهی، تیمسار صیاد خود به وسط میدان می‌آمد و به همه تمرین ورزش می‌داد. این آغاز یک روز سراسر کار برای او بود.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
برای آقای کروبی نامه نوشت و بعداز تشکر از مساعی او در حل مسکن ایشان، گفت: ...اکنون در وضعیتی قرار دارم که احساس می‌کنم به ازای رسیدن به مسکن بهای گرانی را دارم می‌پردازم آن هم ثمره همه مجاهدت‌‌های فی‌سبیل‌اللهی (که اگر خداوند آن را تأیید فرماید) که قلبم رضایت نمی‌دهد چنین شود. لذا با توجه به این‌که خدا می‌داند نه تنها خود را لایق چنین عنایاتی از جمهوری اسلامی نمی‌دانم بلکه هم‌چنان مدیون هستم وباید تا روزی که نفس در بدن دارم عاشقانه به اسلام عزیز خدمت نمایم. قاطعانه اقدام فرمایید که: «ساختمان نیمه کاره مسکن این‌جانب را از طرف بنیاد شهید تحویل‌ گرفته و فقط مخارجی را که
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
عملیات که تمام شد در جاده کرمانشاه اسلام‌آباد هزاران کشته از آنان به‌جا مانده بود. اجساد پسران و دخترانی که با ملت خود بسیار ناجوانمردانه رفتار کرده بودند. کسانی که روز تنهایی میهن به یاری اردوی خصم شتافته بودند.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
مردم ایران آنان را منافق نامیدند. آن شب در حالی که آنان در اسلام‌آباد، در بیمارستان امام‌خمینی مجروحان را قتل عام می‌کردند، رادیوشان به مردم کرمانشاه نوید می‌داد که فردا به سوی آنان می‌آیند. خبر سقوط اسلام‌آبادغرب، در تهران مردان شورای عالی دفاع را سردرگم کرده بود. آنان هنوز گمان می‌کردند، با ارتش عراق طرفند و لذا آغاز این حمله با دانسته‌‌های آنان از توانایی ارتش عراق نمی‌خواند. همان شب تیمسار صیاد، مرد روز‌های سرنوشت‌ساز عازم منطقه شد.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
از نظر بعضی فرماندهان قدیمی ارتش او به خاطر علاقه‌اش به سپاه متهم بود که امکانات ارتش را در اختیار سپاه می‌گذارد. شاهد مثال آنان هوانیروز و توپخانه بود. آنان می‌گفتند او پاسداری است در لباس ارتش، می‌خواهد به مرور ارتش را تحویل سپاه دهد! از سوی دیگر بعضی از فرماندهان سپاه نیز گمان می‌کردند ارتش توان عملیات ندارد، صیاد می‌خواهد با این ترکیب این ضعف را بپوشاند و از انرژی سپاه استفاده کند. آنان حتی از این وحدت به عنوان وحدت چماق نام می‌بردند و معتقد بودند او در لحظات تصمیم‌گیری‌‌های حساس تنها به تصمیمات خود عمل می‌کند
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
زمانی که تمام شهر‌های ایرانی در تیررس موشک‌ها و هواپیما‌های عراقی بودند، مسؤولان ایرانی از مردم خواستند با شرکت در راهپیمایی روز قدس،حمایت خود را از ادامه جنگ اعلام کنند. عراق نیز تهدید کرد این تظاهرات را به خاک و خون خواهد کشید. در آن شرایط بحرانی مردم ایران بین صلح تحمیلی و کشته شدن، دومی را انتخاب کردند. در آن روز یکی از بزرگ‌ترین تظاهرات‌‌های تاریخ انقلاب اسلامی انجام گرفت. میلیون‌ها ایرانی روزه‌دار با کفن به خیابان‌ها ریختند و شعار حمایت از ادامه جنگ تا مجازات متجاوز را دادند. نه تنها آن روز صدام کاری نکرد بلکه جنگ شهرها هم شکست خورد. کشور‌های اروپایی تصمیم گرفتند جمهوری اسلامی ایران را بپذیرند و به گسترش روابط خود با ایران بپردازند.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
خدمت امام یک گزارش ده‌- پانزده دقیقه‌ای ارائه دادم. شاید طولانی‌ترین ملاقات من با حضرت امام همین جلسه بود. هیچ چیز یادم نیست که در آن‌جا چه گفتم و از امام چه شنیدم. فقط می‌دانم حالم اصلاً خوب نبود رفتم خدمتشان. ولی دقایق آخر حضورم در خدمت حضرت امام مثل این که بال درآورده باشم، این‌طور بودم. می‌خواستم پرواز کنم. در حالی که بسیار مشتاق دیدارشان بودم، ولی دلم می‌خواست زودتر به محل کارم برگردم. چون دیگر فهمیده بودم چه باید بکنم. راهکار به دستم آمده بود. حالم کاملاً متحول شده بود و احساس سبکبالی می‌کردم، احساس شناخت وظیفه می‌کردم و دلم می‌خواست زودتر خودم را به جبهه برسانم و کارم را انجام بدهم.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰

حجم

۹۸۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

حجم

۹۸۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
۵۷,۵۰۰
۵۰%
تومان