بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در کمین گل سرخ؛ روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب در کمین گل سرخ؛ روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی

بریده‌هایی از کتاب در کمین گل سرخ؛ روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی

نویسنده:محسن مومنی
امتیاز:
۴.۴از ۳۳۱ رأی
۴٫۴
(۳۳۱)
اعلام‌ شد نیروی‌ زمینی‌ می‌خواهد برای‌ تربیت‌ متخصص‌ در رشته‌ هواسنجی‌ بالستیکی‌ دو نفر را به‌ آمریکا بفرستد. داوطلبان‌ برای‌ گزینش‌ به‌ مرکز معرفی‌ شدند که‌ بعداز آزمون‌‌های مختلف‌ علی‌ صیاد شیرازی‌ و علی‌ الهی‌ هر دو از لشگر ۸۱ برای‌ این‌ دوره‌ انتخاب‌ شدند.
Fatemeh Moez
این‌ نماز همه‌جا مرا عجیب‌ مراقبت‌ می‌کرد
Fatemeh Moez
من‌ در ناصیه‌ این‌ جوان‌ آن‌قدر لیاقت‌ می‌بینم‌ که‌ اگر بخت‌ یارش‌ باشد و از شر حاسدان‌ در امان‌ بماند، روزی‌ فرمانده‌ نیروی‌ زمینی‌ ارتش‌ ایران‌ شود!»
zahra.n
شما فرمانده‌ نیروی‌ زمینی‌ شده‌اید. ناخودآگاه‌ غم‌ و کراهتی‌ در قلبم‌ احساس‌ کردم‌. با شنیدن‌ این‌ که‌ شده‌ام‌ فرمانده‌ نیروی‌ زمینی‌ ارتش‌، احساس‌ غم‌ به‌ من‌ دست‌ داد. ریشه‌ یابی‌ کردم‌ که‌ این‌ غم‌ از چیست‌؟ غم‌ را از فشار مسؤولیت‌ و سنگینی‌اش‌ و ناتوانی‌ خودم‌ برای‌ اجرای‌ آن‌ دیدم‌. اگر بخواهیم‌ تمام‌ حساب‌ها را به‌ خدا برسانیم‌، آدم‌ برای‌ انجام‌ وظیفه‌ و هر تکلیفی‌ که‌ انجام‌ می‌دهد، مورد بازخواست‌ قرار می‌گیرد. عجیب‌ تحت‌فشار قرار گرفتم‌. احساس‌ کردم‌ که‌ خدایا، ما همین‌ طوری‌ داشتیم‌ کار می‌کردیم‌، تازه‌ با این‌ فشار و سختی‌، توی‌ دور افتاده‌ بودیم‌ که‌ بتوانیم‌ میدان‌ را بفهمیم‌ و احساس‌ تسلط‌ کنیم‌. هنوز این‌ کار تمام‌ نشده‌، کار سخت‌تر از آن‌ روی‌ دوشم‌ گذاشتی‌!
nasim
در روز ۲۸ اسفند امام‌ خمینی‌ (ره‌) به‌ دفاع‌ از ارتش‌ برخاستند. ایشان‌ در پیامی‌ به‌ مردم‌ کردستان‌، به‌ نکوهش‌ حمله‌ کنندگان‌ به‌ ارتش‌ پرداختند و فرمودند: «ارتش‌، ژاندارمری‌ و پلیس‌ باید بدانند که‌ از این‌ به‌ بعد آن‌ها حافظ‌ مصالح‌ و استقلال‌ مردم‌ مسلمانند و اگر کسی‌ به‌ آن‌ها حمله‌ کند از مردم‌ مسلمان‌ نیست‌ و عمال‌ اجنبی‌ است‌.»
معین کرمانی
اول‌، دعای‌ امام‌ زمان‌ (عج‌) را خواندم‌، سپس‌ گفتم‌: آقای‌ رئیس‌جمهور، خیلی‌ عذر می‌خواهم‌ که‌ این‌ صحبت‌ را می‌کنم‌. در جلسه‌ای به‌ این‌ مهمی‌ که‌ برای‌ حفظ‌ امنیت‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ در این‌جا تشکیل‌ شده‌ است‌، یک‌ بسم‌الله‌ گفته‌ نشد و یک‌ آیه‌ قرآن‌ خوانده‌ نشد. من‌ آن‌قدر این‌ جلسه‌ را ناپاک‌ و آلوده‌ می‌بینم‌ که‌ احساس‌ می‌کنم‌ وجود خودم‌ نیز از این‌ جلسه‌ آلوده‌ می‌شود. چاره‌ای ندارم‌ که‌ یکراست‌ از این‌جا به‌ قم‌ بروم‌ و با زیارت‌ آن‌جا احساس‌ کنم‌ که‌ تزکیه‌ و پاک‌ شده‌ام‌. سکوت‌ عجیبی‌ بر جلسه‌ حکمفرما شده‌ بود. حرف‌‌های آقایان‌ باعث‌ شده‌ بوده‌ تا من‌ با آن‌ جسارت‌ با رئیس‌جمهور حرف‌ بزنم‌. البته‌ من‌ نمی‌خواستم‌ به‌ یک‌ شخصیت‌ مملکتی‌ اهانت‌ کنم‌، بلکه‌ احساس‌ خودم‌ را از آن‌ جلسه‌ بیان‌ کردم‌.
miiimkaaaf
آن‌گاه، نم باران بود. توفان بود و سیل خلایق. در آن دریای مواج انسان‌‌های متلاطم تنها عکس او بود که هم‌چنان آرام بود. گویی به ملت می‌گفت: من باز خواهم گشت، باز خواهم گشت سرافراز، دریغ برای چه؟ من باز خواهم گشت هم‌چنان در لباس سربازی، هنوز کار من تمام نشده است! ...فأخرجنی من قبری مؤتزراً کفنی، شاهراً سیفی، مجرداً قناتی، ملبیاً دعوه الداعی... آن گلی که در کمین خصم افتاد، آخرین سرخ‌گل خون‌آلود نبود!
la Luna
با همان‌ روحیه‌، تکبیرگویان‌ تپه‌ها را بالا رفتیم‌. وقتی‌ بالای‌ بلندترین‌ تپه‌ رسیدیم‌، آتش‌ دشمن‌ قطع‌ شد و پا به‌ فرار گذاشت‌. آن‌جا بود که‌ باورم‌ شد که‌ اگر از اول‌ به‌ خدا توکل‌ می‌کردم‌ و با دل‌ شکسته‌ به‌ درگاهش‌ روی‌ می‌آوردم‌، به‌ امدادمان‌ می‌آمد
ulsar
بنا به اطلاعیه قرارگاه خاتم‌الانبیا که در هشت اسفند ۶۵ در خاتمه این عملیات، صادر شد؛ ارتش عراق در این عملیات بیش از چهل هزار کشته و زخمی و بیش از هفتصد تانک و نفربر و هشتاد هواپیما از دست داد.
Akbar Aghaii
سردمداران استکبار که با وجود لاف‌‌زنی‌‌های ضدتروریستی خود به امید آن نشسته اند که تروریست‌‌های مزدورشان در ایران اسلامی با شهید کردن مردان استوار و مقاوم انقلاب، راه تسلط بر ایران اسلامی را هموار کنند
ادریس
خداوند نصرت را به آن‌هایی نمی‌دهد که فکر می‌کنند فقط خودشان هستند و از خدا غافل می‌شوند...
حسین شیخی
علی‌ وقتی‌ به‌ هوش‌ آمد، متوجه‌ کسی‌ در کنارش‌ شد که‌ با صدای‌ محزون‌ و حال‌ عارفانه‌ای دعایی‌ را زمزمه‌ می‌کرد. لحظاتی‌ دل‌ و جان‌ به‌ آن‌ ندای‌ روح‌بخش‌ داد. وقتی‌ چشم‌ باز کرد، دنبال‌ صاحب‌ صدا گشت‌. آقای‌ رجایی‌ نخست‌وزیر در کنارش‌ نشسته‌ بود.
HN
هلی‌کوپتر ستوان‌ عابدی‌، تعادلش‌ را از دست‌ داده‌ بود و سقوط‌ کنان‌ به‌ سوی‌ سینه‌کش‌ کوه‌ می‌رفت‌. فریاد یا حسین‌ نیروها بلند شد. علی‌ چشم‌هایش‌ را بست‌ تا صحنه‌ انفجار را نبیند. لحظات‌ به‌ سنگینی‌ سپری‌ می‌شدند که‌ به‌ صدای‌ صلوات‌ چشمانش‌ را باز کرد و دید معجزه‌ای رخ‌ داده‌ است‌ و هلی‌کوپتر به‌ حالت‌ اصلی‌ خود باز گشته‌ و سمت‌ سردشت‌ پرواز می‌کند.
HN
بوی‌ تند باروت‌ در فضا پیچیده‌ بود. چراغ‌ها که‌ روشن‌ شد دیدند، گلوله‌ آرپی‌جی‌ از گونی‌ها گذشته‌ و بعداز تخریب‌ دیوار، درست‌ در میان‌ آسایشگاه‌ از نفس‌ افتاده‌ است‌.
HN
«۵۲ پاسدار در سردشت‌ شهید شدند.» این‌ خبر اول‌ روزنامه‌ها در روز ۱۷ مهر ۵۸ بود.
HN
این‌ نخستین‌ بار بود که‌ علی‌، آیت‌الله‌ خامنه‌ای را می‌دید و باهم‌ آشنا می‌شدند و به‌ زودی‌ این‌ آشنایی‌ به‌ دوستی‌ مستحکم‌ مبدل‌ شد، به‌ گونه‌ای که‌ بعداز آن‌ هرگاه‌ که‌ علی‌ در دو راهی‌ها و سرگردانی‌ها گرفتار می‌شد، به‌ ایشان‌ مراجعه‌ می‌کرد و به‌ آن‌چه‌ که‌ او می‌گفت‌، عمل‌ می‌کرد.
HN
یکی‌ از آنان‌ تیمسار شعیبی‌ معاون‌ پادگان‌ بود که‌ چند روز پیش‌ حکم‌ بازداشت‌ او را صادر کرده‌ بود؛ تیمسار محکوم‌ به‌ اعدام‌ شده‌ بود، اما صیاد به‌ نجاتش‌ شتافت‌ و شهادت‌ داد که‌ او مستحق‌ چنین‌ کیفری‌ نیست‌!
HN
ناگهان‌ صدایی‌ را از رادیو شنید که‌ نفس‌ نفس‌ می‌زد: بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌ شنوندگان‌ عزیز، این‌ صدای‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ است‌! باورش‌ نشد که‌ لحظه‌ پیروزی‌ چنین‌ نزدیک‌ باشد و گمان‌ کرد رؤیا می‌بیند. یعنی‌ نظام‌ دوهزار و پانصد ساله‌ شاهنشاهی‌ از پا در آمده‌ بود
HN
رابط‌ علی‌ با هسته‌ نیرو‌های انقلابی‌ ارتش‌، سروان‌ اقارب‌پرست‌ از لشگر شیراز بود و رابط‌ او نیز سروان‌ یوسف‌ کلاهدوز از جمعی‌ گارد شاهنشاهی‌؛ که‌ توسط‌ دکتر حسن‌ آیت‌ با بیت‌ امام‌ در نجف‌ و بعدها نوفل‌لوشاتو، ارتباط‌ داشتند.
HN
علی‌ هم‌چنان‌ خبردار ایستاده‌ بود و در آن‌ لحظه‌ هرگز گمان‌ نمی‌کرد که‌ روزی‌ در این‌ اتاق پشت‌ همین‌ میزی‌ بنشیند که‌ اکنون‌ تیمسار اویسی‌ نشسته‌ بود و هیچ‌ توجهی‌ به‌ او نداشت‌!
HN

حجم

۹۸۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

حجم

۹۸۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
۵۷,۵۰۰
۵۰%
تومان