بریدههایی از کتاب سایکوسیس ۴:۴۸
۳٫۹
(۷۵)
بهنظرت کسی میتونه توی یه بدنِ اشتباهی دنیا بیاد؟
aida
من به انتهای داستان رسیدهام، به انتهای احساسِ زننده و غمزدهٔ خزیده به درونِ لاشهای بیگانه و محرومشده از همهچیز بهدستِ روحِ سرکشِ اخلاقِ اکثریت
من دیر زمانیست که مُردهام
به ریشههایم بازگشتهام
و نومیدانه بر کرانهها آواز سر میدهم.
aida
من تحقیرت نمیکنم. تو تقصیر نداری. تو بیماری.
من اینجوری فکر نمیکنم.
نمیکنی؟
نه. من افسردهام. افسردگی هم یه جور خَشمه. یه نفر جلوته و تو مدام سرزنشش میکنی، این همون کاریه که تو میکنی.
و تو چه کسی رو سرزنش میکنی؟
خودم رو.
aida
هیچچیزی نمیتونه خشمِ منو مهار کنه.
و هیچچیزی نمیتونه ایمان منو بهم برگردونه.
این اون دنیایی نیست که من آرزوی زندگیکردنش رو داشته باشم.
aida
نظاره کن ستارگان را
پیشگویی کن گذشته را
و با کسوفی نقرهفام تغییر دِه جهان را
nazanin z
دریچه گشوده میشود
نوری کورکننده
و هیچ
هیچ
هیچ را ببین
من شبیه چه هستم؟
nazanin z
(سکوت)
تو خوب میشی. تو قویای. میدونم که روبهراه میشی، چون من ازت خوشم میآد و آدم نمیتونه اونایی که از خودشون خوششون نمیآد رو دوست داشته باشه. آدمایی که من ازشون میترسم همونایی هستن که دوستشون ندارم چون اونام از خودشون متنفرن پس اجازه نمیدن هیچکسِ دیگهای هم دوستشون داشته باشه. اما من تو رو دوست دارم. دلم برات تنگ میشه. و مطمئنم که خوب میشی.
nazanin z
من هیچوقت توی زندگیم مشکلی با این نداشتم که چیزی رو به کسی بدم که دلش میخواد داشته باشه، اما هیچکس هیچوقت برای من همچین کاری نکرده. هیچکس منو لمس نکرده، به من نزدیک نشده. اما حالا تو چنان وحشتناک یکجایی از اعماقِ منو لمس کردی که نمیتونم باور کنم
nazanin z
و من در بنبستِ بلاتکلیفیِ صدای نرم و مخملیِ اون روانپزشکِ منطقی گیر افتادهام که به من میگه واقعیتی مشهود و محسوس وجود داره که نشون میده ذهن و تنِ من یکی هستن
nazanin z
رأسِ ۴:۴۸
باید بخوابم
من به امید شفا اومدهام پیشت.
تو پزشکِ من، منجیِ من، قدرتِ مطلقِ داوریِ من، کشیشِ من، خدای من، تو جراحِ روحِ منی.
و من نوایمانِ کیشِ سلامتِ روانِ تواَم.
Kasra Kopite
داشتم باور میکردم که تو دیگه با بقیه فرق داری و حتی شاید اون اضطرابی که روی چهرهات موج میزنه و تهدید به فوران میکنه رو حس میکنی، اما آخرش تو هم قیافهٔ آدمای حقبهجانب رو به خودت گرفتی. مثل همهٔ اون آشغالکلههای ریقوی دیگه.
Kasra Kopite
من همیشه عاشقت بودهم
حتی وقتی متنفر بودهم ازت
pejman
تو. لعنت به تو بهخاطر نادیدهگرفتنِ من با هیچوقتنبودنت، لعنت به تو بهخاطر احساس مزخرفی که نسبت به خودم برام ساختی، لعنت به تو برای بهکثافتکشیدنِ عشقِ کوفتی و ناامیدیم از زندگی تا حد مرگ
pejman
من هیچوقت توی زندگیم مشکلی با این نداشتم که چیزی رو به کسی بدم که دلش میخواد داشته باشه، اما هیچکس هیچوقت برای من همچین کاری نکرده. هیچکس منو لمس نکرده، به من نزدیک نشده.
pejman
خیال میکنم هشتاد سالمه. از زندگی خستهام و ذهنم میخواد که بمیرم.
pejman
درمانهای شیمیایی برای دلتنگیهای ذاتی تجویز میکنن و قیافههای موجه به خودشون میگیرن تا اون لحظهای که من بخوام برای تو ضجه بزنم
pejman
هیچ دارویی تو دنیا پیدا نمیشه که بتونه به زندگی معنا بده.
pejman
فقط بعضی آدمهان که حقیقتِ سادهٔ رنج و درد رو میفهمن
pejman
من شبی را از سر گذراندهام که همه چیز بر من آشکار گردید.
pejman
علاوه بر این، شخصیتِ اصلی در متنْ شکافی دیگر را نیز تجربه میکند؛ شکاف بین بدن و روح یا، به قول خود متن، وضعیتی که در آن «بدن و روح هرگز به ازدواج هم درنمیآیند.» بیمار سایکوز همواره اختگی نمادین را انکار میکند. استعارهٔ پدر در این موارد هرگز به اجرا درنمیآید، و بهواسطهٔ انکار نام پدر، هیچگونه شکافی بین زبان و ابژه، دال و مدلول یا پیام و رمزگان وجود ندارد.
fuzzy
حجم
۱۱۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۱۱۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۴۲,۰۰۰۳۰%
تومان