بریدههایی از کتاب سایکوسیس ۴:۴۸
۳٫۹
(۷۵)
ما همهمون ناپدید میشیم
دارم دستوپا میزنم برای بهجاگذاشتنِ نشونهای موندگارتر از خودم
من هیچوقت قبلاً خودمو نکشتهام پس بیخود دنبالِ سوابق نگردید
هرچی در گذشته اتفاق افتاده فقط یک شروع بوده
Mina
تو احتیاجی به دوست نداری، به یه دکتر احتیاج داری.
(سکوت طولانی)
Mina
جسم و روح هرگز نمیتوانند به ازدواجِ هم درآیند.
من نیاز دارم همانی باشم که پیش از این بودهام و تا ابد زیر یوغِ این ناسازگاری که به دوزخم میفرستد ماغ خواهم کشید
هیچ امیدِ مبهمی به کمکم نخواهد آمد
غرقه خواهم شد در بیقراریِ خود
در آبگیرِ سرد و سیاهِ خود
در مغاکِ غیرِمادیِ ذهنِ خود
اکنون که شاکلهٔ اندیشهام از دست رفته
چگونه میتوانم به شکل گذشتهٔ خویش بازگردم؟
نه، این زندگیای نیست که من پشیمانِ نداشتنش باشم.
آرزو
جسم و روح هرگز نمیتوانند به ازدواجِ هم درآیند.
من نیاز دارم همانی باشم که پیش از این بودهام و تا ابد زیر یوغِ این ناسازگاری که به دوزخم میفرستد ماغ خواهم کشید
هیچ امیدِ مبهمی به کمکم نخواهد آمد
غرقه خواهم شد در بیقراریِ خود
در آبگیرِ سرد و سیاهِ خود
در مغاکِ غیرِمادیِ ذهنِ خود
اکنون که شاکلهٔ اندیشهام از دست رفته
چگونه میتوانم به شکل گذشتهٔ خویش بازگردم؟
نه، این زندگیای نیست که من پشیمانِ نداشتنش باشم.
آرزو
نقشهای چیدی؟
اینکه یه مشت دارو بخورم و اُوِردوز (۸) کنم، بعدش شاهرگم رو بزنم و بعدشم خودمو دار بزنم.
bunnysama
گاهیوقتها این دوروبر میچرخم و همینکه بوی تو رو میشنوم دیگه نمیتونم ادامه بدم، نمیتونم بدون توصیفِ این حسِ ترسناک و این دردِ جسمیِ وحشتناکِ غیرقابلتحمل و این میلِ لجنِ کِشدار و سِمجی که به تو دارم، این وضعیتِ نکبت رو ادامه بدم. و نمیتونم باور کنم که من میتونم همهٔ اینها رو از سَمتِ تو حس کنم ولی تو هیچچیزی حس نکنی. اصلاً تو چیزی حس میکنی؟
کیان
غرقه خواهم شد در بیقراریِ خود
در آبگیرِ سرد و سیاهِ خود
در مغاکِ غیرِمادیِ ذهنِ خود
اکنون که شاکلهٔ اندیشهام از دست رفته
چگونه میتوانم به شکل گذشتهٔ خویش بازگردم؟
نه، این زندگیای نیست که من پشیمانِ نداشتنش باشم.
کیان
من افسردهام. افسردگی هم یه جور خَشمه. یه نفر جلوته و تو مدام سرزنشش میکنی، این همون کاریه که تو میکنی.
و تو چه کسی رو سرزنش میکنی؟
خودم رو.
کیان
عشق میتواند گونهای از دوزخ باشد، یک زندان که عاشقْ هویت خود را در آن از دست میدهد.
FatimaHabibi
میدونی، جداً حس میکنم که دارم مسخ میشم.
(سکوت)
من هیچوقت توی زندگیم مشکلی با این نداشتم که چیزی رو به کسی بدم که دلش میخواد داشته باشه، اما هیچکس هیچوقت برای من همچین کاری نکرده. هیچکس منو لمس نکرده، به من نزدیک نشده. اما حالا تو چنان وحشتناک یکجایی از اعماقِ منو لمس کردی که نمیتونم باور کنم و نمیتونم دقیقاً همین کارو برات انجام بدم. چون اصلاً نمیتونم پیدات کنم.
(سکوت)
محمدرضا فرهادی
من افسردهام. افسردگی هم یه جور خَشمه. یه نفر جلوته و تو مدام سرزنشش میکنی، این همون کاریه که تو میکنی.
و تو چه کسی رو سرزنش میکنی؟
خودم رو.
Zahra
برای پدرم و مادرم به هزارویک دلیلِ آشکار و نهان؛ خاصّه دلیل هفتصد و سی و چهارم!
ع.خ
sosoke
تو همهٔ آدمهای غمگینو تحقیر میکنی یا فقط با من اینجوریای؟
من تحقیرت نمیکنم. تو تقصیر نداری. تو بیماری.
من اینجوری فکر نمیکنم.
نمیکنی؟
نه. من افسردهام. افسردگی هم یه جور خَشمه. یه نفر جلوته و تو مدام سرزنشش میکنی، این همون کاریه که تو میکنی.
و تو چه کسی رو سرزنش میکنی؟
خودم رو.
niloufar.dh
بهنظرت اگه تنها بمونی به خودت صدمه میزنی؟
میترسم که بزنم.
همین میتونه ازت محافظت کنه.
niloufar.dh
نمیخوام این سوءتفاهم پیش بیاد که دارم برای کمک زار میزنم.
niloufar.dh
دارم دستوپا میزنم برای بهجاگذاشتنِ نشونهای موندگارتر از خودم
aida
خیلهخب باشه، پس بزن بریم سروقتشون؛ سراغ داروها، سراغ نمونهبرداریِ شیمیایی از مغز، سراغ خاموشکردنِ فعلوانفعالاتِ شدیدِ مغزم تا شاید یهخُرده بیشتر ظرفیتِ زندگی پیدا کنم.
بزن بریم سروقتشون.
aida
هیچ دارویی تو دنیا پیدا نمیشه که بتونه به زندگی معنا بده.
خودت اجازه دادی که این استیصالِ کوفتی بیاد سراغت.
(سکوت)
خودت باعثش شدی.
نمیتونم فکر کنم. نمیتونم کار کنم.
هیچی مثل خودکشی نمیتونه مزاحم کارکردنت بشه.
(سکوت)
aida
نتونستن، باید، هرگز، همیشه، نمیشه، حتماً، نباید
اینا کلمههاییاَن که به دردِ گفتوگو نمیخورن
لااقل نه امروزهروز.
aida
لعنت به پدرم که برای خوببودن گند زد به زندگیِ من و لعنت به مادرم برای اینکه اونو ترک نکرد، اما بیشتر از همهٔ اینها، لعنت به تو ای خدا برای اینکه باعث شدی عاشق کسی بشم که وجود خارجی نداره،
لعنت بهت لعنت بهت لعنت بهت.
aida
حجم
۱۱۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۱۱۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۴۲,۰۰۰۳۰%
تومان