بریدههایی از کتاب سایکوسیس ۴:۴۸
۳٫۹
(۷۵)
نمیتونم غلبه کنم بر تنهاییام، بر ترسم، بر نفرتم
چاق شدهم
نمیتونم بنویسم
نمیتونم عاشق بشم
برادرم داره میمیره، عاشقم داره میمیره، منم که دارم هردوشون رو میکُشم
سرریز میشم از مرگ خودم
از داروهایی که میخورم میترسم
نمیتونم عاشق کسی بشم
نمیتونم رابطهٔ جنسی داشته باشم
نمیتونم تنها بمونم
نمیتونم دیگران رو تحمل کنم
کَفَلم بزرگ شده
از اندام تناسلیام بدم میآد
رأسِ ۴:۴۸
وقتی افسردگی میآد سراغم
باید خودمو حلقآویز کنم
با صدای نفسهای عاشقم
sh.vasighi2000
ساختهشدن بهرِ تکافتادن
به یک غیاب عاشقشدن
پیدا کن مرا
رها کن مرا
از این
تردیدِ فرساینده
نومیدیِ پوچ
هراسیدن از سکون
من میتوانم فضایم را پُر کنم
زمانم را پُر کنم
اما هیچچیز حفرهٔ خالیِ قلبم را پُر نخواهد کرد
الف.ژ
غمگینم
احساس میکنم آینده بیامیده و نمیشه چیزیرو بهتر کرد
خستهام و ناراضی از همهچیز
بهعنوان یک انسانْ شکستخوردهای تمامعیارم
گناهکارم، دارم تقاص پس میدم
دوست دارم خودم رو بکُشم
پیش از این میتونستم گریه کنم، اما الآن کارم دیگه از اشک گذشته
mojan
من به امید شفا اومدهام پیشت.
تو پزشکِ من، منجیِ من، قدرتِ مطلقِ داوریِ من، کشیشِ من، خدای من، تو جراحِ روحِ منی.
🌙iyeeda
نور رو بهیاد بیار و باور کن.
🌙iyeeda
چگونه متوقف کنم؟ زبانههای درد را
چگونه متوقف کنم؟ دشنهای در ریههایم را
چگونه متوقف کنم؟ نشانی از مرگم را
چگونه متوقف کنم؟ درهمفشردنِ قلبم را
🌙iyeeda
زندگیِ من بیمعناست در پرتو این گمگشتگی
ساختهشدن بهرِ تکافتادن
به یک غیاب عاشقشدن
پیدا کن مرا
رها کن مرا
🌙iyeeda
از هراسِ ازدستدادنِ او هرگز لمس نشدهام
عشقْ مرا همچون بَردهای در قفسی از اشک محبوس کرده است
🌙iyeeda
لعنت به تو. لعنت به تو. لعنت به تو بهخاطر نادیدهگرفتنِ من با هیچوقتنبودنت، لعنت به تو بهخاطر احساس مزخرفی که نسبت به خودم برام ساختی، لعنت به تو برای بهکثافتکشیدنِ عشقِ کوفتی و ناامیدیم از زندگی تا حد مرگ، لعنت به پدرم که برای خوببودن گند زد به زندگیِ من و لعنت به مادرم برای اینکه اونو ترک نکرد، اما بیشتر از همهٔ اینها، لعنت به تو ای خدا برای اینکه باعث شدی عاشق کسی بشم که وجود خارجی نداره،
لعنت بهت لعنت بهت لعنت بهت.
🌙iyeeda
بهنظرت کسی میتونه توی یه بدنِ اشتباهی دنیا بیاد؟
🌙iyeeda
من به انتهای داستان رسیدهام، به انتهای احساسِ زننده و غمزدهٔ خزیده به درونِ لاشهای بیگانه و محرومشده از همهچیز بهدستِ روحِ سرکشِ اخلاقِ اکثریت
من دیر زمانیست که مُردهام
به ریشههایم بازگشتهام
و نومیدانه بر کرانهها آواز سر میدهم.
🌙iyeeda
نمیتونم غلبه کنم بر تنهاییام، بر ترسم، بر نفرتم
🌙iyeeda
من نیاز دارم همانی باشم که پیش از این بودهام و تا ابد زیر یوغِ این ناسازگاری که به دوزخم میفرستد ماغ خواهم کشید
هیچ امیدِ مبهمی به کمکم نخواهد آمد
غرقه خواهم شد در بیقراریِ خود
در آبگیرِ سرد و سیاهِ خود
در مغاکِ غیرِمادیِ ذهنِ خود
اکنون که شاکلهٔ اندیشهام از دست رفته
چگونه میتوانم به شکل گذشتهٔ خویش بازگردم؟
نه، این زندگیای نیست که من پشیمانِ نداشتنش باشم.
🌙iyeeda
من افسردهام. افسردگی هم یه جور خَشمه. یه نفر جلوته و تو مدام سرزنشش میکنی، این همون کاریه که تو میکنی.
و تو چه کسی رو سرزنش میکنی؟
خودم رو.
🌙iyeeda
خیال میکنم هشتاد سالمه. از زندگی خستهام و ذهنم میخواد که بمیرم.
🌙iyeeda
این اون دنیایی نیست که من آرزوی زندگیکردنش رو داشته باشم.
🌙iyeeda
فقط بعضی آدمهان که حقیقتِ سادهٔ رنج و درد رو میفهمن
اینا دیگه داره تبدیل میشه به هنجارِ هرروزهٔ زندگیم.
🌙iyeeda
علاقهام رو به آدمهای دیگه از دست دادهام
نمیتونم تصمیم بگیرم
نمیتونم بخورم
نمیتونم بخوابم
نمیتونم فکر کنم
🌙iyeeda
پیش از این میتونستم گریه کنم، اما الآن کارم دیگه از اشک گذشته
🌙iyeeda
به یاد آر نور را و باور دار نور را
🌙iyeeda
حجم
۱۱۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۱۱۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۴۲,۰۰۰۳۰%
تومان