بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مجموعه اشعار عبید زاکانی | صفحه ۵ | طاقچه
کتاب مجموعه اشعار عبید زاکانی اثر عبید زاکانی

بریده‌هایی از کتاب مجموعه اشعار عبید زاکانی

نویسنده:عبید زاکانی
انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۶۶ رأی
۴٫۱
(۶۶)
ای آنکه بجز تو نیست فریادرسی غیر از کرمت نداد کس داد کسی کار من مستمند بیچاره بساز کان بر تو به هیچ آید و برماست بسی
ادریس
درویش که می خورد به میری برسد ور روبهکی خورد به شیری برسد گر پیر خورد جوانی از سر گیرد ور زانکه جوان خورد به پیری برسد
saber
تا مهر توام در دل شوریده نشست وافتاد مرا چشم بدان نرگس مست این غم ز دلم نمی‌نهد پای برون وین اشگ ز دامنم نمیدارد دست
saber
میخواست خرمی که کند در دلم وطن تا او رسید لشگر غم جا گرفته بود
کاربر ۵۹۷۷۸۱
هر مرض دارو و هر درد علاجی دارد زخم تیر مژه را مرهم و داروئی نیست سر موئی نتوان یافت بر اعضای عبید که در او ناوکی از غمزهٔ جادوئی نیست
کاربر ۵۹۷۷۸۱
بهر طرف که روی نغمه میکند بلبل بهر چمن که رسی جلوه میکند شمشاد بهر که درنگری شاهدیست چون شیرین بهر که برگذری عاشقیست چون فرهاد
محمد
مردم لولی وشیم ما که وسجده کدام رای هزیمت گرفت عقل سبک رای ما
مجتبی
مرا دو چشم تو انداخت در بلای سیاه و گرنه من که و مستی و عاشقی ز کجا
mohito
من دیوانه نه آنم که نصیحت شنوم پند پیرانه مده گو پدر پیر مرا
آنا فرشیان
میکند سلسلهٔ زلف تو دیوانه مرا میکشد نرگس مست تو به میخانه مرا متحیر شده‌ام تا غم عشقت ناگاه از کجا یافت در این گوشهٔ ویرانه مرا هوس در بناگوش تو دارد دل من قطرهٔ اشگ از آنست چو دردانه مرا
کاربر ۴۳۷۱۹۴۹

حجم

۳۰۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

حجم

۳۰۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

قیمت:
رایگان