بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مجموعه اشعار عبید زاکانی | صفحه ۴ | طاقچه
کتاب مجموعه اشعار عبید زاکانی اثر عبید زاکانی

بریده‌هایی از کتاب مجموعه اشعار عبید زاکانی

نویسنده:عبید زاکانی
انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۶۶ رأی
۴٫۱
(۶۶)
از می مهر تو تا مست شدم همچو عبید نیست دیگر هوس ساغر و پیمانه مرا
azn
شمارهٔ ۱۴ - در تضمین مطلع یکی از قصاید سعدی گوید چه تفاوت کند ار زانکه بیائی بر ما « بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار» دست در دامن می زن که از این پس همه روز « خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار »
Benny
در عاشقی خموشی و در هجر صابری این خود حکایتیست که در ممکنات نیست
کاربر ۲۲۹۰۹۳۱
از دور دیدمش خردم گفت دور از او دیوانه میکند خرد دوربین مرا
کاربر ۲۲۹۰۹۳۱
مرا دو چشم تو انداخت در بلای سیاه و گرنه من که و مستی و عاشقی ز کجا
کاربر ۲۲۹۰۹۳۱
دلم بجا و دماغم سلیم بود ولی ز راه رفتن او دل بشد ز راه مرا هزار بار فتادم به دام دیده و دل هنوز هیچ نمیباشد انتباه مرا
کاربر ۲۲۹۰۹۳۱
سیاه چرده بتم را نمک ز حد بگذشت عتاب او چو جفای فلک ز حد بگذشت لطافت لب و دندان و مستی چشمش چو می پرستی ما یک به یک ز حد بگذشت به لابه گفت که از حد گذشت جور رقیب به طنز گفت که بی هیچ شک ز حد بگذشت بنوش بادهٔ صافی ز دست دلبر خویش که بیوفائی چرخ و فلک ز حد بگذشت عبید را دل سنگینش امتحان کردند عیار دوستیش بر محک ز حد بگذشت
کاربر ۳۱۹۷۷۳۷
دامن یار به دست آر و ره میکده گیر نشناس اینکه به از میکده جائی باشد هوس خانقهم نیست که بیزارم از آن بوریائی که در او بوی ریائی باشد صوفی صافی در مذهب ما دانی کیست آن که با
لیوبی1
درآمد ناگهان سرمست و دلشاد نقاب از روی چون خورشید بگشاد مبارک ساعتی فرخنده روزی که باز آید ز در مجلس فروزی بدیدم رویش و دیوانه گشتم بر شمع رخش پروانه گشتم به دستی چادر از رخ باز میکرد به دستی زلف مشکین ساز میکرد چو زد خورشید رویش در سرا تیغ
fmaotheammmeahd
ای در سر هر کس از تو سودای دگر در راه تو هر طایفه را رای دگر چیزی ز تو هر کسی تمنا دارد ما جز تو نداریم تمنای دگر
saber

حجم

۳۰۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

حجم

۳۰۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

قیمت:
رایگان