بریدههایی از کتاب عشق با صدای بلند
۳٫۹
(۵۴)
وقتی باران بر هردومان میبارد
هزاران گیاه میروید از بارانی هایمان
پس از تو باران برمن
به تنهایی بارید
اما چیزی در بارانیام نرویید.
امین
دستانت را بگشا...
که من هزار سال است
در انتظار بارانم...
hiba
قهوه را و سیگار را با صدای تو میآمیختم
صدای تو برای زندگیم ضروری بود
چشمه بود و چتر و بادبزن
که برایم عطر طبیعت وحشی میآورد
اینک صدای تو
اندوه غروب جمعه است
که در باران فاجعه شستشویم میدهد.
شکنجه را بس کن بانویم
تمامی رگهایم گرفته
اعصابم از هم گسسته
شاید صدایت هنوز چون مخملی بنفش باشد
اما دیگر نمیتوانم ببینمش
کور رنگ شدهام عزیزم.
Hamid
ما نیاز داریم به نسلی جدید
که شخم زند آسمان را
منفجر کند تاریخ را
باورهایمان را.
نیاز به نسلی جدید داریم
که ببخشد
اشتباههایمان را.
MiM
زمانی که گفتم «دوستت دارم»
میدانستم الفبایی جدید اختراع میکنم
برای شهری که سواد خواندن ندارد
marjan
عشق من به تو
فراتر از واژههاست
این است بر آن شدم خاموش بمانم
همین.
parisa_msi
عاشق که شدم
قلمرو خدا دگرگون شد
تاریکی در کت من خوابید
و خورشید از غرب سر زد
mehrdad rahimi
کودکان عرب!
در باره نسل بیروزن ما چیزی نخوانید
امیدی به ما نیست
ما چون پوست هندوانه ایم
چیزی در باره ما نخوانید
راه ما را نروید
قبولمان نکنید
باورهایمان را نپذیرید
ما ملت کج و کوله و دو دوزه بازیم
باران
زیرا میگویند
خداوند تنها
جواب نامههای عاشقانه را میدهد.
nia
چیزی از تو هرگز بر آنها نگفتم
اما در چشمانم تو را دیدند که تن میشویی
واژهای در بارهات نگفتم
اما در لابلای نوشتههایم نام تو پیدا بود
عشق عطر خودرا نمیتواند پنهان کند
آنگونه که شکوفه هلو.
(:Ne´gar:)
به نقطه صفر رسیدهایم
جایی که نه من میدانم چه بگویم نه تو
حرفها همه یکی شده
پشت سر و مقابل فرقی ندارند
به قله نا امیدی رسیده ایم
پویا پانا
ما مردمی پوستکلفت هستیم
با روحی تهی
پویا پانا
چیزی بگو... چیزی بگو،
چه کسی این شنبه تو را به شام دعوت کرد؟
چه لباسی برای رقص به تن کردی؟
چه گردن بندی به گردن آویختی؟
تمامی اخبارتو، شاهزادهام، شادیبخشترین اخبارند.
شاید همه معمولی به نظرت برسند
چیزهای عادی و سطحی
اما آن چه برای من مهم است تنها:
تو هستی با چیزها ...
و تو در چیزها.
یلدا روشن
چرا از من میخواهی برایت بنویسم؟
تنها نوشتن مرا برهنه میکند
کاربر ۴۱۰۵۵۶۳
هنوز از من تاریخ تولدم را میپرسی
پس بنویس
روز عاشق شدنم به تو روز میلاد من است.
منکسر
چه وطنی است این
که کنار میگذارد
راز چشمان زن را
رمز عشق را
از دروس مدرسه
این چه وطنی است
که میجنگد با ابر با باران.
پرونده میسازد برای سینه زن
بازجویی میکند از گل سرخ.
Ozra
هرگز شاه نبودهام
تبار شاهی نیز نداشتهام
اما فکر این که
اینک تو را دارم
احساس سلطه میدهد
بر پنج قاره جهان
بر کنترل باران
و ارابههای باد
Tamim Nazari
لعنت نفرست
به بختی که ترکت کرده است.
اوضاع و شرایط را نفرین نکن.
خدا پیروزی را نصیب آن میکند
که میخواهد.
خدا آهنگر نیست که بر شمشیرهای فلزی غالب شود.
مریم کوهی
نگران نباش... شیرینترین زنان
تا در شعر من... در واژههایم زندگی میکنی
شاید پیر سال و ماه شوی
اما در اشعارم همچنان جوان خواهی ماند.
Pariya
چشمان تو چون شب بارانی
کشتیهای من غرقه در آن
نوشتههایم در آنها از خاطر رفتهاند
آیینهها حافظه ندارند.
Pariya
حجم
۱۲۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۱۵ صفحه
حجم
۱۲۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۱۵ صفحه
قیمت:
۱۳۸,۰۰۰
۹۶,۶۰۰۳۰%
تومان