بریدههایی از کتاب عشق با صدای بلند
۳٫۹
(۵۴)
چرا از من میخواهی برایت بنویسم؟
تنها نوشتن مرا برهنه میکند
زمانی که سخن میگویم
لباس بر تنام است
زمانی که مینویسم رها هستم و سبک
چون پرنده افسانهای بیوزن
زمانی که مینویسم
صدایی از تاریخ میشنوم
از جاذبه زمین.
بدل به سیارهای میشوم
در فضای چشمان تو.
MiM
خواهش میکنم
به سکوتم احترام بگذار
سکوت بهترین سلاح من است.
واژههایم را احساس میکردی
زمانی که خاموش بودم؟
زیبایی کلامم را حس میکردی
وقتی چیزی نمیگفتم؟
MiM
با تو که هستم
از شعر سرودن نا امید میشوم
به زیباییات که فکر میکنم
نفسم بند میآید
زبان الکن میشود
و واژگانم ناپدید میشوند
مرا از این تنگنا برهان
کمتر زیبا باش
تا به شاعری باز گردم
زنی چون دیگر زنان باش
که آرایش میکنند، عطر میزنند
و کودک به دنیا میآورند.
چون دیگر زنان باش
تا به شعرم و به واژههایم باز گردم.
MiM
با تو همه پیادهروهای جهان را میگردم
MiM
تفاوت
نفرت دارم از عاشق شدن مانند هر کس
نفرت دارم از نوشتن مانند هر کس
MiM
چشمان تو چون شب بارانی
MiM
هنوز از من تاریخ تولدم را میپرسی
پس بنویس
روز عاشق شدنم به تو روز میلاد من است.
MiM
باد را ایستاندهاند
تا بیحرکت بمانیم
اکنون بر کالسکه کولیها میرانیم
دیگر نه کاغذی مانده نه قلمی
بر سنگها حک میکنیم
نامهایمان را.
marjan
وحشیانه در خیابانها میدویم
مردم را با طناب میکشیم
چون قورباغه لب به تحسین میگشاییم
چون قورباغه دشنام میدهیم
کوتولهها را به قهرمان بدل میکنیم
و قهرمانان را به آدمهای بیمقدار
اما اندیشیدن هرگز!
در مساجد
بیهوده خم و راست میشویم،
شعر سر میدهیم،
ضربالمثل میگوییم
و از خداوند میخواهیم
ما را بر دشمن چیره سازد.
Sina Iravanian
زمانی که از قبیله رانده شدم
به جرم گذاشتن شعری
و گل سرخی
بر آستانه خیمه تو
عصر انحطاط آغاز شد.
عصری که صرف و نحو خوب میدانست
اما با الفبای زنانگی آشنا نبود
عصری که گناهش
پاک کردن نام زن
از حافظه وطن بود.
*
آه عشق من
این چه وطنی است
که با عشق چون پلیس رفتار میکند
گل سرخ را توطئهای علیه نظام میداند
شعر را شبنامهای علیه خود.
Sina Iravanian
۴
در چشمان تو ...
هیچ پیشگویی امکان ندارد
خورشید به اشارهای از تو
طلوع میکند...
برف میبارد...
و رعد دیوانهوار میغرد
navid
سرزمین غرق در اندوه من
توبه آذرخشی
مرا از یک شاعر عاشقانهها
بدل به شاعری کردی که با خنجر مینویسد
پریسا
محبوبم میپرسد:
تفاوت میان من و آسمان چیست؟
تفاوت این است عشق من
وقتی تو میخندی
آسمان از یادم میرود.
simin musavi
چه بپوشیم اکنون
وقتی درختها خاکستر شدهاند؟
ابرها را با خنجر شکافتهاند
چگونه بار دیگر باران داشته باشیم؟
باد را ایستاندهاند
تا بیحرکت بمانیم
ماهور
نگران نباش
نگران نباش... شیرینترین زنان
تا در شعر من... در واژههایم زندگی میکنی
شاید پیر سال و ماه شوی
اما در اشعارم همچنان جوان خواهی ماند.
M Nourbakhsh
پسرم جعبه نقاشیاش را میگذارد در برابرم
از من میخواهد پرندهای برایش نقاشی کنم
قلم را در رنگ خاکستری میزنم
و مربعی میکشم با میلهها و قفس
حیرت در نگاهش موج میزند
... «اینکه زندان است پدر!
بلد نیستی پرنده بکشی؟»
میگویم «ببخش مرا پسرم
شکل پرنده از یادم رفته»
مریم کوهی
به کودکان جهان آموختم
تا نامت را هجی کنند
لبانشان بدل به درخت توت شد.
parisa_msi
عطر عشق
چیزی از تو هرگز بر آنها نگفتم
اما در چشمانم تو را دیدند که تن میشویی
واژهای در بارهات نگفتم
اما در لابلای نوشتههایم نام تو پیدا بود
عشق عطر خودرا نمیتواند پنهان کند
آنگونه که شکوفه هلو.
هدیه
تدبیری داری برای این خنجر
که در تنمان فرو میرود
اما نمیکشد؟
Martha'e Dark
تو تنها باید
بخوابی چون گلی
میان بازوانم
و بگذاری من فرمان دهم.
Martha'e Dark
حجم
۱۲۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۱۵ صفحه
حجم
۱۲۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۱۵ صفحه
قیمت:
۱۳۸,۰۰۰
۹۶,۶۰۰۳۰%
تومان