بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مرگ | صفحه ۳ | طاقچه
۳٫۳
(۳۵)
مکتب رواقی تأکيد می‌کند که ما فقط بايد سعی کنيم چيزهايی را در اختيار بگيريم که واقعا اختيارشان در دست ماست. اختيار امور جهان در دست ما نيست؛ ما فقط می‌توانيم نحوه واکنشمان نسبت به جهان را تحت اختيارمان داشته باشيم. اين منشأ سلوکی است که به آن سلوک رواقی می‌گويند: در مقابل رنج و مشقت با آرامش و طمأنينه واکنش نشان دادن. در مکتب رواقی فرد نبايد چشمداشتی از جهان داشته باشد. چراکه جهان غالبا نااميدمان می‌کند
پارسا اجاقلو
مکتب رواقی تأکيد می‌کند که ما فقط بايد سعی کنيم چيزهايی را در اختيار بگيريم که واقعا اختيارشان در دست ماست.
پارسا اجاقلو
بنابراين کاری که او بايد بکند اين است که هميشه چنان زندگی کند که در اين لحظه بايد زندگی کند. يعنی در آرامش باشد، با ديگران به نيکی رفتار کند، کيستی‌اش را بشناسد: اينها وظايفی است که انديشيدن به مرگ به او کمک می‌کند تا بر آنها تمرکز کند.
پارسا اجاقلو
«ما همه يک روز بيشتر اينجا نيستيم؛ چه آنکه به ياد می‌آورد و چه آنکه به يادش می‌آورند.»
پارسا اجاقلو
مرگ ممکن است به زندگی انسان شکل بدهد، اما به بهای از دست رفتن تماميت آن
پارسا اجاقلو
وظيفه ما، هر يک از ما در رويارويی با مرگ خودمان، اين است که از راهی يا راه‌هايی به سمت خط پايان حرکت کنيم که بر آن تاريکی که سرانجام ما را در خود فرو خواهد برد، پرتويی بيفشاند.
محمد
اگر بخواهيم به جای متوسل شدن به توهّم يا گريز با آن رودررو شويم، شايد بتوانيم از نيروی مرگ کمک بگيريم تا از خودمان چيزی بسازيم که افسوسی برايمان باقی نماند. شکل دادن به زندگی‌مان زير سايه آزاردهنده مرگ هم واقعيت وجود ماست و هم فرصتی پيش رويمان.
محمد
با دانستن اينکه می‌ميريم، با به ياد داشتن مرگمان ميان آنچه مهم است و آنچه مهم نيست تمايز قائل می‌شويم. طرح و برنامه‌هايی را که به دلايل بی‌اهميت در پيش گرفته‌ايم يا آنهايی را که ديگر اهميتشان را از دست داده‌اند، رها می‌کنيم. و در محدوده برنامه‌هايی هم که در دست داريم، خودمان را از امور پيش‌پاافتاده و بی‌اهميت کنار می‌کشيم. در عوض توجهمان را معطوف آن وجوهی می‌کنيم که دليلِ اصلی درگير شدنمان در آن طرح و برنامه‌هاست.
محمد
زيستن در لحظه حال تنها يک روی سکه زيستن با مرگ است. زيستن با پذيرش آينده‌ای غيرقطعی روی ديگر آن است. برای کنار آمدن با شکنندگی زندگی بايد بتوانيم همزمان هر دو کار را بکنيم. اين کاری پر از تنش و کشمکش است، اما شايد هم غيرممکن نباشد.
محمد
ما هر کاری که می‌کنيم به اين اميد است که نشانی از خودمان در اين دنيا به‌جا بگذاريم، کاری کنيم که ما را به ياد بسپارند، که نقش خودمان را بر هستی بزنيم. و با اين‌حال چنان‌که آورليوس به خودش يادآوری می‌کند، همه ما پس از مرگ خيلی زود فراموش می‌شويم. ميراث ما در گستره فراخ تاريخ ديری نمی‌پايد.
محمد
مرگ مهمترين واقعيت و واقعه زندگی ماست‌
محمد
مرگ زندگی انسان را زير سايه خودش می‌گيرد. مرگ يک دستاورد يا هدف نيست بلکه فقط يک پايان است. پس از مرگ چيزی از فرد باقی نمی‌ماند. پس اين ديدگاه به موجودات فانی که از محتوم بودن مرگشان آگاهند چه تسلايی می‌دهد؟
محمد
نه مرگ برای ما خوب است و نه ناميرايی، يا به بيان ديگر مرگ اصلی‌ترين سرچشمه معنای زندگی و اصلی‌ترين تهديد برای معنای زندگی ماست.
محمد
در اين صورت اين ديگر يک ساعت نخواهد بود؛ اثری هنری خواهد بود، در همان معنای سترون و بی‌حاصلی که اغلب اين اصطلاح را به کار می‌بريم.
محمد
زندگی انسان در برابر مرگ آسيب‌پذير است. مرگ هر لحظه می‌تواند آن را درهم بشکند. به همين دليل زندگی نه تنها در پايان آن، بلکه در سرتاسر آن شکننده و آسيب‌پذير است. درعين‌حال اين شکنندگی به نوعی زندگی را ارزشمند می‌کند که اگر شکننده نبود اين‌چنين ارزشمند نمی‌بود. ما مراقب زندگی‌مان هستيم، از آن مواظبت می‌کنيم، به نحوی دلمشغول آن هستيم که اگر شکننده نبود اينگونه دلمشغولش نبوديم.
محمد
اما اين تسلی در رويارويی با مرگ تسلی کوچکی است. نخست اينکه اين تلاش‌ها برای زنده نگه داشتن نام يا تأثيرگذاری فرد، هيچ کمکی به زنده نگه داشتن تجربه او نمی‌کند. من می‌ميرم و هيچ ساختمانی هم که اسم من رويش باشد نمی‌تواند مانع مردنم شود. ديگر بيدار نخواهم شد تا برگ‌ها را در پس‌زمينه آسمان، يا همسرم را در کنارم ببينم، يا صدای بچه‌هايم را بشنوم. نوشتنم هم متوقف خواهد شد. اميدها و دلمشغولی‌هايم در اين دنيا هم با من تمام می‌شود. خلاصه اينکه حتی اگر چيزی از خودم باقی بگذارم، من نيستم که باقی می‌مانم.
محمد
مرگ به‌هيچ‌وجه سرانجام زندگی نيست مگر از اين وجه که زندگی ما در آن نقطه متوقف می‌شود. به‌علاوه اين توقف هر لحظه می‌تواند اتفاق بيفتد. تنها چيزی که قطعی است اين است که اين توقف رخ خواهد داد. پرده زندگی پايين خواهد افتاد، و اين اتفاق ممکن است درست وسط نمايش رخ دهد.
محمد
پرسشی که تک‌تک ما در زندگی‌مان با آن روبرو هستيم اين است که چگونه در مقابل چنين مسئله بغرنجی زندگی کنيم. چه بايد بکنيم وقتی که مرگی که تيشه به ريشه ما می‌زند برای ارزش بخشيدن به زندگی ما ضروری است؟ ابتدا بايد تصديق کنيم که راهی برای حل‌وفصل اين مسئله بغرنج وجود ندارد.
محمد
آن مسئله بغرنج دقيقا چيست؟ اينکه مرگ و ناميرايی هيچ‌يک برای ما خوب نيستند. اگر مرگ پايان بدی برای همه ماست، ناميرايی هم بی‌پايانی بدی برای ماست. اين مسئله بغرنج که شايد مهم‌ترين مسئله‌ای باشد که بشر با آن روبروست از نوعی نيست که کسی بتواند آن را به صورت نظری حل کند. اين معمايی نيست که بتوانيم با فکر کردن به آن راه‌حلش را پيدا کنيم. اين مسئله‌ای بغرنج است که تک‌تک ما در زندگی‌مان با آن روبرو هستيم، مسئله‌ای که مشخص می‌کند هر يک از ما چگونه به کار آفرينش خودمان می‌پردازيم. مرگی که فکرش رهايمان نمی‌کند همان چيزی است که امکان می‌دهد زندگانی در نظر ما اهميت و معنايی پيداکند.
محمد
خوب است که موجوداتی ميرا هستيم، ولی هيچ زمانی هم نيست که زمان خوبی برای مردن باشد. ميرايی به زندگی ما شکل می‌دهد؛ به آن انسجام و معنا می‌بخشد. لحظه لحظه زندگی‌مان را ارزشمند می‌سازد. ولی با اين‌حال مرگ تهديدی عليه همه اين چيزها هم هست. خوب است که می‌ميريم اما فعلاً تا مدت‌ها نمی‌خواهيم بميريم.
محمد

حجم

۱۳۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

حجم

۱۳۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

قیمت:
۶۶,۰۰۰
تومان