به نحوی عمل میکنيم که انگار هرگز نخواهيم مرد.
Mohammad
مرگ پرده آخر نمايش است.
Mohammad
چگونه وقتی میبينيم باقی آدمها میميرند، به فکر نيفتيم که اين اتفاق ممکن است برای ما هم بيفتد.
دهقان غذاخوار
آنجا که ميل و تمنّا راهنماست، فرد رنج میکشد و ديگران را هم به رنج و عذاب میاندازد.
Mohammad
انديشيدن به مرگ به من امکان میدهد که خودم را از آنها کنار بکشم
Mohammad
برای کسانی که میميرند، لحظه لحظه هستی منحصربهفرد است. اما برای ناميرايان بهعکس فقط تکرار وجود دارد
big of big
اغلب نيمهشبها درحالیکه عرق سردی روی تنم نشسته بود از خواب بيدار میشدم و به پايان زندگیام فکر میکردم.
Mohammad
هميشه احتمال مرگ وجود دارد. به قول معروف همين که به دنيا آمديم آنقدر پير هستيم که بميريم.
big of big
همينطور به زندگی ادامه میداديم، به نحوی که انگار تا ابد زنده خواهيم بود
دهقان غذاخوار
حتی شادیهای کوچک، مثل برنده شدن تيم مورد علاقهمان را دستگاه ثبّات عاطفی بسيار حسّاسمان ثبت میکند.
دهقان غذاخوار