ای شن
تکرار همین چیزهاست زندگی
که تو رسم میکنی
تکرار همین قصههاست.
قصه که تمام میشود
آدمها به کجا میروند.
(:Ne´gar:)
شعر
صبحانهٔ زندگی است
ناهار گرسنهٔ عاشقی
که در صف رویاها مُنتظر بود
شام آخر شادیها
وقتی که یهودا
در ستایش عیسا مینوشت.
مریم
میمیرم
به جرم آنکه هنوز زنده بودم.
Mohi2
اندوهش چنان است
که هر قطره اشکش
به دریاچه بدل خواهد شد
من همخانهٔ خود سیل را
خوب میشناسم.
اژدهای کوچک
دکانها هماناند
دغدغهها همان
رهگذران هماناند که نمیشناسم
زیبایی امروز از کجا میآید شمس من!
هدیه
آرام باش باد بهاری
آرام باش ببینم که چه میشود کرد.
سیما
میمیرم
به جرم آنکه هنوز زنده بودم.
(:Ne´gar:)
از گلی که نچیدهام
عطری به سرانگشتم نیست
خاری در دل است.
N
از گلی که نچیدهام
عطری به سرانگشتم نیست
خاری در دل است.
بهزاد
قاتلان
مقتولان
قاضیان
همه از همین خیابان گذشتند.
R.R