بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب می‌میرم به جرم آنکه هنوز زنده بودم | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب می‌میرم به جرم آنکه هنوز زنده بودم اثر محمد  شمس لنگرودی

بریده‌هایی از کتاب می‌میرم به جرم آنکه هنوز زنده بودم

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۱از ۱۹ رأی
۳٫۱
(۱۹)
ای شن تکرار همین چیزهاست زندگی که تو رسم می‌کنی تکرار همین قصه‌هاست. قصه که تمام می‌شود آدم‌ها به کجا می‌روند.
(:Ne´gar:)
شعر صبحانهٔ زندگی است ناهار گرسنهٔ عاشقی که در صف رویاها مُنتظر بود شام آخر شادی‌ها وقتی که یهودا در ستایش عیسا می‌نوشت.
مریم
می‌میرم به جرم آن‌که هنوز زنده بودم.
Mohi2
اندوهش چنان است که هر قطره اشکش به دریاچه بدل خواهد شد من همخانهٔ خود سیل را خوب می‌شناسم.
اژدهای کوچک
دکان‌ها همان‌اند دغدغه‌ها همان رهگذران همان‌اند که نمی‌شناسم زیبایی امروز از کجا می‌آید شمس من!
هدیه
آرام باش باد بهاری آرام باش ببینم که چه می‌شود کرد.
سیما
می‌میرم به جرم آن‌که هنوز زنده بودم.
(:Ne´gar:)
از گلی که نچیده‌ام عطری به سرانگشتم نیست خاری در دل است.
N
از گلی که نچیده‌ام عطری به سرانگشتم نیست خاری در دل است.
بهزاد
قاتلان مقتولان قاضیان همه از همین خیابان گذشتند.
R.R

حجم

۳۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۶۳ صفحه

حجم

۳۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۶۳ صفحه

قیمت:
۱۴,۰۰۰
تومان