میمیرم
به جرم آنکه هنوز زنده بودم.
یك رهگذر
به بارانها چه کسی یاد میدهد
موسم پاییز
طوری ببارد
که هیچ گلی
از خانهٔ خود بیرون نیاید.
اژدهای کوچک
سخت است آدمبرفی
سخت است
روشنایی روز را دوست داری
دلدل میکنی نکند بیاید.
farnaz Pursmaily
ژرفاژرف و سرد است
دریا
چگونه نمیترسد از خود
در این تاریکی.
i_ihash
خسته نمیشود این سکوت
از اینهمه دم فرو بستن؟
R.R
تنهایم ـ
فرماندهی که لشگر خود را گم کرده است
بر کرانهٔ تاریک
تاریک
که بوی شغال میدهد.
ترمه🍁
بخت یار شما بود کرمها!
چکه نور گمشدهای بر زمین ریخت
و با دُمتان درآمیخت
و اینگونه که اکنون میبینم
شبتاب
نام گرامیتان است.
ترمه🍁
تنهایم ـ
فرماندهی که لشگر خود را گم کرده است
اژدهای کوچک
میمیرم
به جرم آنکه هنوز زنده بودم.
ترمه🍁
از گلی که نچیدهام
عطری به سرانگشتم نیست
خاری در دل است.
tadai
اندوهش چنان است
که هر قطره اشکش
به دریاچه بدل خواهد شد
من همخانهٔ خود سیل را
خوب میشناسم.
(:Ne´gar:)
ابر
با تمام پیکر خود حرف میزند
باد
با خط بریلش بر گلها
ما با واژه سخن میگوییم
تا پنهان کنیم
حرف را
در سایهٔ لبخندمان.
اژدهای کوچک
ای شن
تکرار همین چیزهاست زندگی
که تو رسم میکنی
تکرار همین قصههاست.
قصه که تمام میشود
آدمها به کجا میروند.
(:Ne´gar:)
شعر
صبحانهٔ زندگی است
ناهار گرسنهٔ عاشقی
که در صف رویاها مُنتظر بود
شام آخر شادیها
وقتی که یهودا
در ستایش عیسا مینوشت.
مریم
میمیرم
به جرم آنکه هنوز زنده بودم.
Mohi2
از گلی که نچیدهام
عطری به سرانگشتم نیست
خاری در دل است.
بهزاد
قاتلان
مقتولان
قاضیان
همه از همین خیابان گذشتند.
R.R
انبوهانبوه تاریکی
لشگری از برف ـ
چه فایده
صدایشان که به جایی نمیرسد.
Ali
میمیرم
به جرم آنکه هنوز زنده بودم.
اژدهای کوچک
اندوهش چنان است
که هر قطره اشکش
به دریاچه بدل خواهد شد
من همخانهٔ خود سیل را
خوب میشناسم.
اژدهای کوچک