بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جلاد لاغر | صفحه ۳ | طاقچه
۴٫۴
(۱۳۹)
جیبل با کله‌شقی سر تکان داد، بعد به ماری اشاره کرد که دور گردن یکی از زن‌ها کتیب پیچیده بود و گفت: «شاید آن جانور بابات باشد!» تل سانی لبخن زد: «شاید، یا شاید هم یکی از قوم و خویش‌های شما.» جیبل غرید: «مواظب باش، برده.» و تکه دیگری از آن گوشتِ ماهی‌مانند را گاز زد. اما وقتی متوجه شد که تل سانی نگاهش نمی‌کند، با نگرانی به مار نگاه کرد تا ببیند هیچ شباهت خانوادگی با او دارد یا نه.
نیومون
جیبل خندید. تا آن لحظه شاید با خودش قسم می‌خورد که دیگر هیچ‌چیز در دنیا نمی‌تواند او را بخنداند.
Aysan
«من عقیده دیگران را مسخره نمی‌کنم. دنیا آن‌قدر بزرگ است که هزار تا عقیده دیگر را هم می‌تواند توی خودش جا بدهد. هر قومی حق دارد که اعتقادات خودش را داشته باشد.»
bec san
برای اینکه خودت احساس بهتری داشته باشی، مرا اذیت نکن.
Rock.6513
تا آخرین ذره‌ی گناه هرکس باید از وجودش خراشیده شود، بریده شود، سوزانده شود یا با ضربه شلاق پاک شود. همین‌که به مرحله تعالی برسند، پذیرش خدایان را به دست می‌آورند، و قبل از آنکه دوباره به ناپاکی‌های این دنیا آلوده شوند و جایگاهشان را در بیارا از دست بدهند، خودمان آنها را فوری از اعدام مقدسی برخوردار می‌کنیم.» تل سانی مبهوت و جاخورده به کسمار بینت نگاه می‌کرد. مردک بیارایی نخودی خندید و گفت: «شما نمی‌فهمید. انتظارش را هم نداشتم که بفهمید. ولی من کمکتان می‌کنم تا رستگار بشوید.»
arash
جیبل گفت: «تو اشتباه می‌کنی. مردم من درباره خدایان همه چیز را می‌دانند، این‌که دنیا چطور آفریده شد، یا این‌که چی اشتباه است و چی درست است. اگر باورهای ما را بررسی می‌کردی، حالا تو هم همه‌چیز را می‌دانستی.»
arash
«ما گاهی مجبوریم چیزهایی را که بزرگ‌ترهایمان یادمان داده‌اند ندیده بگیریم.»
ae
جیبل گفت: «به گمانم خیلی هم بد نبود. انتظار داشتم که بیارایی‌ها خیلی بیشتر به آنها سخت بگیرند؛ حسابی شلاقشان بزنند و با آهن داغ تنشان را بسوزانند. ولی تنها کاری که آنها کردند موعظه کردن بود و دادن وعده‌های بی‌حساب‌وکتاب. روستایی‌ها مجبور نبودند آیین آنها را قبول کنند. این‌طوری اگر اوضاع ناجور بشود، فقط خودشان را می‌توانند سرزنش کنند.» تل سانی خرخرکنان گفت: «بله، ولی مدت‌ها پیش از آمدن ما، آنها ازپا درآمده بودند. آنها ناامید بودند. به همین خاطر، راضی کردنشان خیلی طول نکشید. من شک دارم اگر با گروهی روبه‌رو بشویم که برای تغییر دینشان این‌قدر مشتاق نباشند، کارها این‌طور آرام و با ملایمت پیش برود.» جیبل پرسید: «فکر می‌کنی خون‌وخون‌ریزی می‌شود؟» تل سانی گفت: «نه.» صدای خفه و گرفته‌ای از گلویش درآورد. «فکر می‌کنم وحشت به‌پا می‌شود.»
ae
معلم‌هایش همیشه به او می‌گفتند که نفرت باعث سردرگمی می‌شود و وقتی ابرهای خشم ذهن آدم را دربرمی‌گیرند، دیگر نمی‌تواند درست فکر کند. ولی آنجا یکی از کلاس‌های درس وادی نبود و جیبل هم این را یاد گرفته بود که معلم‌هایش همه جواب‌ها را نمی‌دانستند. اگر قرار بود که زنده بماند، وجود نفرت ضروری بود. نفرت باعث می‌شد که به راهش ادامه بدهد و پیش برود. در سرزمینی بدون خدایان، و دورافتاده از خانواده و دوستانش و تل سانی، نفرت تنها چیزی بود که برایش باقی مانده بود.
ae
جیبل می‌دانست که بوش و بلر غذا و لباس را فقط به این منظور در اختیارش می‌گذاشتند تا دربرابرشان مطیع باشد و به خواست آنها عمل کند. ولی آن‌دو تصور می‌کردند که روح مبارزه‌جویی را در او کشته‌اند و مدام به پسرک پاداش می‌دادند تا وادارش کنند که خود را مدیون آنها احساس کند. آن‌دو شرور زورگو نه فقط موجودات حیله‌گری بودند، بلکه متکبر و خود بزرگ‌بین هم بودند. هیچ‌وقت حتی به فکرشان نمی‌رسید که امکان داشت جیبل برایشان نقش بازی کند یا خودش را سرخورده‌تر از آنی که بود نشان بدهد تا آنها خیال کنند که شکستش داده‌اند و خودش مدام در فکر نقشه‌کشیدن برای فرار باشد.
ae

حجم

۳۱۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۸۴ صفحه

حجم

۳۱۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۸۴ صفحه

قیمت:
۱۸۰,۰۰۰
۱۰۸,۰۰۰
۴۰%
تومان