بریده‌هایی از کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید

«تنها محدودیت‌ها همان‌هایی هستند که ما در ذهن خودمان می‌سازیم.»

رؤیای خود را واضح توضیح دهید، و اگر با شکست موقت مواجه شدید، به حرف «آن‌ها» اهمیت ندهید؛ چون «آن‌ها» شاید نمی‌دانند که هر شکستی بذر موفقیتی معادل را با خود می‌آورد.

این حقیقتی معروف است که آدم، سرانجام، هرچه را که برای خود تکرار کند، باور می‌کند ـ خواه آن گفته درست باشد خواه غلط. اگر شخصی دروغی را بارها و بارها تکرار کند، دست آخر آن دروغ به‌عنوان حقیقت پذیرفته خواهد شد. به علاوه، تصور خواهد شد حقیقت است. هر یک از ما همانیم که هستیم؛ چون به افکار بانفوذ اجازه می‌دهیم ذهنمان را اشغال کنند. افکاری که به‌عمد در ذهنمان قرار می‌گیرند، با همدردی تقویت می‌شوند، با یک یا چند احساس ترکیب می‌شوند، و نیروهای تحریک‌کننده را تشکیل می‌دهند. این نیروها هر حرکت، عمل و کردار ما را هدایت و کنترل می‌کنند.

ایمان «اکسیری جاودانه» است که به تکانهٔ فکر حیات، قدرت و تأثیر می‌بخشد. جملهٔ فوق ارزش دو بار، سه بار، و چهار بار خواندن را دارد. ارزش بلند خواندن را دارد!

او چیزی نداشت که با آن شروع کند، به‌جز این توانایی که می‌دانست چه می‌خواهد، و عزمی که به آن خواسته وفادار بماند تا آن را تحقق بخشد. او پولی برای شروع نداشت. هیچ‌چیز جز تحصیلاتی جزئی نداشت. اعتبار هم نداشت. ولی شوق، حرارت، ایمان و اراده برای پیروز شدن داشت

بارنز موفق شد؛ چون هدفی واضح انتخاب کرد و تمام توان، تمام نیروی اراده و تمام تلاش خود را صرف رسیدن به آن هدف کرد.

ارادهٔ فورد یک بار دیگر برنده شد!

او همچنین آن اشتباهش را به یاد آورد که در سه قدمی طلا دست از کار کشیده بود. او گفت: «اما آن تجربه توفیقی اجباری بود که به من یاد داد ادامه دهم. هرقدر هم که سخت باشد، مهم نیست. و این درسی بود که من باید یاد می‌گرفتم تا بتوانم در هرکاری موفق شوم.»

بارنز به‌راستی خود را در شراکت با ادیسون کبیر دید. او خود را در ثروت دید. او چیزی نداشت که با آن شروع کند، به‌جز این توانایی که می‌دانست چه می‌خواهد، و عزمی که به آن خواسته وفادار بماند تا آن را تحقق بخشد. او پولی برای شروع نداشت. هیچ‌چیز جز تحصیلاتی جزئی نداشت. اعتبار هم نداشت. ولی شوق، حرارت، ایمان و اراده برای پیروز شدن داشت.

وی پیوسته خواسته‌اش مبنی بر شراکت تجاری با ادیسون را تشدید می‌کرد. چه خوب گفته‌اند روان‌شناسان، که «وقتی دل کسی به‌راستی چیزی را بخواهد، آن چیز خودش را نشان می‌دهد.»

ثروت به آرزوها پاسخ نمی‌دهد. فقط به برنامه‌هایی مشخص پاسخ می‌دهد که با آرزوهای مشخص، از طریق پشتکار دائمی تقویت شوند.

افراد بی‌شماری از تعیین اهداف بالا برای خود امتناع می‌کنند، یا حتی در انتخاب شغل تعلل می‌کنند؛ چون می‌ترسند مبادا اقوام و دوستان انتقاد کنند و بگویند؛ «این‌قدر بالا را هدف قرار نده، مردم فکر می‌کنند تو دیوانه‌ای.»

به دنیا بگویید قصد دارید چه کار کنید، ولی اول آن را نشان بدهید

اگر تلاش کردید و شکست خوردید، بازهم تلاش کنید و آن‌قدر تلاش کنید تا موفق شوید.

«تنها محدودیت‌ها همان‌هایی هستند که ما در ذهن خودمان می‌سازیم.»

وقتی ثروت زیاد شروع به آمدن می‌کند، آن‌چنان سریع و با چنان فراوانی می‌آید که آدم به فکر می‌رود در طول همهٔ آن سال‌های نداری کجا قایم شده بود.

فرصت، عادتی موذیانه دارد که از در پشتی وارد می‌شود، و اغلب در قالب بدشانسی یا شکست موقت خود را نشان می‌دهد. شاید به همین دلیل است که افراد بی‌شماری موفق نمی‌شوند فرصت را تشخیص دهند.

اگر کاری که دوست دارید انجام دهید، درست است و به آن ایمان دارید، دست به کار شوید و آن را انجام دهید! رؤیای خود را واضح توضیح دهید، و اگر با شکست موقت مواجه شدید، به حرف «آن‌ها» اهمیت ندهید؛ چون «آن‌ها» شاید نمی‌دانند که هر شکستی بذر موفقیتی معادل را با خود می‌آورد.

بهترین فروش‌های من، موقعی بود که مردم «نه» می‌گفتند.

یکی از موهبت‌های کمال این است که گاه به انسان شهامت بیشتری می‌دهد تا راستگو باشد، قطع نظر از هرچه آن کسانی که درک نمی‌کنند، بگویند یا فکر کنند.