بریدههایی از کتاب سه شنبه ها با موری
۴٫۴
(۲۴۰)
میگویند زمانی که با مرگ مواجه میشوی، افکارت شفاف میشوند و هرگونه شک و شبههای از ذهنت پاک میشود
🍃نــہـــالــــے🍃
زمانی که چگونه مردن را یاد بگیری، چگونه زیستن را هم خواهی آموخت
کاربر ۱۵۵۱۲۰۱
گاهی نمیتوانی آنچه میبینی را باور کنی، باید هر آنچه حس میکنی را باور کنی؛ و اگر میخواهی بقیه به تو اعتماد داشته باشند، تو هم باید به آنها اطمینان کنی- حتی زمانی که در تاریکی به سر میبری. حتی زمانی که در حال سقوط هستی.
Reza Qas
«تد، بیماری دارد به روحم ضربه میزند اما روحم را تسخیر نخواهد کرد. بدنم را از آنِ خود میکند اما نمیگذارم مالک روحم شود.»
usofzadeh.ir
برای اینکه به زندگیات معنا ببخشی باید خودت را وقف دوست داشتن دیگران کنی، خودت را وقف جامعه اطرافت کنی و خودت را وقف ساختن چیزی کنی که به تو انگیزه و مفهوم بدهد.»
sajede & mohamadjavad :)
به نظر من چیزی شبیه کُشتی است.
او خندید: «مسابقهی کشتی. بله میتوان زندگی را اینگونه هم تفسیر کرد.»
و من میپرسم که کدام طرف برنده میشود؟
«کدام طرف برنده میشود؟»
موری با دندانها کجومعوج و چشمانی پر از چینوچروک به من لبخند میزند.
«عشق برنده میشود. عشق همیشه برنده است.»
آلیس در سرزمین نجایب
«پذیرای هر آنچه باشکه قادر به انجام آن هستی و هرآن چه که قادر به انجامش نیستی. گذشته را همانگونه که گذشته بپذیر، بی آنکه سعی در نفی آن داشته باشی، بی آنکه آن را نادیده بگیری؛ بیاموز که خود را ببخشی و از بخشش دیگران غافل نشو؛ و هیچگاه تصور نکن که برای انجام این کارها دیر شده است.»
azin
اینکه مفهوم مرگ چیست و اینکه چطور مدام جوامع همواره از آن میترسیدند بدون اینکه الزاماً معنای آن را درک کرده باشند.
حام
او گفت: «دوباره حرفم را تکرار میکنم؛ زمانی که چگونه مردن را یاد بگیری، چگونه زیستن را هم خواهی آموخت.»
Ali Heidari
«چقدر حیف شد! تمام مردم آن حرفهای زیبا را به زبان آوردند اما ایرو هیچکدام را نشنید.»
Laya Sadegh
«خیلی از مردم به اینطرف و آنطرف میروند درحالیکه زندگیشان هیچ معنا و مفهومی ندارد. حتی زمانی که بهزعم خود مشغول انجام کار مهمی هستند هم به نظر در عالم خوابوبیداری سیر میکنند. تنها علتش هم این است که به دنبال چیزهای اشتباه هستند. برای اینکه به زندگیات معنا ببخشی باید خودت را وقف دوست داشتن دیگران کنی، خودت را وقف جامعه اطرافت کنی و خودت را وقف ساختن چیزی کنی که به تو انگیزه و مفهوم بدهد.»
yasaman
«مهربان باشید! و خودتان را مسئول یکدیگر بدانید. اگر ما فقط همین درسها را آموخته بودیم، دنیا جای خیلی بهتری بود.»
Parinaz
ازآنجاییکه همه یک روز میمردند، او میتوانست برای همگان مفید واقع شود، مگر نه؟ او میتوانست یک پروژه تحقیقاتی باشد. یک کتاب راهنمای بشری. مرگ آرام و تدریجی من را مطالعه کنید. ببینید که چه اتفاقی برای من میافتد. همگام با من بیاموزید.
ahmad reza
پیری یعنی رشد کردن. پیری تنها این جنبهی منفی نیست که قرار است بمیری بلکه این جنبهی مثبت را دارد که درک میکنی که خواهی مرد و به همین دلیل بهتر زندگی خواهی کرد.
Zahra
پرسیدم شما هیچگاه از پیر شدن نترسیدید؟
«میچ من پیری را باکمال میل میپذیرم.»
باکمال میل؟
«خیلی ساده است. وقتی سنات بالا میرود، چیزهای بیشتری یاد میگیری. اگر در بیستودوسالگی در جا بزنی، همیشه بهاندازهی دوران بیستودوسالگی خام و جاهل میمانی. پیری صرفاً به معنای فرسودگی نیست.
پیری یعنی رشد کردن. پیری تنها این جنبهی منفی نیست که قرار است بمیری بلکه این جنبهی مثبت را دارد که درک میکنی که خواهی مرد و به همین دلیل بهتر زندگی خواهی کرد.»
Zahra
«من هیچ اعتقادی برای تأکید بر روی جوان بودن ندارم. گوش کن، من میدانم جوانی چه بدبختیهایی را به همراه دارد پس به من نگو که خیلی فوقالعاده است. تمام این جوانهایی که نزد من میآمدند دربارهی مشکلات، تضادها، احساس بیهودگی صحبت میکردند و برخی از آنها آنقدر احساس بدبختی میکردند که تمایل به خودکشی داشتند ...
«و علاوه بر تمام این بدبختیها، جوانها عاقل نیستند. آنها درک اندکی نسبت به زندگی دارند. چه کسی حاضر است هرروز به زندگی ادامه بدهد درحالیکه نمیداند چه خبر است؟ زمانی که مردم سرت را کلاه میگذارند، به تو میگویند این عطر را بخر تا زیبا شوی یا این شلوار جین را بخر تا جذاب شوی و تو حرف آنها را باور میکنی! چقدر احمقانه!»
Zahra
چگونه مردن را یاد بگیر تا چگونه زیستن را بیاموزی.
مهدی
هنگام خروج از کلاس، موری جلویم را میگیرد و تذکر میدهد: «امروز زیاد حرف نزدی.»
نمیدانم. حرفی نداشتم که اضافه کنم.
«من فکر میکنم تو حرفهای زیادی برای گفتن داری. میچ، درواقع تو مرا به یاد شخصی میاندازی که میشناختم؛ او هم زمانی که جوانتر بود، دوست داشت مسائل و حرفهایش را درون خودش نگه دارد.»
چه کسی؟
«خودم.»
Zahra
«بزرگترین چیز در زندگی این است که یاد بگیری چطور عشقت را به همه هدیه کنی و چطور اجازه بدهی عشق به وجودت راه پیدا کند.»
Zahra
کنار میز آشپزخانه نشستیم درحالیکه اطرافمان را صندلیهای حصیری محاصره کرده بودند. این بار، بدون نیاز به شاخوبرگ دادن به اطلاعات شانزدهسالهمان، وسط آبهای آشنای گفتگوهای دوران دانشگاهیمان پریدیم؛ موری از من سؤال میپرسید، به پاسخهایم گوش میداد و مثل یک سرآشپز که ادویهای را به غذا اضافه میکرد، چیزهایی که فراموش کرده بودم یا درک نکرده بودم را خاطرنشان میکرد.
Zahra
حجم
۱۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۲۹,۹۹۹
۱۴,۹۹۹۵۰%
تومان