بریدههایی از کتاب سه شنبه ها با موری
۴٫۴
(۲۴۰)
من تصمیم گرفتم که زندگی کنم- یا حداقل سعی کنم آنگونه که میخواهم زندگی کنم؛ با شرافت، شجاعت، شوخطبعی و آرامش.
sagheb|Terme|🌸
همه میدانند که یک روز میمیرند اما هیچکس این امر را باور ندارد
fereshteh
«همه میدانند که یک روز میمیرند اما هیچکس این امر را باور ندارد. اگر ما این موضوع را باور داشتیم، زندگی، رنگ دیگری داشت.»
swda.slz28
«هر جامعهای مشکلات خودش را دارد. بعید میدانم فرار کردن راهحل خوبی باشد. تو باید روی ساختن فرهنگ خودت کار کنی.
Azar
«حقیقت این است که امروزه هیچ بنیان و هیچ زمین محکم و امنی وجود ندارد که مردم بتوانند روی آن بایستند مگر خانواده. این موضوع از زمانی که مریض شدم برای من روشنتر شده است. اگر حمایت، عشق و توجه و نگرانی که از خانواده میگیری وجود نداشته باشد، چیز زیادی در دست نخواهی داشت. عشق بینهایت مهم است. همانطور که شاعر بزرگ ما اودِن گفته بود: یا به هم عشق بورزید یا بمیرید.»
فوراً آن را یادداشت کردم «یا به هم عشق بورزید یا بمیرید.» اودن این را گفته بود؟
موری گفت: «یا به هم عشق بورزید یا بمیرید. زیباست، مگر نه؟ و این حرف یک حقیقت محض نیز هست. بدون عشق، ما پرندگانی با بالهای شکسته هستیم.
vafa
بگذار عشق وارد وجودت شود. ما فکر میکنیم که لایق عشق نیستیم، فکر میکنیم اگر عشق در ما نفوذ کند حساس و آسیبپذیر میشویم
مـَهسـا
زمانی که چگونه مردن را یاد بگیری، چگونه زیستن را هم میآموزی.»
؟
«پذیرای هر آنچه باشکه قادر به انجام آن هستی و هرآن چه که قادر به انجامش نیستی. گذشته را همانگونه که گذشته بپذیر، بی آنکه سعی در نفی آن داشته باشی، بی آنکه آن را نادیده بگیری؛ بیاموز که خود را ببخشی و از بخشش دیگران غافل نشو؛ و هیچگاه تصور نکن که برای انجام این کارها دیر شده است.»
sagheb|Terme|🌸
«مهربان باشید! و خودتان را مسئول یکدیگر بدانید. اگر ما فقط همین درسها را آموخته بودیم، دنیا جای خیلی بهتری بود.»
fereshteh
بخشی از مشکل این است که همه یکجورهایی عجله دارند. مردم معنای زندگیشان را درنیافتهاند بنابراین دائماً به دنبال آن میدوند. آنها به ماشین بعدی، به خانهی بعدی و کار بعدی فکر میکنند. بعد متوجه میشوند که این چیزها هم خالی و بیمعنی است و به باز هم میدوند و میدوند.»
Azar
«قبل از مرگ ابتدا خودت را ببخش و بعد دیگران را.»
مریم صادقی
«زمانی که بچه بودم مادرم را از دست دادم...و این ضربه سختی برای من بود...آرزو میکردم که ای کاش من همگروهی مثل شما داشتم تا بتوانم دربارهی غمهایم با آنها صحبت کنم. من عضو گروهتان میشدم چون...»
صدایش مدام قطع میشد.
«...چون من خیلی تنها و بیکس بودم...»
vafa
«میدانی بودائیها چه میگویند؟ به هیچچیز دل نبند چون همهچیز گذرا است.»
MaRJaN
حداقل از این طریق زنده هستم.
؟
موری گفت: «من به حضور کامل اعتقاد دارم. این بدین معناست که باید با آدمی باشی که کنارت است. میچ، در این لحظه که من با تو صحبت میکنم، سعی میکنم تمام تمرکزم را روی آنچه بین ما میگذرد، بگذارم. به حرفهایی که هفتهی پیش زدیم فکر نمیکنم. به اتفاقاتی که قرار است این جمعه بیفتد فکر نمیکنم. به حضور در یک برنامهی دیگر کاپل یا دربارهی داروهایی که باید بخورم، فکر نمیکنم.
«من با تو حرف میزنم. من به تو فکر میکنم.»
پریوش
همه یکجورهایی عجله دارند. مردم معنای زندگیشان را درنیافتهاند بنابراین دائماً به دنبال آن میدوند. آنها به ماشین بعدی، به خانهی بعدی و کار بعدی فکر میکنند. بعد متوجه میشوند که این چیزها هم خالی و بیمعنی است و به باز هم میدوند و میدوند.
.....
«من... خوبم... فقط... چند لحظه صبر کن.»
؟
«بگذار عشق وارد وجودت شود. ما فکر میکنیم که لایق عشق نیستیم، فکر میکنیم اگر عشق در ما نفوذ کند حساس و آسیبپذیر میشویم؛ اما یک مرد خردمند به نام لِوین حرف خوبی زد. او گفت: عشق تنها عملکرد منطقی بشر است.»
دوباره حرفش را تکرار کرد و این بار برای تأثیرگذاری بیشتر روی هر کلمه مکث کرد: «عشق تنها عملکرد منطقی بشر است.»
sagheb|Terme|🌸
یا به هم عشق بورزید یا بمیرید.
ghazale
زمانی که چگونه مردن را یاد بگیری، چگونه زیستن را هم میآموزی.»
؟
حجم
۱۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۲۹,۹۹۹
۱۴,۹۹۹۵۰%
تومان