بریدههایی از کتاب سه شنبه ها با موری
۴٫۴
(۲۴۰)
ما بهشدت درگیر منیّت، کار، خانواده، ثروت، وام، خرید ماشین جدید و تعمیر رادیاتورهای خراب هستیم؛ درواقع ما برای ادامهی زندگی درگیر هزاران کار کوچک هستیم؛ بنابراین عادت نداریم که یکلحظه عقب بکشیم و به زندگی خود نگاه کنیم و بگوییم، همهاش همین است؟ این تمام چیزهایی است که میخواهم؟ جای هیچچیز این وسط خالی نیست؟
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
من بر این باورم که نوارها، درست مثل عکسها و فیلمها، تقلایی است از روی استیصال برای دستبرد زدن به چمدان مرگ.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
گاهی نمیتوانی آنچه میبینی را باور کنی، باید هر آنچه حس میکنی را باور کنی
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
با خودم فکر کردم که چقدر شگفتآور است. من خبرنگار بودم. از داستانهایی مینوشتم که در آن مردم میمردند. با خانوادههای عزادارشان مصاحبه میکردم. در مراسم ترحیمشان شرکت میکردم؛ اما هرگز گریه نمیکردم و موری برای رنج مردمی که آنطرف دنیا زندگی میکردند، اشک میریخت. آیا این همان چیزی است که در پایان اتفاق میافتد؟ شاید مرگ همان چیزی بود که بین همگان تساوی برقرار میکرد؛ همان پدیدهی بزرگ که موجب میشد بالاخره افراد غریبه و بیگانه برای یکدیگر اشک بریزند.
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
یکی دیگر از سخنان موری را به خاطر آوردم: «خیلی از مردم به اینطرف و آنطرف میروند درحالیکه زندگیشان هیچ معنا و مفهومی ندارد. حتی زمانی که بهزعم خود مشغول انجام کار مهمی هستند هم به نظر در عالم خوابوبیداری سیر میکنند. تنها علتش هم این است که به دنبال چیزهای اشتباه هستند. برای اینکه به زندگیات معنا ببخشی باید خودت را وقف دوست داشتن دیگران کنی، خودت را وقف جامعه اطرافت کنی و خودت را وقف ساختن چیزی کنی که به تو انگیزه و مفهوم بدهد.»
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
در مورد سرگشتگی در گروه سنیام حرف میزنم؛ از مقایسهی دائمی بین آنچه من برای خودم میخواهم و آنچه از من انتظار میرود، میگویم.
او میگوید: «آیا در مورد کشش دو قطب مخالف با تو حرف زدهام؟» کشش دو قطب مخالف؟
«زندگی مجموعهای است از پسرویها و پیشرویها. تو میخواهی کاری را انجام بدهی اما مجبور میشوی به کار دیگری تن بدهی. گاهی چیزی باعث آزارت میشود با اینکه بهخوبی میدانی که نباید اینگونه باشد. قدر برخی چیزها را نمیدانی درحالیکه بهخوبی میدانی که نباید هیچچیز را به دست فراموشی بسپاری.»
«کشش دو قطب مخالف مانند کش آمدن لاستیک است. و بیشتر ما درجایی دراینبین زندگی میکنیم.»
به نظر من چیزی شبیه کُشتی است.
او خندید: «مسابقهی کشتی. بله میتوان زندگی را اینگونه هم تفسیر کرد.»
و من میپرسم که کدام طرف برنده میشود؟
«کدام طرف برنده میشود؟»
موری با دندانها کجومعوج و چشمانی پر از چینوچروک به من لبخند میزند.
«عشق برنده میشود. عشق همیشه برنده است.»
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
«پذیرای هر آنچه باشکه قادر به انجام آن هستی و هرآن چه که قادر به انجامش نیستی. گذشته را همانگونه که گذشته بپذیر، بی آنکه سعی در نفی آن داشته باشی، بی آنکه آن را نادیده بگیری؛ بیاموز که خود را ببخشی و از بخشش دیگران غافل نشو؛ و هیچگاه تصور نکن که برای انجام این کارها دیر شده است.»
°•●☆ آسمان شب ☆●•°
معلم هیچگاه نمیتواند بگوید که تأثیراتی که میگذارد تا چه حد است؛ معلم بر روی ابدیت اثر میگذارد.»
zahraostadi
زمانی که چگونه مردن را یاد بگیری، چگونه زیستن را هم خواهی آموخت.»
MIM
موری با دندانها کجومعوج و چشمانی پر از چینوچروک به من لبخند میزند.
«عشق برنده میشود. عشق همیشه برنده است.»
Reyhane_gh
«من فکر میکنم تو حرفهای زیادی برای گفتن داری. میچ، درواقع تو مرا به یاد شخصی میاندازی که میشناختم؛ او هم زمانی که جوانتر بود، دوست داشت مسائل و حرفهایش را درون خودش نگه دارد.»
چه کسی؟
«خودم.»
mohammad
«بزرگترین چیز در زندگی این است که یاد بگیری چطور عشقت را به همه هدیه کنی و چطور اجازه بدهی عشق به وجودت راه پیدا کند.»
Babak Karimi Rad
زمانی که چگونه مردن را یاد بگیری، چگونه زیستن را هم خواهی آموخت
کاربر ۱۵۱۵۷۲۱
روش بهتری هم وجود دارد. اینکه بدانی که قرار است بمیری و هرلحظه برای آن آماده باشی. اینگونه بهتر است. اینگونه میتوانی تا زمانی که زنده هستی، حقیقتاً زندگی کنی.
کاربر ۱۵۱۵۷۲۱
گاهی اوقات، زمانی که داری کسی را از دست میدهی به هر چیزی که میتوانی، چنگ میزنی.
olivereader
عشق یعنی زمانی که تو به همان اندازه که نگران شرایط خودت هستی، نگران شرایط کس دیگری هم باشی.
olivereader
«تا زمانی که یکدیگر را دوست داشته باشیم و عشقی که داشتیم را به خاطر بیاوریم، میتوانیم بمیریم بدون اینکه حقیقتاً بمیریم... بدون اینکه حقیقتاً نابود شویم.
olivereader
دامنهی بخشش به سایر مردم ختم نمیشود. ما باید خودمان را هم ببخشیم.
olivereader
پیری صرفاً به معنای فرسودگی نیست.
پیری یعنی رشد کردن. پیری تنها این جنبهی منفی نیست که قرار است بمیری بلکه این جنبهی مثبت را دارد که درک میکنی که خواهی مرد و به همین دلیل بهتر زندگی خواهی کرد
olivereader
مشکل این بود که انسانها دوست داشتند حس کنند که مهم و حائز اهمیت هستند. اینکه وجودشان دارای ارزش است.
olivereader
حجم
۱۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۲۹,۹۹۹
۱۴,۹۹۹۵۰%
تومان