بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سه‌ شنبه‌ ها با موری | صفحه ۲۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سه‌ شنبه‌ ها با موری

بریده‌هایی از کتاب سه‌ شنبه‌ ها با موری

۴٫۴
(۲۴۰)
ما باید خودمان را هم ببخشیم.» خودمان؟ «بله. برای تمام‌کارهایی که نکردیم. تمام‌کارهایی که باید می‌کردیم. تو نباید حسرت آنچه باید رخ می‌داد را بخوری. زمانی‌که به جایی‌که من هستم برسی، این چیزها به دردت نمی‌خورد. «من همیشه آرزو می‌کردم که در کارم موفق‌تر باشم؛ آرزو می‌کردم کتاب‌های بیش‌تری نوشته بودم. همیشه بابت این مسائل به خودم سرکوفت می‌زدم. حالا می‌بینم که این کار هیچ فایده‌ای نداشت. با خودت در صلح باش. باید با خودت و تمام کسانی که اطرافت هستند در صلح باشی.»
Zahra.Kp
«میچ، مشکل اینجاست که ما باور نداریم که همگی شبیه هم هستیم. سفید و سیاه، کاتولیک و پروتستان، زن و مرد. اگر همه‌ی مردم را به یک‌چشم ببینیم، اگر قبول کنیم که همه شبیه هم هستیم، شاید بتوانیم زیر سقف یک خانواده در کل جهان دورهم جمع بشویم و همان‌طور که برای خودمان اهمیت قائل هستیم برای آن خانواده هم باشیم. «اما باور کن زمانی که مرگت نزدیک باشد، این مسئله را به‌وضوح می‌بینی. همه‌ی ما مثل هم یک شروع-تولد- و یک پایان-مرگ- داریم. پس چطور می‌توانیم باهم متفاوت باشیم؟
Zahra.Kp
موری گفت: «منظور من از ساختن خرده ‌فرهنگ‌های خودمان، همین است. نمی‌گویم کل قوانین جامعه را زیر پا بگذاری. به‌طور مثال من برهنه در کوچه و خیابان نمی‌گردم. چراغ‌قرمز را رد نمی‌کنم. از چنین چیزهای کوچکی پیروی می‌کنم اما مسائل بزرگ مثل‌ اینکه چطور فکر کنیم، برای چه چیزی ارزش قائل باشیم... این‌گونه مسائل را باید خودت انتخاب کنی. نمی‌توانی بگذاری هیچ‌کس یا هیچ اجتماعی در این موارد برایت تعیین و تکلیف کند.
Zahra.Kp
«میچ، زمانی که چگونه مردن را یاد بگیری، چگونه زیستن را هم خواهی آموخت.»
hami
یا به هم عشق بورزید یا بمیرید. زیباست، مگر نه؟ و این حرف یک حقیقت محض نیز هست. بدون عشق، ما پرندگانی با بال‌های شکسته هستیم.
Zahra.Kp
معلم هیچ‌گاه نمی‌تواند بگوید که تأثیراتی که می‌گذارد تا چه حد است؛ معلم بر روی ابدیت اثر می‌گذارد.» هنری آدامز
Zahra.Kp
ما نمی‌توانیم ببینم که به کجاها می‌توانیم برسیم. ما باید ظرفیت دیدن توانایی‌های خودمان را داشته باشیم و خودمان را آن‌قدر بسط دهیم که به هر آنچه می‌توانیم، تبدیل شویم
me
«میچ، بخشی از مشکل این است که همه یک‌جورهایی عجله دارند. مردم معنای زندگی‌شان را درنیافته‌اند بنابراین دائماً به دنبال آن می‌دوند. آن‌ها به ماشین بعدی، به خانه‌ی بعدی و کار بعدی فکر می‌کنند. بعد متوجه می‌شوند که این چیزها هم خالی و بی‌معنی است و به باز هم می‌دوند و می‌دوند.»
me
ادامه بده! بهترین‌ها هنوز مانده است،
me
«کارهایی را انجام بده که از قلبت برمی‌آیند. زمانی که این کار را انجام بدهی، احساس نارضایتی نخواهی کرد، حسادت نخواهی کرد، حسرت اموال دیگران را نخواهی خورد. برعکس، تمام وجودت پر می‌شود از احساس خوبی که از سایرین پس می‌گیری.»
me
مثلاً فرض کن تو کار با کامپیوتر را بلدی. تو به آنجا می‌روی و به آن‌ها کامپیوتر یاد می‌دهی. آنجا با آغوش باز از تو استقبال می‌کنند؛ و برای این کار قدردانِ تو هستند. انسان‌ها این‌گونه مورد احترام بقیه قرار می‌گیرند: با سهیم شدن دارایی‌هایشان با دیگران.»
me
«میچ، فکر این‌که بخواهی دارایی‌هایت را به رخ بالادستانت بکشی از سرت بیرون کن. آن‌ها درهرحال از بالا به تو نگاه خواهند کرد؛ و فکر این‌ که بخواهی دارایی‌هایت را به رخ زیردستانت بکشی را هم از سرت بیرون کن. آن‌ها تنها به تو حسادت خواهند کرد. موقعیت اجتماعی تو را به هیچ جا نخواهد رساند. تنها یک قلب باز و مهربان می‌تواند برایت جایگاهی در دل همه باز کند.»
me
آیا هیچ قانونی وجود ندارد تا به‌واسطه‌ی آن بفهمیم یک ازدواج آخر و عاقبت خوبی دارد یا نه؟ موری لبخند زد: «به این آسانی نیست، میچ!» می‌دانم. او گفت: «بااین‌حال، من چند قانون می‌شناسم که درباره‌ی عشق و ازدواج صدق می‌کنند: اگر به دیگری احترام نگذاری، دچار مشکل خواهی شد. اگر برخی مواقع کوتاه نیایی، دچار مشکل خواهی شد. اگر نتوانی آزادانه در مورد هر آنچه بین شما رخ می‌دهد صحبت کنی، دچار مشکل خواهی شد؛ و اگر در زندگی ارزش‌های مشترکی نداشته باشید، دچار مشکل خواهید شد. ارزش‌های شما باید شبیه هم باشد. «و مهم‌ترین این ارزش‌ها چیست، میچ؟» بله؟ «اعتقاد تو به اهمیت ازدواج.»
Mira
جملات قصار فلسفی درباره‌ی نحوه‌ی زندگی در زیر سایه‌ی مرگ می‌نوشت: «پذیرای هر آنچه باش‌که قادر به انجام آن هستی و هرآن چه که قادر به انجامش نیستی. گذشته را همان‌گونه که گذشته بپذیر، بی آن‌که سعی در نفی آن داشته باشی، بی آن‌که آن را نادیده بگیری؛ بیاموز که خود را ببخشی و از بخشش دیگران غافل نشو؛ و هیچ‌گاه تصور نکن که برای انجام این کارها دیر شده است.»
بنگالیسم
برای تنهایی هم همین‌گونه است: خودت را رها می‌کنی، می‌گذاری اشک‌هایت فروبریزند، آن را کامل حس می‌کنی اما درنهایت می‌توانی بگویی: خیلی خب، این لحظه‌ی تنهایی من بود. من از احساس تنهایی نمی‌ترسم اما حالا می‌خواهم این تنهایی را کنار بگذارم و می‌دانم احساسات دیگری نیز در دنیا وجود دارد و من می‌خواهم تمام آن‌ها را هم تجربه کنم.»
محمد
با خودت در صلح باش.
ماه.
یک جامعه‌ی کوچک از مردمانی که دوستشان داری و دوستت دارند تشکیل بده.
ماه.
ما باید ظرفیت دیدن توانایی‌های خودمان را داشته باشیم و خودمان را آن‌قدر بسط دهیم که به هر آنچه می‌توانیم، تبدیل شویم
ماه.
ادامه بده! بهترین‌ها هنوز مانده است
ماه.
باید بپذیری که چه کسی هستی و از آن خوشحال باشی.
ماه.

حجم

۱۸۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۱۸۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۲۹,۹۹۹
۱۴,۹۹۹
۵۰%
تومان