بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ستون دنیایم باش | صفحه ۱۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ستون دنیایم باش

بریده‌هایی از کتاب ستون دنیایم باش

نویسنده:جنیفر نیون
امتیاز:
۳.۸از ۵۱ رأی
۳٫۸
(۵۱)
بنا به دلایلی، یه قانونی هست که ارتباط چشم تو چشم رو برای من سخت می‌کنه، به همین خاطر به لب‌هاش خیره می‌شم. «تو زیبایی.»
Fatima
اون دوست داره تو دنیایی زندگی کنه که پسرای جذاب یهویی دختره رو می‌گیرن و ماچش می‌کنن، چون اون‌قدر تحت‌تأثیر اشتیاق و عشق قرار گرفتن که مغزشون از کار افتاده. پس من به صورتش دست می‌کشم و موهاشو پشت گوشش می‌ذارم، این کارو با احتیاط می‌کنم تا موهاش خیلی خراب نشه، در غیر این صورت اون عصبانی‌تر می‌شه.
Fatima
«خب. من هنوزم می‌خوام بدجور بزنمت، ولی نذار دوباره این اتفاق بیفته.»
Fatima
دلم می‌خواد اون‌قدر راه برم تا برسم به در ورودی و بعدش مثل چی از این‌جا فرار کنم.
Fatima
تو درست همون‌قدر به این‌جا تعلق داری که بقیه دارن.
Fatima
هیچ‌کی نمی‌دونه تو کی هستی. برای هیچ‌کی هم مهم نیست.
Fatima
بیست دقیقه از شروع کلاس گذشته و هیچ‌کی به من زل نزده.
Fatima
سی ثانیه سر جام می‌شینم و از تنهایی لذت می‌برم: ۳۰، ۲۹، ۲۸، ۲۷... تو این سی ثانیه، به خودم اجازه می‌دم که به تمام چیزایی فکر کنم که به خودم اجازه نمی‌دم برای هشت ساعت آینده به‌شون فکر کنم. آهنگ همیشه به همین شکل شروع می‌شه. من یه مغز داغون دارم...
Fatima
می‌خوام بگم، صبر کن منم بیام. نذار من تنهایی برم اون بیرون. می‌خوام بازوش رو بگیرم و محکم نگه‌ش دارم تا گمش نکنم. به جاش، چشم‌هام رو ثابت روش نگه می‌دارم و پلک نمی‌زنم، چون اگه بزنم، ممکنه از جلوی چشمم ناپدید شه.
Fatima
یه چیز آشنایی دربارهٔ اونا هست، ولی درست نمی‌تونم بفهمم که چی. شاید اونا رو قبلاً می‌شناختم. پوستم مورمور می‌شه و همون احساس فیلم ترسناک بهم دست می‌ده. سرم رو بالا می‌گیرم و جوری به سقف نگاه می‌کنم که انگار قراره یه پیانو روی سرم بیفته. چون می‌دونم که اون بالاخره از یه جایی می‌افته. همیشه همین طوره.
Fatima
من فرق کردم. اونا فرق کردن، حداقل در ظاهر.
Fatima
تارکِ دنیا (شغل ایده‌آل! فقط این‌که حقوقش خیلی خوب نیست).
Fatima
بهترین چیز دربارهٔ هیکلم اینه که می‌تونم با استفاده از اون، مسیر رو باز کنم.
Fatima
«تو از پسش برمی‌آی.»
Fatima
اگه به تمام کلاسا دیر برسم چون نمی‌تونم به اندازهٔ کافی سریع راه برم و بعد مجبور شم برم کلاس تنبیهی، جایی‌که تنها پسرایی که بهم توجه نشون می‌دن خلافکارا و زباله‌های اجتماع باشن، بعد عاشق یکی‌شون شم و ازش حامله شم و قبل از فارغ‌التحصیلی اخراج شم و برای باقی عمرم، یا حداقل تا وقتی فرزندم هجده سالش شه با پدرم زندگی کنم، چی؟
Fatima
به خودت یه امروزو شانس بده.
Fatima
در طی تمام این مراحل فقط پدرم بود که کنارم ایستاد.
Fatima
اونا نمی‌دونستن که وقتی من تصمیم رو راجع‌به چیزی بگیرم، حتماً انجامش می‌دم.
Fatima
با این‌که موهاش مهار نمی‌شه، ولی حتماً یه دلیلی برای بلندکردنش داشته. شاید برای این‌که بتونه خودش رو پیدا کنه.
Fatima
انگار که زرنگه و خودش هم می‌دونه که زرنگه و بعد یهو متوجه می‌شم که اون یه‌جورایی شبیه عوضی‌هاست. به استثنای چشم‌ها.
Fatima

حجم

۲۸۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

حجم

۲۸۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان