بریدههایی از کتاب ستون دنیایم باش
۳٫۸
(۵۱)
«تا وقتی جای یه نفر نبودی، دربارهش قضاوت نکن.»
Fatima
طوری آه میکشم که انگار بار دنیا روی شونههامه، انگار که من اطلسِ معروف باشم.
Fatima
کتاب مورد علاقهام رو میخونم، کتاب ما همیشه توی قصر زندگی کردیم نوشتهٔ شرلی جکسون. کتاب دربارهٔ دختری به اسم ماری کاترین بلکووده. تقریباً همهٔ خانوادهٔ اون مُردن و اون با خواهرش زندگی میکنه، از جامعه دور شده و بابت کار وحشتناکی که مدتها قبل انجام داده، توی خونهش گیر افتاده. مردم دهکدهش دربارهٔ اون افسانهها ساختن و ازش میترسن و بعضیوقتا یواشکی به خونهش میآن تا بتونن یه نگاهی بهش بندازن. تقریباً مطمئنم که میتونم ماری کاترین رو طوری درک کنم که هیچکسِ دیگهای نمیتونه.
Fatima
جنبهٔ مثبت قضیه اینه که امروز میتونست بدتر باشه.
Fatima
بخشی از من هنوز هم از اون متنفره و ممکنه برای ابد از اون متنفر باشه
Fatima
چشمک میزنم و اون برای بیست ثانیهٔ بعدش لال میشه.
Fatima
من اون لبخند درخشانمو میزنم، اونی که با چراغهای بالاسرمون و خورشیدی که از پنجره میتابه، رقابت میکنه.
Fatima
معجزه است که میتونم کلمات بعدی رو از توی دهانم بیرون بکشم، چون احساس میکنم که سینهم اومده تو گلوم.
Fatima
به همه نگاه میکنه، خودشو معرفی میکنه، منو میبینه و صورتش، فقط برای یک لحظه خشک میشه و بعد یادش میآد که لبخند بزنه.
Fatima
یه قیافهای هست که مردم وقتیکه تو رو میشناسن و انتظار دارن که تو هم اونا رو بشناسی به خودشون میگیرن و این پسر الان این قیافه رو به خودش گرفته.
Fatima
هیچ چیزی در مورد اون خاص نیست.
Fatima
یه قانونه که کلاً تشخیص معلمها از دانشآموزا راحتتره، اونم به این سه دلیل: تعداد اونا از دانش آموزا کمتره؛ حتا جوونترهاشون هم لباسهای بزرگونه تنشونه؛ و ما مجوز اینو داریم که روزانه بهشون زل بزنیم، این یعنی زمان بیشتری دارم که شاخصههای اونا رو حفظ کنم.
Fatima
«من فکر میکنم تو حالبههمزنی.»
من میگم: «اگه باعث تسلیت میشه، من فکر میکنم تو هم همینطوری.»
Fatima
شاید اینو دربارهٔ من ندونی، ولی من عاشق رقصیدنم.
Fatima
اونقدر خوشگله که نمیتونم مستقیم بهش نگاه کنم.
Fatima
هر کاری که میکنی بکن، فقط برای بهترکردن جو، نخند و لبخند نزن.
Fatima
تا وقتی با اون باشم در امانم. در امانم. در امانم.
Fatima
این بهترین هدیهایه که میتونم بهش بدم، اینکه بهش اجازه بدم اون کسی باشه که منو میبخشه.
Fatima
دیگه کلاً بهندرت میخنده، ولی چشمهاش رو میندازه پایین و به یه چیز نامرئی روی زمین خیره میشه.
Fatima
یه بخشی از من هست که به اون احتیاج داره. و از این احتیاج متنفره.
Fatima
حجم
۲۸۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۲۸۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان