بریده‌هایی از کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد

وقتی به آرزویت می‌رسی فکر می‌کنی این همان آرزویی نبوده که در فکر و خیالت می‌پروراندی. به نظر من رسیدن یعنی آخر خط و ای کاش هیچ گاه نرسی...

با تمام تغییراتی که ادعا می‌شود در مورد زنان اعمال شده است، باز هم زنی را که ازدواج نکرده بچه‌دار شده باشد را «زنی ناپاک» می‌دانند

"فردای بهتر" همان "دیروز" بوده است

در داستان‌هایی که مردان برای توجیه زورگویی‌های خود ساخته‌اند اولین انسانی که خلق شد موجودی است به اسم «آدم» و بعد از او «حوا» آفریده می‌شود تا آدم را از تنهایی دربیاورد و زندگی‌اش را پر از دردسر سازد. اگر هم به نقاشی‌های درب و دیوار کلیساها دقت کنی می‌بینی که «خدا» از نظر آن‌ها پیرمردی ریش سفید است، نه پیرزنی سپیدموی. با این‌همه زن بودن زیباست... که شجاعتی لطیف می‌خواهد. دختر بودن، یعنی یک جنگ بی پایان... اگر تو با جنسیت دختر به دنیا بیایی باید چیزهای زیادی را بیاموزی تا بتوانی برای اثبات خودت بجنگی و به همه ثابت کنی که اگر خدایی هست، می‌تواند پیرزنی سپیدموی یا دختری جذاب باشد

با این حال در اوج بدبختی باز هم فکر نمی‌کنم دوست نداشتم به این دنیا بیایم، چون فکر می‌کنم چیزی بدتر از نبودن نیست.

کودک من، می‌خواهم به تو بفهمانم که مرد بودن فقط به داشتن آلتی مردانه نیست. مرد بودن یعنی انسان بودن و «انسان بودن» کلمه‌ای است که حد و مرزی برای زن یا مرد بودن مشخص نمی‌کند و برای کسی که آلتی دارد یا ندارد تفاوتی قائل نمی‌شود. همان طور که مغز و قلب هم جنسیتی ندارند.،

گرسنگی و فقر هر نوع احساسی را در وجود انسان می‌کشد.

و خنده‌ای دارد بس دلنشین... نمی‌دانم چرا این‌گونه می‌خندد؛ شاید به این علت که پیش از این زیاد گریه کرده است؛ زیرا تنها کسانی که در گذشته‌شان زیاد گریه کرده‌اند می‌توانند قدر لحظات شاد اکنون‌شان را به خوبی بدانند و این‌گونه بخندند.

به نظر من عشق فقط یک فریب است برای سرگرم کردن روح ناآرام انسان. هرکس با نگاه خود از عشق حرف می‌زند

واقعیت این است که هنوز نمی‌دانم معنای واقعی عشق چیست. به نظر من عشق فقط یک فریب است برای سرگرم کردن روح ناآرام انسان. هرکس با نگاه خود از عشق حرف می‌زند: کشیش‌ها، آگهی‌های تبلیغاتی، نویسندگان و سیاستمداران و بقیهٔ اقشار مردم... من از این کلمه که در زبان همه می‌چرخد متنفرم.

اما در مورد پدرت هر چه فکر می‌کنم می‌بینم هیچ گاه عاشقش نبوده‌ام. فقط برایم قابل تحسین بوده است و او را خواسته‌ام.

اوریانا فالاچی روزانه ۵۰ سیگار می‌کشید، از ساعت ۸ صبح تا ۶ بعدازظهر یکسره مشغول کار بود، نه تلفن جواب می‌داد و نه با کسی تماسی داشت.

به محض ورودت به این دنیا تنها کاری که می‌توانی انجام دهی گریه است. همه چیز تو را به گریه می‌اندازد: نور، گرسنگی، درد... و شاید ماه‌ها طول بکشد تا بتوانی اولین لبخندت را بزنی.

یک مرد چگونه می‌تواند احساس یک مادر را درک کند؟! مردها هیچ وقت این حس را تجربه نخواهند کرد و حال باید دید که این برای مردان یک نقص است یا برتری؟!

برای رسیدن به آزادی، ثروت، عشق و هر آن‌چه در آرزویش هستی می‌کوشی، اما به محض این‌که به آن دسترسی پیدا می‌کنی دیگر برایت جذابیتی ندارد. وقتی به آرزویت می‌رسی فکر می‌کنی این همان آرزویی نبوده که در فکر و خیالت می‌پروراندی. به نظر من رسیدن یعنی آخر خط و ای کاش هیچ گاه نرسی...

باید ثابت می‌کردم که درد و عذاب نمک زندگی نیست، بلکه شادی و خوشبختی نمک زندگیست

هیچ چیز به اندازهٔ جذب دو موجود به طرف هم نمی‌تواند آزادی را از آن‌ها سلب کند، زیرا این باعث می‌شود که خود را فراموش کرده و همهٔ حقوق و عزت نفس و آزادی‌مان را از دست بدهیم

نمی‌توانی حدس بزنی که من چه شکلی هستم و چند سال دارم و با چه زبانی صحبت می‌کنم، از کجا آمده‌ام و کجا زندگی می‌کنم یا این‌که رنگ پوستم چیست و من هم مدام به این فکر می‌کنم که ما در حالی که خیلی به هم نزدیکیم، خیلی از هم دوریم...

عشق فقط یک فریب است برای سرگرم کردن روح ناآرام انسان

"فردای بهتر" همان "دیروز" بوده است؟!