بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چوب نروژی | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چوب نروژی

بریده‌هایی از کتاب چوب نروژی

انتشارات:کتاب نشر نیکا
امتیاز:
۳.۵از ۱۰۴ رأی
۳٫۵
(۱۰۴)
گاهی نائوکو بی‌هیچ دلیل آشکاری چشم در چشمم گره می‌زد. انگار به جست‌وجوی چیزی بود و همین نوعی احساس عجیب درماندگی و تنهایی به من می‌داد.
زهرا۵۸
از این‌که من جای او نبودم احساس گناه می‌کردم.
زهرا۵۸
پیاده‌رویمان آیینی مذهبی بود برای شفای روح هر دومان.
زهرا۵۸
در میانهٔ زندگی همه چیز دور مرگ می‌چرخید.
زهرا۵۸
شبی که کیزوکی مرد، توانایی دیدن مرگ (و زندگی) را در چنین قالب ساده‌ای نداشتم. زندگی ضد مرگ نبود. حالا این‌جا بود، در درون من، همیشه همین‌جا بود، و هیچ تلاشی نمی‌گذاشت فراموشش کنم. وقتی آن شب ماه مه دستش به کیزوکی هفده‌ساله رسید، به من هم برخورد.
زهرا۵۸
زندگی تازه‌ام را که در خوابگاه شروع کردم، تنها یک کار برایم مانده بود: دیگر هیچ چیز را چندان جدی نگیرم و بین خودم و همه چیز فاصله بگذارم.
زهرا۵۸
تو دبیرستان یک پای دو استقامت بودم. ده- پانزده کیلومتر می‌دویدم. به علاوه از وقتی یادم می‌آید، یکشنبه‌ها با پدرم می‌رفتم کوه‌نوردی. تو که می‌دانی، خانه‌مان پای کوه است. همیشه پاهای قوی داشتم.» گفتم: «ظاهرت نشان نمی‌دهد.» جواب داد: «می‌دانم. همه خیال می‌کنند دختر ظریف کم‌جانی هستم. اما از جلد کتاب نمی‌شود داستانش را فهمید.» به این حرف لبخند گذرایی اضافه کرد. گفتم: «در مورد من هم مصداق دارد. از پا درآمده‌ام.»
زهرا۵۸
آنچه می‌توانم در ظرف ناقص نوشتن جا بدهم، خاطرات ناقص و افکار ناقص است
زهرا۵۸
سال‌ها پیش که جوان‌تر بودم و خاطراتم زنده‌تر از حالا بود، چند بار سعی کردم از نائوکو بنویسم؛ اما سرنخ ماجرا دستم نیامد. می‌دانستم که اگر چنگم به سطر اول بند شود، باقی خودش روی صفحه می‌ریزد، اما در این کار موفق نشدم
زهرا۵۸
گفت: «دیگر نمی‌شود مرا آدمیزاد حساب کرد. فقط مشتی خاطرات از آنچه بوده‌ام باقی مانده. مهم‌ترین بخش وجودم، یعنی آنچه در درونم بود، سال‌ها پیش مرده و من فقط به خاطرات تکراری بند شده‌ام.»
طلا در مس
هیچ حقیقتی نمی‌تواند غمی را که در فقدان عزیزی احساس می‌کنیم برطرف کند. تنها کاری که از دستمان برمی‌آید، دیدن آن تا انتها و آموختن چیزی از آن است، اما چیزی که می‌آموزیم در رویارویی با غم بعدی که بی‌هشدار می‌آید کمکی به ما نخواهد کرد.
طلا در مس
شهرهای خوب مردم به من خوراکی و پشه‌کش می‌دادند و در شهرهای نه چندان خوب پلیس خبر می‌کردند و تو پارک‌ها هم مزاحمم می‌شدند. اما هیچ کدام برایم فرقی نمی‌کرد. تنها چیزی که می‌خواستم خوابیدن در شهرهایی بود که نمی‌شناختم.
طلا در مس
از قضای روزگار مرا این‌طوری ساخته‌اند. برای درک کامل هر چیز ناچارم آن‌ها را بنویسم.
فی. ا
با زندگی خود به مرگ خوراک می‌دهیم. هرچند شاید این نکته حقیقت داشته باشد، فقط یکی از حقایقی است که می‌آموزیم
Mehdi Kazemi
تو سخت می‌کوشی زندگی را با کردارت متناسب کنی. اگر نمی‌خواهی کارت به آسایشگاه روانی بکشد، باید بیشتر به روی زندگی آغوش باز کنی و با جریان طبیعی زندگی همراه شوی. من زنی ضعیف و ناقصم، اما هنوز مواقعی هست که به خودم می‌گویم زندگی چقدر می‌تواند معرکه باشد! باور کن، حقیقت دارد! پس همین حالا هر کاری دست تو است زمین بگذار و شاد باش. تلاش کن که شاد باشی!
Mehdi Kazemi
تنش به خانهٔ مخروبه‌ای می‌مانست که همهٔ در و پیکرش را برده‌اند و حالا چشم به راه فرو ریختن نهایی است
Mehdi Kazemi
باور کن، می‌دانم از چی حرف می‌زنم. من از طبقهٔ کارگرم. انقلاب یا غیر آن، طبقهٔ کارگر آخرش در همان گودال گُه قدیمی دست و پا خواهد زد.
Mehdi Kazemi
اگر فقط کتاب‌هایی را بخوانی که همه می‌خوانند، فکرت هم می‌شود مثل آن‌ها. این دنیای آدم‌های هردمبیل است. آدم‌های درست و حسابی از این‌جور کارها خجالت می‌کشند.
Mehdi Kazemi
از مرگ کیزوکی نکته‌ای آموخته بودم و به گمانم به صورت قسمتی از فلسفهٔ زندگی من درآمده بود: «مرگ با زندگی در تضاد نیست، بلکه قسمتی از سرشت زندگی است.» با زندگی خود به مرگ خوراک می‌دهیم. هرچند شاید این نکته حقیقت داشته باشد، فقط یکی از حقایقی است که می‌آموزیم. آنچه از مرگ نائوکو آموختم این بود: هیچ حقیقتی نمی‌تواند غمی را که در فقدان عزیزی احساس می‌کنیم برطرف کند. تنها کاری که از دستمان برمی‌آید، دیدن آن تا انتها و آموختن چیزی از آن است، اما چیزی که می‌آموزیم در رویارویی با غم بعدی که بی‌هشدار می‌آید کمکی به ما نخواهد کرد.
Ghasedaksheno podcast
اگر فکرش را بکنی، یک جامعهٔ غیرمنصفانه جامعه‌ای است که به کار بستن استعدادهایت را به نهایت برایت ممکن می‌سازد.»
حسین احمدی

حجم

۴۲۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

حجم

۴۲۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۵۰%
تومان