بریده‌هایی از کتاب نگران نباش! زندگی کن…

« زندگی ما چیزی است که افکار ما می‌سازند ».

مشکل ما بی‌خبری نیست؛ مشکل ما بی‌عملی است

یادت باشد امروز، همان فردایی است که دیروز درباره‌اش نگران بودی. از خودت بپرس: از کجا مطمئنم چیزی که در حال حاضر درباره‌ی آن نگرانم، واقعاً زمانی به وقوع بپیوندد؟

نگران زندگی‌ات نباش؛ نگران این‌که چه خواهی خورد، چه خواهی نوشید، یا بر تنت چه خواهی پوشاند؟ آیا زندگی چیزی بیشتر از غذا، و تن چیزی بیشتر از جامه نیست؟ پرندگان آسمان را ببین که نه بذری می‌کارند و نه درو می‌کنند و نه در انبارها جمع می‌کنند؛ با این حال پدر آسمانی‌ات آن‌ها را سیر می‌کند. آیا تو از آنان به مراتب بهتر نیستی؟ ...

« زندگی ما چیزی است که افکار ما آن را می‌سازند ».

« اگر این نسخه را دنبال کنید، در عرض چهارده روز خوب می‌شوید. سعی کنید هر روز به این فکر کنید که چطور می‌توانید کسی را شاد کنید ».

کم کم متوجه شدم که بیشتر چیزهایی که قبلاً در آرزویشان بودم، اصلاً ارزشی ندارند ».

اگر می‌خواهیم شادی و خوش‌بختی را بیابیم، بیا دست از فکرکردن درباره‌ی قدردانی و ناسپاسی برداریم و به خاطر لذت و شادیِ درونی خودمان ببخشیم.

‹قرار نیست توی گذشته زندگی کنم یا برای شیر ریخته شده گریه کنم. این ضربه را می‌پذیرم و نمی‌گذارم زمینم بزند ».

« راحت‌تر است به بیست نفر یاد بدهی که انجام چه کاری خوب است، تا این‌که خودت جزئی از آن بیست نفر باشی. »

« وقتی دست از مبارزه با امر اجتناب‌ناپذیر برداریم، انرژی‌ای آزاد می‌کنیم که ما را قادر می‌سازد زندگی غنی‌تر و پربارتری خلق کنیم ».

با این حال تارکینگتون گفت: « من این تجربه را با هیچ تجربه‌ی شادتری معاوضه نمی‌کنم ». این تجربه به او پذیرش را آموخت. به او آموخت که هیچ اتفاقِ زندگی نمی‌تواند ورای قدرت تحمل او باشد. « این بدبختی نیست که کور باشی؛ فقط وقتی بدبختی که نتوانی کوری را تحمل کنی ».

آدم نگران و بی‌قرار هم اگر می‌خواهد آرامش ذهنی داشته باشد، نباید خودش را مشغول چیزهای پیش پا افتاده کند.

« آن دسته از آدم‌های دنیای کسب و کار که نمی‌دانند چطور با نگرانی مبارزه کنند، جوان می‌میرند ».

اگر دست از غرغرکردن و آه و ناله‌کردنت برنداری، نه تنها کارت را از دست می‌دهی، بلکه سلامتی‌ات، خانواده‌ات و دوستانت را هم از دست می‌دهی! »

می‌دانم که خیلی مسخره است که بگویم این راه حل قبل از آن حتی به ذهنم هم خطور نکرده بود ـ ولی البته من که فکر نکرده بودم تا چیزی به ذهنم برسد. فقط نگران بودم!

 تو چیزی نیستی که فکر می‌کنی هستی؛ بلکه چیزی که فکر می‌کنی، هستی

« اگر کسی وقتش را به شیوه‌ای بی طرفانه و عینی صرف به دست آوردن حقایق کند، نگرانی‌هایش معمولاً در آفتابِ آگاهی بخار می‌شوند

« ... تنش بیش از حد، استرس، فشار عصبی، نگرانی ... همه‌ی این‌ها عادت‌های بد هستند؛ همین و بس! » تنش یک عادت است. آرامش هم یک عادت است. و عادت‌های بد می‌توانند شکسته شوند و عادت‌های خوب می‌توانند شکل بگیرند.

حالا می‌دانم که می‌توانم هر بار یک روز زندگی کنم ـ و این‌که ‹برای آدم خردمند هر روز یک زندگی تازه‌است› ».