روزی کار به آنجا رسید که جمشیدخان دو فهرست متفاوت از نام عطرهای گوناگون را از همان بالا برای مردم خواند... یکی عطرهایی که بویشان برای ایمان ضرر دارد و نباید استفاده شوند! و دیگری عطرهایی که استفاده از آنها برای تقویت ایمان مفید است! بعد معلوم شد که این مسئله با یکی از تاجران عطر ارتباط دارد که میخواست برای خود بازارگرمی کند و بازار عطرفروشان دیگر را از کار بیندازد.
Baharak
یک ارباب پرنده از طرفی مایهٔ ریشخند مردم است و از طرف دیگر ممکن است باعث سلب امنیت و آرامش مردم و به وجود آمدن مشکلات اخلاقی آنچنانی شود که بعدها حل آنها کار سادهای نباشد.
Baharak
«یه قاشق از نویسندهٔ بد رو با یه قاشق از سیاستمدار بد قاطی کن و خوب به هم بزن... بعد چند قاشق از محلولِ بیسوادی بِهش اضافه کن... مقدار کمی هم آب رو این معجون بریز و بذار رو آتیش تا خوب بجوشه... چیزی که درمیاد، روزنامهنگار تمامعیار مملکت ماست.»
نیما اکبرخانی
من نگاهی به او انداختم و گفتم: «عموجون! باور کن من تموم عمرم آروز داشتهم که یه بار... فقط یه بار مثل تو پرواز کنم.»
خندید و گفت: «من هم تموم عمرم در آرزوی مملکتی بودهم که بادش آدم رو با خودش نبره.»
ترمه
اینکه آدما خیال میکنن توی یه جای دیگه خوشبخت میشن، یه نوع مشکلیه که از باباآدم برامون مونده
محمدرضا
«بزرگترین قدرتی که مردا در این مملکت ملعون میتونن بِهش برسن، اینه که از زنا نترسن
محمدرضا
در این دنیا، زنها تنها مخلوقاتی هستند که ارزش دارند مردها وقتشان را با آنها بگذرانند.
محمدرضا
«هر جای دیگهای هم که میافتادم زمین، همچی توفیری نمیکرد... توی این مملکت، آدم از هر نقطهٔ آسمون که بیفته زمین، میافته تو ملک و املاک یه مسئول مملکتی.»
شلاله
«یه قاشق از نویسندهٔ بد رو با یه قاشق از سیاستمدار بد قاطی کن و خوب به هم بزن... بعد چند قاشق از محلولِ بیسوادی بِهش اضافه کن... مقدار کمی هم آب رو این معجون بریز و بذار رو آتیش تا خوب بجوشه... چیزی که درمیاد، روزنامهنگار تمامعیار مملکت ماست.»
شلاله
«توی دنیا هیچ شغلی مطمئنتر از قاچاق انسان نیست... تا وقتی که آدما مثل حالا غمگین باشن، مدام به فکر فرار از خاک خودشون میافتن... اینکه آدما خیال میکنن توی یه جای دیگه خوشبخت میشن، یه نوع مشکلیه که از باباآدم برامون مونده.»
شلاله