بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کآشوب | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کآشوب

بریده‌هایی از کتاب کآشوب

انتشارات:نشر اطراف
امتیاز:
۴.۲از ۱۹۴ رأی
۴٫۲
(۱۹۴)
هر محرم آدم سرش را می‌آورد بالا می‌بیند هزار سوالش به جواب رسیده از صدقه سر همین پرچم‌ها و کتیبه‌ها.
خانومِ کتابدار
سخنران مجلس ما جمعیت را خسته نمی‌کند. بلد است چطوری برود به صحرای کربلا و رشته‌ی صحبتش را به روضه گره بزند. لحنش آرام‌آرام عوض می‌شود. نیمی از چراغ‌های مجلس را خاموش می‌کنند. صدای واعظ سوز آشنایی می‌گیرد. همه را می‌برد سمت بغض. و اولین اشک‌ها که می‌ریزند و اولین آه‌ها که بلند می‌شوند به صاحبان اصلی مجلس سلام می‌دهد. «صلی الله علیک یا اباعبدالله» و عرضش را تمام می‌کند. لابه‌لای زمزمه‌های خیس از اشک مردم، میکروفون به دست مداحی می‌رسد که قرار نیست تقویت‌کننده‌های صدا شعرهایش را تا چند خیابان آن‌طرف‌تر هم برسانند. شعرهایش را حفظ است. گاهی هم به کاغذ بلندبالایی که توی دستش تا کرده، نگاه می‌کند. پس‌زمینه‌ی مدام تکرارشونده‌ی نام حضرت را در نقش اکوی صدا نمی‌شنویم. مداح مؤدب سرجایش نشسته، نه فریاد می‌کشد و نه از جمعیت صدای بلندِ گریه طلب می‌کند. شعرهای قدیمی ناب یا غزل‌های معاصرِ سنگین می‌خواند. همراهش شور می‌گیریم، سینه می‌زنیم، اشک می‌ریزیم. دو دسته می‌شویم و مصرع شعرها را بین خودمان تقسیم می‌کنیم.
3741
«شاید آقا از روی اسب ما را می‌دیده. پوشیده در لباس رزم. با پیشانی‌بندهای سرخ و سبزِ کُلُّنا عباسُک یا زینب
Mary
توی این پنج سالی که از ازدواج‌مان می‌گذرد یکی به نعل می‌زنیم یکی به میخ. شب‌های محرم را تقسیم می‌کنیم بین مجالسی که به هم ربطی ندارند. هر مجلسی به پیشنهاد من می‌رویم اضطراب دارم نکند سخنران یا مداح حرفی از سیاست بزند که همسرم را آزرده کند. شب‌هایی هم که به پیشنهاد حسین می‌رویم پای صحبت آقایان دکتر کت‌شلوارپوشی که توی خانه‌های مریدهایشان منبر می‌روند و اغلب همان روزهای اول منبرشان برچیده می‌شود من حس و حال روضه ندارم. همه خیلی شیک‌اند. کسی بلند گریه نمی‌کند. سینه‌زنی و شور ندارند.
sadeghi
همیشه‌ی خدا در اوج شور نوحه‌خوانی به این فکر می‌کنم که برای چه گریه می‌کنم؟ برای خودم؟ برای مصیبت؟ برای حاجت و نیاز؟ برای تخلیه‌ی هیجان‌های کاذب؟ برای دلتنگی و غربت و سختی‌های زندگی؟ برای آینده‌ی نامعلوم؟ پیچیدگی‌های روانی؟ بعد می‌بینم که رویم نمی‌شود برای خودم و درگیری‌های شخصی گریه کنم. بعد می‌بینم همه‌چیز در برابر این اتفاق حقیر می‌شود.
زهرا سادات
سلامِ ما سلامِ ما... سلامِ ما سلامِ ما... به کربلای اطهرت
乙_みG
«ای غریبی که ز جد و پدر خویش جدایی خفته در خاک خراسان تو غریب‌الغربایی اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند جان به قربان تو شاها که حج فقرایی»
ف_حسنپوردکان
سوغاتی‌ها رسید. یک انگشتر بود و کمی موی سیاه و پاره‌ای استخوان.
|قافیه باران|
دستگیری و نجات گمراهان کارِ حسین (ع) است
چڪاوڪ
آیات را با چشم‌هام می‌نوشم
چڪاوڪ
بدون محرم و شب‌های قدر هیچ چیز باارزشی در دنیا ندارم.
چڪاوڪ
روضه‌ی پسر در کنار پدر. جانت را می‌گیرد و جانت می‌دهد.
چڪاوڪ
کربلای هر کسی از یک جایی شروع می‌شود. هر سهمی که از «زخم» به کسی می‌دهند انگار دعوت‌نامه‌ای باشد به مجلس روضه. رنج‌ها غبار از دل و جان آدم‌ها پاک می‌کنند. هر کس رنج بیشتری کشیده باشد به مصیبت کربلا نزدیک‌تر می‌شود. بعضی‌ها را هم روزگار قدم به قدم می‌رساند پشت خیمه‌ی حسین (ع)
چڪاوڪ
برای آدم حرّافی مثل من بیان نظرم به شکل فشرده و در یک جمله اوج بی‌انصافی است.
چڪاوڪ
انگار نفس زینب طول همه‌ی اعصار را طی کرده
چڪاوڪ
هر چه امام به گودی قتلگاه نزدیک می‌شود نعره‌ها و ناله‌های مقتل‌خوان بیشتر می‌شوند. انگاری می‌خواهد امام را از گودی دور کند یا شمر را بترساند یا شاید در تصمیم خدا بداء کند تا عاشورایی رخ ندهد. استیصال. فریاد.
چڪاوڪ
دلم یکی را می‌خواست که پابه‌پای هم برویم روضه و زیارت. مثل همان زوج نخبه‌ی کاروان. یکی از رتبه‌های برتر کنکور ریاضی که نابغه‌ی مخابرات بود با دختری که نمی‌دانم نخبه‌ی چی بود تازه ازدواج کرده بودند و آمده بودند کربلا. لابد یک جایی که رتبه‌های برتر کنکور جمع شده بودند همدیگر را پیدا کرده بودند. یا این‌که مادر داماد دنبال دختری گشته که مثل پسرش نخبه باشد. احتمال دوم را دوست نداشتم. ترجیح می‌دادم زن و شوهرها خودشان بی‌واسطه به هم برسند.
چڪاوڪ
این شهرهای بی‌امام‌زاده و حرم چقدر سردرگم‌اند. آدم باید در شهرش جایی داشته باشد که به سمتش جاری شود. آن‌جا آرام بگیرد. شاید هم آتش بگیرد.
SFatemehM
شیر دادن به بچه خودش روضه بود. توی هیأت تازه‌مادرها رباب دم در ایستاده بود و خوش‌آمد می‌گفت.
رمیصاء
به امام رضا گفتم من فقط یک جا را ندیدم، نگذار برگردم کربلا مگر این‌که بفهمم چه خبر است. با امام رضا قرار گذاشتم.
مهدی فیروزان

حجم

۲۳۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۳۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۴۴,۰۰۰
۲۰%
تومان