بریدههایی از کتاب کآشوب
۴٫۲
(۱۹۴)
محرم برای اغلب مردم، محرمِ تقویمی است. سالی یک بار در گردش ماهها و روزها میآید و میرود. محرمِ من ولی تمام نمیشود. اول و آخرش معلوم نیست. همیشگی است. هر روزه است.
چڪاوڪ
توی مجلسی که ایدهآل ماست قاری خوشصدایی ابتدای مجلس قرآن میخواند. «یاسین» یا «فجر» فرقی نمیکند. همه آرام صلوات میفرستند. سخنران میرود بالای منبر. نه آنچنان خشک و جدی و عبوس که همه خسته شوند و نه آنقدر شوخ و سرخوش که صدای بعضیها بلند شود. وعظ میکند. کوتاه و پر. از درد امروز دنیا میگوید و درمانی که هزار سال پیش نسخهاش را حسین (ع) پیچیده است. پایش روی همین زمینی است که همه ایستادهایم. از فضا حرف نمیزند. مملکت را گل و بلبل نمیبیند. حواسش به سیاست هست اما سیاسی حرف نمیزند. با کنایه هم که شده، نقد میکند. نمیترسد از فردا منبرش را ممنوع کنند. حرف که میزند، حس میکنیم مال همین خاک است. مال همین انقلاب. دین و اخلاق و سیاست را چنان که هستند یکی میکند و بیواهمه و آرام حرف میزند. نه پیچیدهگویی بلد است، نه عوامبازی درمیآورد.
مهدی فیروزان
خیمهی حسین عجب پر و پیمان است.
فطرس
امام حسین روضههای خانگی
فطرس
سید میخواند و مادر هنوز با سوز گریه میکرد. مثل اینکه خونِ تازه پیش چشمش باشد یا دستش بیهوا خورده باشد به تن کبود بچهای اسیر. آه از دمی که لشکرِ اعدا نکرد شرم.
LiLy !
همیشه دلم میخواست خانهای داشته باشم و محرمها سردرش پرچم سیاه بزنیم و در خانه را باز بگذارم و روضه بگیرم.
mohaddese
کربلای هر کسی از یک جایی شروع میشود. هر سهمی که از «زخم» به کسی میدهند انگار دعوتنامهای باشد به مجلس روضه. رنجها غبار از دل و جان آدمها پاک میکنند. هر کس رنج بیشتری کشیده باشد به مصیبت کربلا نزدیکتر میشود. بعضیها را هم روزگار قدم به قدم میرساند پشت خیمهی حسین (ع).
زهرا سادات
«آقایان مردم ابوجهل و ابولهب نیستند. نفوس مستعدهاند. اگر وضع دینداری مردم خوب نیست ما موفق نبودهایم. اشکال از ما بوده.»
乙_みG
«پدر فدای سر نورانیات
سنگ جفا که زد به پیشانیات
بسکه دویدم عقب قافله
پای من از ره شده پر آبله»
Haniyeh amini😄
مداح مؤدب سرجایش نشسته، نه فریاد میکشد و نه از جمعیت صدای بلندِ گریه طلب میکند. شعرهای قدیمی ناب یا غزلهای معاصرِ سنگین میخواند. همراهش شور میگیریم، سینه میزنیم، اشک میریزیم. دو دسته میشویم و مصرع شعرها را بین خودمان تقسیم میکنیم. یک گروهمان به «اهل حرم» خبر میدهد «میر و علمدار نیامد» و گروه دیگر خبر را تایید میکند «سقای حسین سید و سالار نیامد» باز همان دستهی اول میگوید «امشبی را شه دین در حرمش مهمان است» دستهی دیگر از «عصر فردا» و «سُم اسبها» خبر میدهد و تمام جمعیت یکصدا از صبح میخواهند که فردا «طلوع» نکند. به «مظلوم» ها و «حسین» های کشیده که میرسیم
مهدی فیروزان
خیلی وقتها غبطه میخورم به حال همین پیرمردروضهایها که نمیدانند مقتل معتبر و نامعتبر چیست و نمیدانند عاشوراپژوهی دیگر چه صیغهایست و نمیدانند آسیبشناسی با سین است یا صاد و از خطکشیهای سیاسی و باندی مداحان و منبریها و مجالس بیخبرند، اما همان پای سماور یا دم کفشکن تا «السلام علیک یا اباعبدالله» به گوششان میرسد اشکشان به پهنای صورت جاری میشود.
sadeghi
وسط تکیهها مردان قدرتمند هر طایفه علمها را بلند میکردند و میگرداندند. کسانی که حاجتی داشتند، میرفتند به علمها دست میکشیدند یا سرشان را خم میکردند و از زیر علمها رد میشدند. آقای جوادی مخالف سفت و سخت علمها بود و هر سال در مذمت علمها صحبت میکرد اما کسی گوشش بدهکار نبود. درست مثل مقلدان آیتالله بروجردی که در مقابل مخالفت مرجع علیالاطلاق شیعیان جهان با طبل و شیپور و سنج در روز عاشورا گفتند که ما همهی روزهای سال را مقلد شماییم به جز روز عاشورا.
سیّد جواد
نذر خودش بهانه بود برای سال بعد آمدن. نخی نامرئی بود که بین خودت و محرم یک جا میکشیدی. یک قرار یواشکی بود.
• Khavari •
خاله یک دعا یادم داده. گفته صد بار بخوان «الهی کیف ادعوک و انا انا و کیف اقطع رجایی منک و انت انت.»
乙_みG
پسر شبیب اگر خواستی بر چیزی در این عالم گریه کنی، اگر خواستی بر ظلمی که به تو شده گریه کنی، اگر خواستی بر نداری گریه کنی، اگر دلت تنگ شده بود، بر حسین گریه کن.
زهرا سادات
محرم شب اول و آخر ندارد انگار. از وقتی شمشیر هلالش پیدا میشود و قامت میگیرد همه را قربانی خود میکند.
چڪاوڪ
آخ که چقدر قشنگ است این روایت. «دخلت علی الرضا علیه السلام فی اول یوم من المحرم.» میخوانم و معنا میکنم. «فمن صام هذا الیوم...» معنا میکنم. «یابن الشبیب ان کنت باکیاً فابک للحسین بن علی. پسر شبیب اگر خواستی بر چیزی در این عالم گریه کنی، اگر خواستی بر ظلمی که به تو شده گریه کنی، اگر خواستی بر نداری گریه کنی، اگر دلت تنگ شده بود، بر حسین گریه کن.» گریه میکنیم. خسخس سینههایشان و صدای گریههایمان را میبرند تا آسمان؟
SFatemehM
آدم را یاد وعظهای مطهری میاندازد. یاد خطابههای بهشتی و مناجاتهای شریعتی. سخنران مجلس ما جمعیت را خسته نمیکند. بلد است چطوری برود به صحرای کربلا و رشتهی صحبتش را به روضه گره بزند. لحنش آرامآرام عوض میشود. نیمی از چراغهای مجلس را خاموش میکنند. صدای واعظ سوز آشنایی میگیرد. همه را میبرد سمت بغض. و اولین اشکها که میریزند و اولین آهها که بلند میشوند به صاحبان اصلی مجلس سلام میدهد. «صلی الله علیک یا اباعبدالله» و عرضش را تمام میکند. لابهلای زمزمههای خیس از اشک مردم، میکروفون به دست مداحی میرسد که قرار نیست تقویتکنندههای صدا شعرهایش را تا چند خیابان آنطرفتر هم برسانند. شعرهایش را حفظ است. گاهی هم به کاغذ بلندبالایی که توی دستش تا کرده، نگاه میکند. پسزمینهی مدام تکرارشوندهی نام حضرت را در نقش اکوی صدا نمیشنویم.
مهدی فیروزان
همیشه که قرار نیست همه چیز ثابت بماند. موج است دیگر. میآید و همهی آنچه را برای خودت ساختهای یا دیگران ساختهاند، با خود میبرد.
sadeghi
بابا با انگشتر قرمزش آرام به شیشه میزند. لای در باز است. بابا میگوید «یا الله.» پیش خودم میگویم چشمش که نمیبیند، زنها برای چی چادر سرشان کنند؟
sadeghi
حجم
۲۳۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۳۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۴۴,۰۰۰۲۰%
تومان