بریدههایی از کتاب کآشوب
۴٫۲
(۱۹۴)
«دیگه اینجا نیا روضه.»
مکث میکند. ابروهاش را درهم میکشد و پلکهاش میافتند روی دو چشم بینور.
«چرا بابا؟»
«نیا دیگه.»
جلوی داروخانه ایستاده است و با آن همه عجلهای که دارد، میخواهد دلیل مرا بشنود.
«سر لُخت بودند؟»
«نه.»
«به تو چیزی گفتند؟»
«نه.»
«پس چی؟»
تمام خشمم را در صدایم جمع میکنم.
«به من چایی ندادند.»
Gisoo
«الهی کیف ادعوک و انا انا و کیف اقطع رجایی منک و انت انت.
Erfan
«پدر فدای سر نورانیات
سنگ جفا که زد به پیشانیات
بسکه دویدم عقب قافله
پای من از ره شده پر آبله»
زیـنـب🍃🌸
مست و مدهوش ششگوشهام
F313
آقا از روی اسب چند باری صدا میزنند کیست مرا یاری کند؟ وقتی آقا تنهاست و میدانند دیگه یاری تو این سپاه شقاوت ندارند، پس برای چی مدام میفرمایند هَل مِن ناصرٍ ینصُرُنی؟
زهرا سادات
بابا گفت «اومدی خداحافظی برای جبهه؟ بچه توی راه دارید که.» عمو سرش را زیر انداخت و گفت «امام حسین هم زن و بچه داشت.»
乙_みG
یا اباعبدالله، ابوالفضل برادری مثل تو دارد که به بالینش رفتی. مادری دارد که بالای مزارش گریه کند. شام عاشورا، تنها، بیبرادر، مادرت فاطمه میآید بالای سرت؟
乙_みG
همیشه که قرار نیست همه چیز ثابت بماند. موج است دیگر. میآید و همهی آنچه را برای خودت ساختهای یا دیگران ساختهاند، با خود میبرد
F313
شوق زیارت ضریح ششگوشهی امام حسین (ع) امکان فکر و محاسبه را از ما گرفته بود
F313
خار و خاشاک زمین جای تو نیست
LiLy !
«ای غریبی که ز جد و پدر خویش جدایی
خفته در خاک خراسان تو غریبالغربایی
اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند
جان به قربان تو شاها که حج فقرایی»
Mohaddese
بابا میگوید «خدا کنه با این همه دوندگی پیش ارباب روسیاه نشیم.»
shariaty
این شهرهای بیامامزاده و حرم چقدر سردرگماند. آدم باید در شهرش جایی داشته باشد که به سمتش جاری شود.
فطرس
برای من روزی چند بار عباس راهی شریعه میشود. روزی چند بار قاسم با بند کفشِ باز به میدان میرود. روزی چند بار امام به جوانش میگوید قبل از رفتن مقابلش قدم بزند. روزی چند بار شمر خنجرکشیده پا میکشد سمت گودال.
plato
«سرزده وارد مشو، میکده حمام نیست»
LiLy !
بعضیها را هم روزگار قدم به قدم میرساند پشت خیمهی حسین (ع)
F313
«هر سال میترسیم از اشکی که تمام شود، از دلی که راه نیابد، نلرزد
F313
«یابن الشبیب ان کنت باکیاً فابک للحسین بن علی. پسر شبیب اگر خواستی بر چیزی در این عالم گریه کنی، اگر خواستی بر ظلمی که به تو شده گریه کنی، اگر خواستی بر نداری گریه کنی، اگر دلت تنگ شده بود، بر حسین گریه کن.»
فاطمه
اگر خواستی بر چیزی در این عالم گریه کنی، اگر خواستی بر ظلمی که به تو شده گریه کنی، اگر خواستی بر نداری گریه کنی، اگر دلت تنگ شده بود، بر حسین گریه کن.
乙_みG
شاید آقا از روی اسب ما را میدیده. پوشیده در لباس رزم. با پیشانیبندهای سرخ و سبزِ کُلُّنا عباسُک یا زینب. بعد از ورای تمام فواصل زمانی فریاد زده و ما را به کمک طلبیده. ولی حیف. حیف که زمان بین ما و شما چقدر فاصله انداخته. حیف. حالا میفهمم این فراز ناحیهی مقدسه را. تازه میفهمم حسرت و اندوه امام زمان را. شما ما را شاید صدا میزدی ولی ما نشنیدیم. نمیشد بشنویم. لعنت به این زمان. لعنت.
چڪاوڪ
حجم
۲۳۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۳۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۴۴,۰۰۰۲۰%
تومان