بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کآشوب | صفحه ۱۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کآشوب

بریده‌هایی از کتاب کآشوب

انتشارات:نشر اطراف
امتیاز:
۴.۲از ۱۹۴ رأی
۴٫۲
(۱۹۴)
«هر سال می‌ترسیم از اشکی که تمام شود، از دلی که راه نیابد، نلرزد، خودش را بین بهشت و دوزخ مخیر نبیند. هر سال برای اشک‌های سال بعد نذر می‌کنیم. نذر جناب حر.»
Z Pourmandi
من دلم نمی‌خواست روضه‌ها، این تنها ملجاء آرام‌بخش و ناب را هم به سیاستی که با من صادق نبود گره بزنم.
کاربر ۱۳۱۱۷۵۰
حاج‌آقا حدود چهل و پنج دقیقه صحبت می‌کرد. ظاهراً اوایل بیشتر از این بوده. حاج‌آقا می‌گفت من برای هر جلسه حدود هفت هشت ساعت مطالعه می‌کنم. یادداشت‌هایش را روی کاغذهای آپنج می‌نوشت و لای کتابی می‌گذاشت که با کاغذی شبیه کاغذ الگوی خیاطی جلد شده بود. روی کاغذ الگو هم چسب پهن خورده بود. همیشه با کتاب بالای منبر می‌رفت. یک بار در جلسه‌ای خصوصی با روحانی‌ها که من هم خودم را جا کرده بودم، گفت «به جای این‌که وقت بگذارید و آیه و حدیث‌ها را حفظ کنید تا جلوی مردم از رو نخوانید، از رو بخوانید و آن وقت را بگذارید روی اخلاص‌تان کار کنید.»
sarah khodaie
دوستم می‌گفت کربلای هر کسی از یک جایی شروع می‌شود. هر سهمی که از «زخم» به کسی می‌دهند انگار دعوت‌نامه‌ای باشد به مجلس روضه. رنج‌ها غبار از دل و جان آدم‌ها پاک می‌کنند. هر کس رنج بیشتری کشیده باشد به مصیبت کربلا نزدیک‌تر می‌شود. بعضی‌ها را هم روزگار قدم به قدم می‌رساند پشت خیمه‌ی حسین (ع).
حمید
. کسی در وسط مسجد بلند می‌شود و اذان ظهر عاشورا می‌گوید. گریه‌ها بلندتر می‌شود. شبیه اذان صبح روز نوزده رمضان در صحن نجف. بعدِ پایان اولین شب قدر. دقایق ضربت خوردن علی.
۶۹
این شهرهای بی‌امام‌زاده و حرم چقدر سردرگم‌اند. آدم باید در شهرش جایی داشته باشد که به سمتش جاری شود. آن‌جا آرام بگیرد
۶۹
«ای غریبی که ز جد و پدر خویش جدایی خفته در خاک خراسان تو غریب‌الغربایی اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند جان به قربان تو شاها که حج فقرایی»
۶۹
هزارها حسین، هزارها عاشورا، هزارها کربلا در ذهنم، صبح تا شام با هم در بحث و ستیزند. هر بار یکی غالب می‌شود. هر بار یکی حقانیتش را اثبات می‌کند و من حیرانم آن وسط که حسینِ من کجاست؟ عاشورای من کدام است؟ برای همین است که خیلی وقت‌ها غبطه می‌خورم به حال همین پیرمردروضه‌ای‌ها که نمی‌دانند مقتل معتبر و نامعتبر چیست و نمی‌دانند عاشوراپژوهی دیگر چه صیغه‌ای‌ست و نمی‌دانند آسیب‌شناسی با سین است یا صاد و از خط‌کشی‌های سیاسی و باندی مداحان و منبری‌ها و مجالس بی‌خبرند، اما همان پای سماور یا دم کفش‌کن تا «السلام علیک یا اباعبدالله» به گوش‌شان می‌رسد اشک‌شان به پهنای صورت جاری می‌شود.
شهید زهره بنیانیان
اصولی بوده یا اخباری؟ اشعری بوده یا معتزلی؟ واعظ بوده یا محدث؟ به فرموده‌ی سلطان نوشته یا به حکم دل؟ زمانه‌اش چه بوده؟ نسبت شیعه و سنی چه بوده؟ رابطه‌ی شیعه و حکومت چه بوده؟ فهم غالب از عاشورا چه بوده؟ بعد ذره‌بین بگذارم روی تک‌تک روضه‌ها، تک‌تک خرده‌روایت‌ها، خرده‌واقعه‌ها. همان‌ها که با هر کدام‌شان یک مداح مجلسی را طی می‌کند. اول بار چه کسی گفته؟ کجا؟ به چه کیفیت؟ چند نفر؟ چند تیر؟ چند ضربه؟ چند زخم؟ توی مجلس تا بیایم ردِّ روضه را بگیرم که مستند است یا نه، روضه‌خوان رسیده است به «وَ سَیعلَمُ الذینَ ظَلَمُوا». تا بیایم چرتکه بیندازم که نوحه ضعیف است یا قوی، مداح دارد «بِالنَّبی و آلِه» می‌گوید. تا بیایم مضمون دعاها را بسنجم از نظر معرفتی، بغل‌دستی‌ام رفته تحت قبه و حاجتش را گرفته و برگشته. و هنوز به جمع‌بندی نرسیده‌ام که بشقاب قیمه را می‌دهند دستم.
شهید زهره بنیانیان
غبار جنگ که فرو نشست، سنگ‌ها را از زمین بردارم ببینم خون جاری می‌شود؟ به شفق خیره شوم ببینم سرخ شده یا نه؟ بروم بیت‌المقدس ببینم روی دیوارها کسی چیزی نوشته؟ کمین کنم ببینم بنی‌اسدی‌ها کی از راه می‌رسند؟ بعد ردپای آدم‌ها و مرکب‌ها را بگیرم و خودم را برسانم عقب کاروان. همراه‌شان بروم تا کوفه، تا مجلس عبیدالله، تا شام، تا مجلس شراب و تشت زر، تا خرابه. برگردم. منتظر بمانم که جابر کی می‌رسد؟ روی نقشه مسیر را علامت بزنم. توی تقویم نگاه کنم اربعین اول است یا دوم؟ از این مقتل به آن مقتل. از این روایت به آن روایت. کدامش معقول است؟ کدامش صحیح‌السند است؟ کدامش راویان ثقه دارد؟ کدام ضعیف است؟ کدام تحریف است؟ اصلاً مقتل‌نویس کیست؟ استادش که بوده؟ سلسله‌ی راویانش چه کسانی‌اند؟ منابعش چه بوده؟ با چه عینکی به عاشورا نگریسته؟ فقیه بوده یا صوفی
شهید زهره بنیانیان
اگر روضه‌خوان آن صحنه‌های مگو را به کنایه برگزار می‌کند از بیم آن‌که حق مطلب ادا نشود، از بیم آن‌که «مُصیبَةً مَا اَعظَمَها...» اصلاً مگر می‌شود حقش ادا شود، اگر مقتل را می‌خواند ولی بعضی جاها را ترجمه نمی‌کند که مبادا قساوت قلب بیاورد، اگر خواندنِ ناحیه را می‌گذارد برای فقط یک عصر در کل سال، من بی‌مقدمه، بی‌کنایه، بی‌وقت باید بروم داخل متن. داخلِ داخلش. مجبورم. کارم چنین اقتضا می‌کند. باید قدم‌های اکبر را بشمارم. زخم‌های «از ستاره بر تنش افزونِ» امام را شماره کنم. فاصله‌ی کمانِ حرمله تا گلوی اصغر را اندازه بگیرم. آن‌جا که در فیلم «روز واقعه» دشتِ پرجنازه در پلانی کوتاه می‌آید و می‌رود، من باید stop کنم ببینم تعداد اجساد چقدر است. باید بروم لای خیمه‌های سوخته. بدوم بالای تل. سرک بکشم پشت نخلستان.
شهید زهره بنیانیان
می‌دانی حفظ باور چقدر دشوار است وقتی سر و کار آدم با خط‌کش و ترازو و ذره‌بین باشد؟ وقتی تو یک مستشرق مسیحی یا آکادمیسینِ دین‌پژوه نیستی، بلکه یک شیعه هستی، یک شیعه‌ی شیعه‌پژوه. وقتی هم پژوهشگری و هم سوژه‌ی پژوهشِ خودت. به قول خواجه «صعب کاری، بوالعجب روزی، پریشان عالمی» ست. اگر واعظ بعد از هزار مقدمه‌چینی و وقتی دل‌ها را آماده کرد گریز آخر را می‌زند، اگر شرح واقعه را می‌گذارد برای اوج روضه، اگر روضه‌خوان بسته به حالِ مجلس انتخاب می‌کند که کدام واقعه را بگوید و تا کجایش را، برای من روزی چند بار عباس راهی شریعه می‌شود. روزی چند بار قاسم با بند کفشِ باز به میدان می‌رود. روزی چند بار امام به جوانش می‌گوید قبل از رفتن مقابلش قدم بزند. روزی چند بار شمر خنجرکشیده پا می‌کشد سمت گودال.
شهید زهره بنیانیان
محرم برای اغلب مردم، محرمِ تقویمی است. سالی یک بار در گردش ماه‌ها و روزها می‌آید و می‌رود. محرمِ من ولی تمام نمی‌شود. اول و آخرش معلوم نیست. همیشگی است. هر روزه است. حالا سال‌هاست مطالعه‌ی محرم، عاشورا، امام حسین، روضه، مداحی و عزاداری نه بخشی از علایق و رفتار دینی که کار و شغل و حرفه‌ی من شده است. بعضی‌های دیگر هم هستند که محرم‌شان تقویمی نیست. که کل یوم برایشان عاشوراست واقعاً. مثل روضه‌خوان‌ها، مثل مداح‌ها، مثل منبری‌ها، مثل نوحه‌سراها. اما وضعیت من با آن‌ها هم زمین تا آسمان فرق دارد. ورود آن‌ها از درِ ادبیات است و هنر. اما ورود من از درِ تاریخ است و جامعه‌شناسی. سر و کار آن‌ها با دل است و سر و کار من با عقل. ابزار آن‌ها باور است و ابزارِ من، شک. می‌دانی مؤمن وقتی ابزار کارش شک باشد یعنی چه؟ می‌دانی حفظ باور چقدر دشوار است وقتی سر و کار آدم با خط‌کش و ترازو و ذره‌بین باشد؟
شهید زهره بنیانیان
مهم است اما مهم‌تر از آن گفتن همین جملات
mansour imani
ته روضه‌ها دعا همیشه مستجاب است.
hiba
وقتی وجود مبارک امام سجاد از دفن فارغ شد با انگشت ولایت روی قبر مطهر پدر نوشت: هذا قبر حسین بن علی بن ابی‌طالب، الذی قتلوه عطشانا.
hiba
هنوز هم باور دارم اگر کسی خودش را به گوشه‌ای از مجلس عزا می‌رساند دعوت‌نامه دارد. اصلاً تو بگو گبرِ گبر، بگو لادین، اگر آمد دعوت‌نامه دارد.
hiba
بعضی آدم‌ها اشک‌شان توی مشت‌شان است. همان‌ها که مثل خط‌شکن‌های جنگ، اول از همه سکوت مجلس را می‌شکنند.
hiba
«من ترک السعی فی حوائجه یوم عاشوراء قضی الله له حوائج الدنیا و الآخره، و من کان یوم عاشوراء یوم مصیبته و حزنه و بکائه جعل الله عزوجل یوم القیامة یوم فرحه و سروره.»
hiba
سخنران آن سال از خوب جایی شروع کرد. از راه‌های کاهش تناقض میان عقل و دل در دینداری. گفت که ایمان از مقولات چشیدنی است. طعم دارد. حلاوت دارد. گفت برای اباعبدالله که عزا برپا می‌کنید چیزی را می‌چشید.
hiba

حجم

۲۳۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۳۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۴۴,۰۰۰
۲۰%
تومان