بریدههایی از کتاب کآشوب
۴٫۲
(۱۹۴)
آقای جوادی مخالف سفت و سخت علمها بود و هر سال در مذمت علمها صحبت میکرد اما کسی گوشش بدهکار نبود. درست مثل مقلدان آیتالله بروجردی که در مقابل مخالفت مرجع علیالاطلاق شیعیان جهان با طبل و شیپور و سنج در روز عاشورا گفتند که ما همهی روزهای سال را مقلد شماییم به جز روز عاشورا.
SFatemehM
از جلسهی قرآن برمیگشتیم. از زهره پرسیدم «چرا اینجا فقط سه شب آخر دهه رو روضه میگیرند؟» گفت «خدا رو شکر کن همین سه شبم هست. سالهای پیش همینم نبود. شب عاشورا یه دعایی میخوندند و چند خط روضه.» دلم فشرده شد. فکر کردم همین حالا باید چمدانم را جمع کنم و نیامده عطای درس خواندن در کانادا را به لقایش ببخشم و دههی محرم تمام نشده خودم را برسانم ایران.
Ali
در توافقی نانوشته از دیوانهها به شکلی نامحسوس میگریختیم با دلیلی نامعلوم. آن بخش غریزهی بقا که در کودکی هنوز کار میکند و انسان را از هر چیزی که شبیه او نباشد، برحذر میدارد. غریزهای که مادهی خامش را از یکی از ضعیفترین دستگاههای ادراکی جهان، چشمها و عقل ناقص -و در کودکی ناقصتر- ما میگیرد و انبوه خطاهای محاسباتیاش باعث میشود خیلی چیزها را از دست بدهیم. همانطور که باعث میشود خیلی از این از دست دادنها را تا آخر عمر هم نفهمیم.
چڪاوڪ
آقا از روی اسب چند باری صدا میزنند کیست مرا یاری کند؟ وقتی آقا تنهاست و میدانند دیگه یاری تو این سپاه شقاوت ندارند، پس برای چی مدام میفرمایند هَل مِن ناصرٍ ینصُرُنی؟
چڪاوڪ
اینها که برای دل خودشان روضه میخوانند بیشتر آتش میزنند.
چڪاوڪ
آقا از روی اسب یاران رو صدا میزنند. حبیب کجایی؟ زهیر کجایی؟ مگر نگفته بودید اگر هزار بار هم کشته بشید نمیگذارید آسیبی به حرم رسولالله برسه؟ کجایی بُریر؟
چڪاوڪ
یک شبهایی لباس مشکیهامان را میپوشیدیم و آنقدر دربارهی اینکه باید پای صحبت کی نشست و کدام مجلس رفت حرف میزدیم که تمام مجلسها تمام میشدند ولی ما هنوز توی خانه بودیم. حسین میگفت این حرفها خودش اصل روضه است. روضه یعنی تفکر. من اما دلم میخواست یکی روضهی واقعی بخواند و بیآنکه به چیزی فکر کنم دلم گریهاش بگیرد. اصلاً یکی بیاید روضهی حال خود من را بخواند. منی که محرمها توی خانه ماندن را دوست نداشتم. سالهای پیش از ازدواج تنهایی هم که شده از خانه میزدم بیرون تا خودم را برسانم به جایی که صدای نوحه بیاید و حالا همراه کسی شده بودم که به این راحتیها هر جایی که میگفتم نمیآمد. حسین مثل من دلش نوحه نمیخواست. از نظر او سخنران مجلس امام حسین (ع) باید از درد اجتماع میگفت و مردم را از ظلم آگاه میکرد. دلش میخواست برود پای صحبت کسی بنشیند که به جای این همه روضهی مقتل، بگوید اصلاً چرا امام قیام کرد و بعد ربطش بدهد به دنیای امروز.
چڪاوڪ
توی مجلس تا بیایم ردِّ روضه را بگیرم که مستند است یا نه، روضهخوان رسیده است به «وَ سَیعلَمُ الذینَ ظَلَمُوا». تا بیایم چرتکه بیندازم که نوحه ضعیف است یا قوی، مداح دارد «بِالنَّبی و آلِه» میگوید. تا بیایم مضمون دعاها را بسنجم از نظر معرفتی، بغلدستیام رفته تحت قبه و حاجتش را گرفته و برگشته. و هنوز به جمعبندی نرسیدهام که بشقاب قیمه را میدهند دستم.
هزارها حسین، هزارها عاشورا، هزارها کربلا در ذهنم، صبح تا شام با هم در بحث و ستیزند. هر بار یکی غالب میشود. هر بار یکی حقانیتش را اثبات میکند و من حیرانم آن وسط که حسینِ من کجاست؟ عاشورای من کدام است؟
چڪاوڪ
همیشه که قرار نیست همه چیز ثابت بماند. موج است دیگر. میآید و همهی آنچه را برای خودت ساختهای یا دیگران ساختهاند، با خود میبرد.
چڪاوڪ
جهانِ بیراز، جهانِ بیافسون، جهانِ شناخته شده و تسخیر شده شاید جهانِ معقولتری باشد اما لزوماً جهان جذابتری نیست. نسبتی هست میان لذت و راز، میان سرخوشی و ندانستن.
SFatemehM
نزدیک غروب چهاردهم هر ماه به بیآبی میرسیدیم. مثل هر ماه گریه میکردیم و او به خیمهها نمیرسید. هر چهاردهم نمیرسید.
رمیصاء
وقتی تو یک مستشرق مسیحی یا آکادمیسینِ دینپژوه نیستی، بلکه یک شیعه هستی، یک شیعهی شیعهپژوه. وقتی هم پژوهشگری و هم سوژهی پژوهشِ خودت. به قول خواجه «صعب کاری، بوالعجب روزی، پریشان عالمی» ست.
رمیصاء
برای آخرین بار مینویسم «شاید آقا از روی اسب ما را میدیده. پوشیده در لباس رزم. با پیشانیبندهای سرخ و سبزِ کُلُّنا عباسُک یا زینب. بعد از ورای تمام فواصل زمانی فریاد زده و ما را به کمک طلبیده. ولی حیف. حیف که زمان بین ما و شما چقدر فاصله انداخته. حیف. حالا میفهمم این فراز ناحیهی مقدسه را. تازه میفهمم حسرت و اندوه امام زمان را. شما ما را شاید صدا میزدی ولی ما نشنیدیم. نمیشد بشنویم. لعنت به این زمان. لعنت.»
arefeh_sh
ـ آقا از روی اسب چند باری صدا میزنند کیست مرا یاری کند؟ وقتی آقا تنهاست و میدانند دیگه یاری تو این سپاه شقاوت ندارند، پس برای چی مدام میفرمایند هَل مِن ناصرٍ ینصُرُنی؟
arefeh_sh
خیلی وقتها غبطه میخورم به حال همین پیرمردروضهایها که نمیدانند مقتل معتبر و نامعتبر چیست و نمیدانند عاشوراپژوهی دیگر چه صیغهایست و نمیدانند آسیبشناسی با سین است یا صاد و از خطکشیهای سیاسی و باندی مداحان و منبریها و مجالس بیخبرند، اما همان پای سماور یا دم کفشکن تا «السلام علیک یا اباعبدالله» به گوششان میرسد اشکشان به پهنای صورت جاری میشود.
خانومِ کتابدار
خیلی وقتها غبطه میخورم به حال همین پیرمردروضهایها که نمیدانند مقتل معتبر و نامعتبر چیست و نمیدانند عاشوراپژوهی دیگر چه صیغهایست و نمیدانند آسیبشناسی با سین است یا صاد و از خطکشیهای سیاسی و باندی مداحان و منبریها و مجالس بیخبرند، اما همان پای سماور یا دم کفشکن تا «السلام علیک یا اباعبدالله» به گوششان میرسد اشکشان به پهنای صورت جاری میشود.
خانومِ کتابدار
هر تجربهی قدسی، هر آیین دینی، برای دیندار یک «آن» دارد. یک «آن» که زمان متوقف میشود. صداها گنگ و مبهم میشوند و تصویرها مات. رنگها در هم میشوند و جهان از حرکت میایستد. یک آنِ قطع و وصل که از اینجا کنده میشوی، به جایی، چیزی یا کسی دیگر میپیوندی. معلوم نیست چقدر طول بکشد. گاهی چند ثانیه بیشتر نیست. دوباره برمیگردی بین جمعیت. مثل رویا یا دقیقتر مثل شهود.
خانومِ کتابدار
جهانِ بیراز، جهانِ بیافسون، جهانِ شناخته شده و تسخیر شده شاید جهانِ معقولتری باشد اما لزوماً جهان جذابتری نیست. نسبتی هست میان لذت و راز، میان سرخوشی و ندانستن. این حقیقت را اگر زودتر میدانستم، شاید مسیر دیگری میرفتم.
razieh.mazari
میدانی مؤمن وقتی ابزار کارش شک باشد یعنی چه؟ میدانی حفظ باور چقدر دشوار است وقتی سر و کار آدم با خطکش و ترازو و ذرهبین باشد؟ وقتی تو یک مستشرق مسیحی یا آکادمیسینِ دینپژوه نیستی، بلکه یک شیعه هستی، یک شیعهی شیعهپژوه. وقتی هم پژوهشگری و هم سوژهی پژوهشِ خودت. به قول خواجه «صعب کاری، بوالعجب روزی، پریشان عالمی» ست.
razieh.mazari
هر تجربهی قدسی، هر آیین دینی، برای دیندار یک «آن» دارد. یک «آن» که زمان متوقف میشود. صداها گنگ و مبهم میشوند و تصویرها مات. رنگها در هم میشوند و جهان از حرکت میایستد. یک آنِ قطع و وصل که از اینجا کنده میشوی، به جایی، چیزی یا کسی دیگر میپیوندی. معلوم نیست چقدر طول بکشد. گاهی چند ثانیه بیشتر نیست. دوباره برمیگردی بین جمعیت. مثل رویا یا دقیقتر مثل شهود.
razieh.mazari
حجم
۲۳۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۳۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۴۴,۰۰۰۲۰%
تومان