بریدههایی از کتاب وقتی از دویدن صحبت میکنم در چه موردی صحبت میکنم
۳٫۹
(۳۱)
در دو استقامت تنها حریفی را که باید شکست دهید خودتان هستید، همانطور که قبلاً این کار را میکردید.
همچنان خواهم خواند...
اینجا زندگی چنان عالی است که میتوانیم استراحت کنیم، در سایهی درختان کتاب بخوانیم
همچنان خواهم خواند...
جهان احتیاج به شخص شرور و بدذاتی دارد که مردم انگشتشان را بهطرف او بگیرند و بگویند، «مقصر تو هستی!
Fatima
وقتی میدوم به خود میگویم که به رودخانه فکر کن، و به ابرها. اما اساساً به چیزی فکر نمیکنم. تنها کاری که میکنم این است که در آرامش خودم، خلأ ساختگی، و سکوت بهیاد ماندنی خودم دایم میدوم، و چقدر هم باشکوه است. مهم نیست مردم چه میگویند.
Fatima
من آدمی هستم که دوست دارم تنها باشم. بهتر است بگویم، آدمی هستم که تنهایی برای من دردناک نیست. هر روز یکی دو ساعت بهتنهایی میدوم و با کسی صحبت نمیکنم، بهعلاوه چهار پنج ساعت پشت میز کارم تنها هستم، که نه مشکل است و نه کسلکننده. این حالت از دوران جوانی با من بوده است، وقتی حق انتخاب داشتم بیشتر ترجیح میدادم تنها باشم و کتاب بخوانم یا به موسیقی گوش بدهم تا وقتم را با کسی بگذرانم. همیشه میتوانستم به فکر چیزهایی باشم که خودم بهتنهایی انجام دهم.
هرچند وقتی در جوانی ازدواج کردم (بیست و دو سالم بود) بهتدریج عادت کردم با کسی زندگی کنم.
asisa
من آدمی هستم که دوست دارم تنها باشم. بهتر است بگویم، آدمی هستم که تنهایی برای من دردناک نیست. هر روز یکی دو ساعت بهتنهایی میدوم و با کسی صحبت نمیکنم، بهعلاوه چهار پنج ساعت پشت میز کارم تنها هستم، که نه مشکل است و نه کسلکننده. این حالت از دوران جوانی با من بوده است، وقتی حق انتخاب داشتم بیشتر ترجیح میدادم تنها باشم و کتاب بخوانم یا به موسیقی گوش بدهم تا وقتم را با کسی بگذرانم. همیشه میتوانستم به فکر چیزهایی باشم که خودم بهتنهایی انجام دهم.
هرچند وقتی در جوانی ازدواج کردم (بیست و دو سالم بود) بهتدریج عادت کردم با کسی زندگی کنم.
asisa
تمام بدنم بوی سیگار میداد. به خود گفتم، این برای من خوب نیست.
sky
به هر حال، به این صورت دویدن را شروع کردم و سی و سه سالم بود. هنوز به اندازهی کافی جوان هستم، اما آدم جوانی نیستم؛ سنی که عیسی مسیح فوت کرد، و اسکات فیتزجرالد تدریجاً رو به زوال رفت. سن ممکن است نوعی چهار راه در زندگی باشد. این سنی بود که زندگیم را بهعنوان یک دونده شروع کردم، و این نقطه آغاز واقعی زندگی من بهعنوان یک نویسنده بود.
Aydin
از طریق نوشتن میخواستم ببینم در این بیست و پنج سال گذشته چه نوع زندگی، بهعنوان نویسنده و یک شخص عادی داشتهام. وقتی این سؤال مطرح میشود که یک نویسنده تا چه حد باید به رمانش وابستگی داشته باشد، و چقدر باید بیان واقعی خود را آشکار کند، باید بگویم هر کسی استاندارد خودش را دارد، بنابراین عمومیت دادن به آن غیرممکن است. اما من امیدوار بودم که نوشتن این کتاب به من اجازه خواهد داد تا استاندارد شخصی خودم را کشف کنم. اما زیاد مطمئن نیستم که به این هدف رسیده باشم. با این حال، وقتی کار تمام شد احساس کردم بار سنگینی از روی دوشم برداشته شده است. (تصور میکنم زمان نوشتن این کتاب خیلی بهجا بود.)
Hamideh Rezaee
گاهی اوقات مردم به کسانی که میدوند پوزخند میزنند و میگویند، «آنها تلاش میکنند که عمرشان زیاد شود.» اما تصور نمیکنم اکثر مردم به چنین دلیلی بدوند. بیشتر دوندهها بهخاطر طول عمر نمیدوند، بلکه میخواهند به تمام معنی زندگی کنند. اگر میخواهید سالهای زیادی عمر کنید بهتر است با اهداف روشنی زندگی کنید تا در غبار، و من معتقدم که دویدن به این هدف کمک میکند.
Mohsen Asadi
گاهی اوقات مردم به کسانی که میدوند پوزخند میزنند و میگویند، «آنها تلاش میکنند که عمرشان زیاد شود.» اما تصور نمیکنم اکثر مردم به چنین دلیلی بدوند. بیشتر دوندهها بهخاطر طول عمر نمیدوند، بلکه میخواهند به تمام معنی زندگی کنند. اگر میخواهید سالهای زیادی عمر کنید بهتر است با اهداف روشنی زندگی کنید تا در غبار، و من معتقدم که دویدن به این هدف کمک میکند.
Mohsen Asadi
از نظر من نوشتن رمان مثل بالا رفتن از شیب کوه و تقلا کردن در برابر پرتگاه، و با مشقت زیاد به قله رسیدن است. دو راه بیشتر وجود ندارد، یا بر محدودیتهای خود غلبه میکنید یا نمیکنید. من وقتی مینویسم همیشه این تصویر درونی را حفظ میکنم.
adilipour
از نظر من دویدن هم ورزش است و هم استعاره. هر روز دویدن، و تراکم مسابقات، باعث ازدیاد تدریجی کیفیت کاری و در نتیجه پیشرفت من خواهد شد. به همین دلیل روز به روز بیشتر تلاش میکنم. من ابداً دونده خوبی نیستم و در سطح معمولی یا شاید بیشتر متوسط باشم. اما نکته اصلی این است که آیا نسبت به روز قبل پیشرفت کردهام یا نه. در دو استقامت تنها حریفی را که باید شکست دهید خودتان هستید، همانطور که قبلاً این کار را میکردید.
سهيل قهرمانی
اگر قرار بود از زندگی من فیلمی بسازند (حتی تصور آن مرا میترساند)، اینها صحنههایی خواهند بود که کف اتاق مونتاژ ریخته میشد. مونتور میگفت، «ما میتوانیم این بخش را حذف کنیم. بد نیست، اما معمولی است و زیاد چنگی به دل نمیزند. این خاطرات زرق و برقی ندارد و پیش پا افتاده است.» اما برای من، تمام آنها پر معنی و با ارزش هستند. همانطور که این خاطرات از ذهنم میگذرند، ندانسته لبخند میزنم، یا کمی اخم میکنم. ممکن است پیش پا افتاده باشند، اما مجموع این خاطرات به یک نتیجه ختم میشوند. من.
کاربر ۱۲۵۴۸۸۳
ناگهان به مغزم خطور میکند که چگونه این محفظه اسفناک و بیهوده، که خودم هستم، بار دیگر بر من تأثیر گذاشته است، و اینکه چه موجود ناتوان و بدقلقی هستم. احساس میکنم هر کاری را که در زندگی انجام دادهام کاملاً بیهوده بوده است. چند لحظه دیگر میخواهم ۹۳/. مایل شنا کنم که برابر با ۲۴/۸ مایل دوچرخهسواری و ۶/۲ مایل دویدن است. آیا این قرار است چیزی را ثابت کند؟ این چه تفاوتی با ریختن آب در ماهی تابهای دارد که ته آن سوراخ است؟
امین
حجم
۱۳۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۳۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
قیمت:
۷۳,۰۰۰
تومان