![کتاب برای من غمگین نشوید اثر چارلز بوکوفسکی کتاب برای من غمگین نشوید اثر چارلز بوکوفسکی](https://img.taaghche.com/frontCover/28472.jpg?w=200)
بریدههایی از کتاب برای من غمگین نشوید
۴٫۱
(۵۳)
اینجا
زیر خاک هستم
با دهان باز
حتی نمیتوانم بگویم: «مامان»
و سگها میروند و میآیند
و سنگم را خیس میکنند
سهم من اینهاست
بهجز آفتاب.
و کت و شلوارم
از ریخت افتاده
مصطفی
عشق یعنی داستایوسکی
کنار بساط قمار
عشق یعنی رقصیدن عشقت
با یک غریبه
عشق یعنی پیرزنی
که یک کف دست نان
میدزدد
عشق یعنی کلمهای
که زیاد
و زیاد
و پیش از موعد به زبان میآید.
مصطفی
سر پا بایستد
عشق یعنی جوشیدن
مثل جوشیدن خرچنگ
عشق یعنی همهٔ آن چیزهایی که میگفتیم
عشق نیست
عشق یعنی شپشی که پیدایش نمیکنی
عشق یعنی پشه
عشق یعنی پنجاه یگان نارنجک انداز
عشق یعنی
لگن خالی تخت بیمارستان
عشق یعنی آشوب در سَنکوئنتین
عشق یعنی دیوانهخانه
عشق یعنی الاغی که میان انبوهی از مگس
میایستد
عشق یعنی چارپایهٔ خالی پیالهفروشی
عشق یعنی فیلمی که در آن هیندنبرگ
تکه تکه میشود
لحظهای که هنوز فریاد میکند
مصطفی
عشق یعنی زنگ تلفن
صدای همیشگی یا صدایی دیگر
اما او که باید باشد
نباشد
عشق یعنی خیانت
عشق یعنی آتشگرفتن یک بیخانمان
وسط کوچه
عشق یعنی فولاد
عشق یعنی سوسک حمام
عشق یعنی صندوق پست
عشق یعنی بارانی
که به سقف هتلی قدیمی
در لسآنجلس میخورد
عشق یعنی پدرت درون تابوت
(پدری که از تو نفرت داشت)
عشق یعنی اسبی با پای شکسته
که تلاش میکند
جلوی چشم چهلوپنجهزار تماشاچی
مصطفی
عشق یعنی نوری
که در شب، از میان مه میگذرد
عشق یعنی تشتک بطری آبجو
که در مسیر حمام
زیر پایت میماند
عشق یعنی کلید خانهات
که در حال مستی پیدایش نمیکنی
عشق یعنی چیزی
که ده سال یک بار اتفاق میافتد
عشق یعنی گربهای لهشده
عشق یعنی روزنامهفروشِ پیر
که گوشهای ایستاده
و دست از کار کشیده است
عشق یعنی آن چیزی که فکر میکنی
دیگری خرابش کرده است
عشق یعنی چیزی که در عصر کشتیهای جنگی
از بین میرود
مصطفی
به جایی که تودهٔ مردم از احمقها قهرمانان ثروتمند میسازند
به اینجا پا گذاشتهایم
میان اینها راه میرویم و زندگی میکنیم
بهخاطر اینها میمیریم
بهخاطر اینها لال میشویم
اخته میشویم
غیرمعمولی میشویم
عاق والدین میشویم
بهخاطر اینها
اینها سرمان کلاه گذاشتهاند
از ما سوء استفاده کردهاند
گند زدهاند به ما
دیوانه و بیمارمان کردهاند
خشن شدهایم
اینها ما را بیعاطفه
کردهاند.
AHH
انگشتها به دنبال گلو میگردند
اسلحه
چاقو
بمب
انگشتها به دنبال خدای بیاعتنا میگردند
انگشتها به دنبال بطری هستند
و قرص
و دوا.
در این مرگباری غمانگیز به دنیا آمدهایم
leila13
آن بیرون
آدمها پول در میآورند:
قاضیها، نجارها
لولهکشها، دکترها
روزنامهفروشها، پلیسها
سلمانیها، کارواشیها
دندانپزشکها، گلفروشها
رانندههای تاکسی...
و تو پهلو به پهلو میشوی
به پهلوی چپ میخوابی
که آفتاب به پشتت بخورد
و چشمت را اذیت نکند.
leila13
آن بیرون
آدمها پول در میآورند:
قاضیها، نجارها
لولهکشها، دکترها
روزنامهفروشها، پلیسها
سلمانیها، کارواشیها
دندانپزشکها، گلفروشها
رانندههای تاکسی...
و تو پهلو به پهلو میشوی
به پهلوی چپ میخوابی
که آفتاب به پشتت بخورد
و چشمت را اذیت نکند.
leila13
کمی عشق یا کمی زندگی
چیز چندان بدی نیست
آنچه اهمیت دارد
روی دیوارها منتظر است
برای همین متولد شدهام
متولد شدهام که در خیابانهای بی رفت و آمد گل سرخ بفروشم.
leila13
حجم
۱۸۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۱۸۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان