![کتاب برای من غمگین نشوید اثر چارلز بوکوفسکی کتاب برای من غمگین نشوید اثر چارلز بوکوفسکی](https://img.taaghche.com/frontCover/28472.jpg?w=200)
بریدههایی از کتاب برای من غمگین نشوید
۴٫۱
(۵۳)
تلفن زنگ میزند.
وسط همهٔ نقطهگذاریها
زندگی عادت آرامیست:
فکر میکنم
تا ابد از پلهها پایین میروم
در را باز میکنم
میروم سمت صندوق پست
و تبلیغاتی را پیدا میکنم
که باورشان ندارم.
مصطفی
و احساس غرور میکنم
اما به این فکر نمیکنم
که مرده باشم
که خون از دماغم بیاید
و سرم بیفتد روی میز
و انگشتهایم به تاریکی چنگ بزنند
نه، امکان ندارد...
فکر میکنم تا ابد با شلوارک
لبهٔ تختخواب مینشینم
و با ناخنگیر
تکههای بزرگ ناخن را جدا میکنم
و لبخند میزنم
و گربهٔ سفیدم وسط پنجره مینشیند
و شهر را تماشا میکند
تلفن زنگ میزند.
مصطفی
و دهانم را مثل تمساح باز میکنم
و به این فکر میکنم
که اسمم
در کتاب مشاهیر آمریکا
آمده است.
فکر میکنم
تا ابد در اتاقی
با زنی افسرده و غمگین زندگی میکنم
فکر میکنم
تا ابد در وان حمام میمانم
خودم را راحت میکنم
و حبابها را میبینم
و احساس غرور میکنم
مصطفی
سارویان در بستر مرگ گفت:
ــ فکر میکردم هیچ وقت نمیمیرم...
فکر میکنم منظورش را میفهمم:
فکر میکنم
تا ابد سبد خرید فروشگاه را هل میدهم
و چشمم به دنبال پیاز، سیبزمینی و نان است
و زنان چاق و بامزه را تماشا میکنم
که هل میدهند و میروند.
فکر میکنم
تا ابد در بزرگراه رانندگی میکنم
از شیشهٔ کثیف
بیرون را نگاه میکنم
و رادیو برنامهای را میگیرد
که نمیخواهم بشنوم
فکر میکنم
تا ابد روی صندلی دندانپزشکی
بهعقب خم میشوم
و دهانم را مثل تمساح باز میکنم
مصطفی
دنیا را دور از خودم
در قفسی انداختهام.
من عقاب پیری هستم
که این سیگار مرغوب ایتالیایی را میکشد.
فکر کنید:
یک عقاب پیر
که سیگار مرغوب ایتالیایی میکشد.
دوباره
زندهبودن
خوشایند شده است.
درست مثل شما
زمانی
فکر میکردم
نمیتوانم
از پسش بر بیایم.
مصطفی
تنهای تنها در اتاقی کوچک زندگی میکنم
و روزنامه میخوانم
و بهتنهایی در تاریکی میخوابم
و خواب جمعیت میبینم.
مصطفی
ما چنین آدم هایی پیدا می شوند.
اما من از این دست آدمها نیستم
من جزو این آدم ها نیستم.
من کجا، آن ها کجا؟
مصطفی
شاید باور نکنید
اما آدم هایی پیدا می شوند
که بی هیچ غمی
یا اضطرابی
زندگی می کنند.
خوب می پوشند
خوب میخورند
خوب میخوابند
از زندگی خانوادگی لذت می برند.
گاهی غمگین می شوند
ولی
خم به ابرو نمیآورند
و غالباً حالشان خوب است
و موقع مردن
آسان میمیرند
معمولاً در خواب.
شاید باور نکنید
مصطفی
با سه دوستدخترم قطع رابطه کردهام.
وقتی همهچیز بههمریخته بود
حال بهتری داشتم.
چند ماه طول میکشد
تا به حال عادی برگردم
حتی یک سوسک حمام هم پیدا نمیشود
که با او معاشرت کنم.
آهنگم را از دست دادهام.
از خواب و خوراک افتادهام.
کثافت زندگیام را از من دزدیدهاند!
مصطفی
دوستدختری آمد
تختخوابم را مرتب کرد
کف آشپزخانه را برق انداخت
دیوارها را تمیز کرد
جارو زد
توالت و وان حمام را شست
موهایم را کوتاه کرد
ناخنهایم را گرفت.
بعد
همان روز
لولهکش آمد و شیر آشپزخانه و توالت را
تعمیر کرد
مأمور گاز آمد و اجاق را درست کرد
مأمور مخابرات هم تلفن را دوباره راه انداخت
حالا میان این معرکه نشستهام
همهچیز آرام است
با سه دوستدخترم قطع رابطه کردهام.
مصطفی
حجم
۱۸۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۱۸۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان