بریدههایی از کتاب عقدهی سیندرلا، ترس پنهان زنان از استقلال
۳٫۷
(۳۴)
در افسانهی دوران کودکی چنین آمده است: تو باید فقط تحمل کنی. روزی مردی خواهد آمد و تو را برای همیشه از ترس تنهایی و تنها ماندن نجات خواهد داد. (پسر، برعکس، میآموزد: هیچ کس تو را نجات نخواهد داد، تا زمانی که خود شخصآ اقدام کنی.)
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
بسیاری از دختران جوان گرفتار «عقدهی سیندرلا» هستند و از وابستگی شدید و عدم اعتماد به نفس، ضعف برنامهریزی اقتصادی، عدم تمایل به مشارکت فعال سیاسی و اجتماعی، ابتلا به افسردگی و تمایل به اندوهزدگی، رنج میبرند.
بیشتر دختران جوان آرزو دارند که روزی مردی اگر نه سوار بر اسبی سفید، دست کم بر پشت فرمان یک اتومبیل آخرین سیستم از راه برسد و آنها را به عنوان همسر به شهر آرزوهای دست نیافتنی ببرد.
احسان رضاپور
بسیار ساده است که رابطهی بین زن و شوهر به سمت وابستگی دو جانبه برود، اما این وابستگی مضر است. انسان به سستی و تنبلی کشانده میشود و هویت مستقل و نفوذ خود را از دست میدهد. انسان به طرف مقابل به چشم بخشی از وجود خود مینگرد و پیشرفت او را رشد و پیشرفت خویش تلقی میکند، بیش از آنکه برای خود به عنوان شخصیت مستقل احترام قائل شود.
masoom
به رغم دگرگونیهای زیادی که در جامعه رخ داده است، شستوشوی مغزی زنان، بدین معنا که مطیع و فرمانبردار باشند، خوددار و محجوب باشند، به خود کم بها دهند و خود را دستکم بگیرند و حقیقتگویی را نیاموزند، همچنان ادامه دارد. مطالعهی نتایج پژوهشهایی که اخیرآ کرول گیلیگان در مورد دختران انجام داده، بسیار دردآور است. در تحقیقات مذکور خانم گیلیگان کشف میکند که دختران نُه ده سالهی خلاق و باهوش و روراست، وقتی به سیزده چهارده سالگی میرسند، صراحت و رکگویی خود را فراموش میکنند. دقیقتر بگویم، یعنی: متقلب شدن و همرنگی با جامعه ــ فراموش کردن «خود»، نادیده گرفتن «خود» و زیر پا گذاشتن امیال «خود»
masoom
«برای زن خوب ازدواج امکانی است تا از آن راه تأمین و حمایت شود... فرصتی است برای یافتن خانه، بهجای ساختن آن... موقعیتی است برای تخفیف تضادهای روحی خود، بهجای چیره شدن بر آنها.»(۶)
Talieh Faezi
«آقابالاسر نداشتن» و «آقای خود شدن» به چه معناست؟ به معنای تقبل کردن مسئولیت زندگی خود؛ به معنای آن است که زندگیمان را با دستهای خود ترسیم کنیم.
atiye
مطالعه در حقیقت یک سفر است
کاربر ۲۳۷۴۶۱۵
برخی از آنان سالها یک کار بیروح را صبورانه تحمل میکنند و برخی دیگر به جنگ رقابت در دنیای مردانه اعتراض میکنند و جرأت شرکت در آن جنگ رقابت را ندارند. غالبآ همین زنان که یا خود در وضعی نیستند تا در آن جنگ رقابت شرکت کنند و یا آن را بسیار دشوار مییابند، به مردان به دلیل اینکه میتوانند در این جنگ شرکت کنند، رشک میبرند ــ
کاربر ۲۳۷۴۶۱۵
اینجا بود که ناگهان موضوع شکلی جدیتر به خود گرفت. ما دیگر به مثابهی «زوجهی خوب»، «دختر سربراه» یا «دانشجوی حرفشنو» اعتبار نداشتیم. وقتی آغاز به رهایی خود از سلطهی شخصی دیگر کردیم، شاید به طور ناخودآگاه نشان دادیم آنچه تاکنون برای خود ارزش میپنداشتیم، دیگر وجود ندارد.
کاربر ۲۳۷۴۶۱۵
بهزودی امکانات زیادی برای زنان فراهم شد، ولی آزادی نیازهای جدیدی در پی داشت: ما بالغ میشدیم و بیش از این خود را تحت حمایت دیگری که فکر میکردیم از ما «قویتر» است قرار نمیدادیم. باید بر اساس ارزشهای خود تصمیم میگرفتیم و دیگر به شوهر، والدین یا آموزگار خود تکیه نمیکردیم.
کاربر ۲۳۷۴۶۱۵
اما بهزودی دریافتیم که آزادی ترس ایجاد میکند. آزادی ما را در برابر فرصتهایی قرار داد که باور نمیکردیم از عهدهی آنها برآییم؛ از قبیل: ارتقای خویشتن، مسئولیتپذیری، شانس تنها مسافرت کردن، بدون حضور مردی که ما را هدایت کند،
کاربر ۲۳۷۴۶۱۵
چیزهای بهتری برای آرزو کردن وجود داشتند، مثل پول، قدرت و خواستهای که بهسختی میتوان توصیفش کرد
کاربر ۲۳۷۴۶۱۵
وابستگی در طفولیت امری طبیعی است. کودک به خاطر غذا، پوشاک، پاکیزگی و سرانجام به خاطر محبت بیپایان به مادر خویش وابسته است. اما اگر همین کودک در جوانی همچنان به مادر و یا هر کس دیگری که منبع تأیید و احترام اوست وابسته باشد، در صورتِ قطع وابستگی، روانی میشود.
احسان رضاپور
تا زمانی که نتوانیم ترسهایی را که مانع از آن میشود تا به خود به مثابهی انسانی توانا و کامل بنگریم، از ذهن خویش بزداییم ــ به نوعی اقدام بر ضد شستوشوی مغزی ــ هرگز به دگرگونی واقعی در زندگی خویش و به تساوی حقوق واقعی دست نخواهیم یافت.
mahdiye Msybi
بازگشت دوباره به خانهداری ملال شدیدی در من برانگیخت ــ باید آن را پیامی هشداردهنده تلقی میکردم.
BeyNaz
ما میتوانیم دستیابی به آرامش را بیاموزیم.
Lidi
اگر کسی صلاحیت لازم را نداشت، یا برایم مشکل میآفرید و یا در درستی او شک میکردم، مثل گذشته وقت خود را با امید به اینکه درست خواهد شد، تلف نمیکردم. بلافاصله خود را از شر او خلاص میکردم.
Lidi
ترس از مستقل بودن (بدین معنا که تک و تنها بمانیم)؛ ترس از وابسته بودن (بدین معنا که توسط «دیگری» که بر ما مسلط است بلعیده شویم)؛ ترس از صلاحیت داشتن و در یک زمینه خوب بودن (بدین معنا که ما باید برای همیشه در این زمینه خوب باشیم)؛ ترس از بیکفایت بودن (بدین معنا که همچنان باید خود را کم ارزش، افسرده و «درجه دو» احساس کنیم).
farinoosh za
الکساندرا سیموندز چنین میگوید: «مادران محجوبی که بی سر و صدا درد و رنج را تحمل میکنند ــ شاید حتی به دختر خود بگویند: 'مثل من احمق نباش، نگذار حبست کنند! بیشتر به فکر خودت باش!` ــ موافق نیستند که دخترشان درست همان نقش تاریخی را به عهده بگیرد و خود را تهدید شده احساس کند.»(۳۱)
farinoosh za
دکتر مولتن این عارضه را «پرورش اجباری کودکان» مینامد؛ بدین معنا که این زنان نقش مادر بودن را نه برای خشنودی روحی، که به عنوان جانشینی برای کار بیرون از خانه بر میگزینند.
farinoosh za
حجم
۲۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۳۰۳ صفحه
حجم
۲۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۳۰۳ صفحه
قیمت:
۷۵,۰۰۰
تومان