بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شهر خرس | صفحه ۱۴ | طاقچه
۴٫۱
(۱۶۵)
چرا کوین یا آمات؟ چرا حرف
Nazanin
پرستارها و دکترها مثل اهالی هاکی تعطیلات تابستانی ندارند، فینال ندارند، وقت استراحت ندارند. کارشان بی وقفه ادامه دارد، هر روز و هر روز، و این حتی قوی ترین آدم ها را هم از پا درمی آورد، حتی بیورن استادی ها را هم. و وقتی حتی قوی ترین ها هم بشکنند، چه کسی باید رهبر باشد؟
Nazanin
پیتر و کرا سرحال و شاد بیدار می شوند. می خندند. این چیزی است که از امروز به بعد به یادشان که بیاید به خاطرش از خودشان متنفر خواهند بود. فجایع چنین اثری روی ما دارند: لحظه های شادی که درست پیش از نابودی همه چیز داشته ایم یادمان می آید؛ واضح تر از همیشه. درست یک ثانیه پیش از تصادف، بستنی توی پمپ بنزین درست قبل از آن اتفاق، آخرین آب بازی و شنای تعطیلات آخر هفته درست پیش از آن تشخیص پزشکی مخوف. خاطرات ما همیشه حول همین بهترین لحظه های پیش از فاجعه چرخ خواهد خورد، هر شب خدا، و مدام یک سؤال از خودمان می پرسیم: «می تونستم کار دیگه ای بکنم؟ چرا توی اون لحظه من این قدر
Nazanin
هر موجود زنده ای که مدتی طولانی پشت میله ها باشد از ناشناخته بیشتر می ترسد تا از اسارت.
Nazanin
وقتی در خانواده ای بزرگ می شوی که هیچ وقت درباره ی احساسات حرف نمی زنند، یاد می گیری که ظرافت های کلامی این چنین را بشنوی.
Nazanin
لقبی هست که قبلاً عاشقش بود اما از وقتی که با لهجه ی بیورن استاد به او داده می شود از آن بیزار است: «خانوم شاغل.» دوستان پیتر او را به این لقب صدا می زنند؛ برخی با ستایش و برخی با بیزاری. اما هیچ کس به پیتر نمی گوید «آقای شاغل».
Nazanin
فرق واضحی هست بین بچه های خانواده های فقیر و بقیه ی بچه ها. و چقدر آدم ناگهان پیر می شود وقتی که این فرق را بفهمد.
سمانه
پدر و مادر بودن باعث می شود احساس کنی پتویی هستی که همیشه کوچک تر از آنی است که باید باشد؛ مهم نیست چقدر سعی کنی همه را بپوشانی، همیشه کسی هست که سردش است.
zh156
«به آدمی که تو زندگیش چیزی رو نداره که بی دلیل عاشقش باشه اعتماد نکن.»
gisoo73
در اوج زمستان شهر دوباره داشت بوی شکوفه ی گیلاس می داد.
پریشان؛
چشمانش کاملاً نشان می دهد که هر وقت بخواهد می تواند ترکت کند و پشت سرش را هم نگاه نکند. به هیچ چیزی وابسته نیست، به هیچ چیزی اهمیت نمی دهد.
پریشان؛
«چشم های غمگین، قلب رام نشدنی. همچین آدم هایی فقط مصیبت در انتظارشونه و بس.»
پریشان؛
او صداها را هم با مغز می شنود و هم با قلب؛ هر کسی این توانایی را ندارد، هر کسی نمی تواند هم زمان دو نوشیدنی متضاد باشد.
پریشان؛
بنی مثل او نیست، اما شبیه آدم های اینجا هم نیست. اصلاً او شبیه هیچ کس نیست. چطور می شود عاشق چنین کسی نبود؟
پریشان؛
همه ی ما بزرگ سالان در زندگی روزهایی داریم که کاملاً احساس تهی بودن می کنیم. وقت هایی که دیگر نمی دانیم داریم این همه وقت را صرف جنگیدن برای چه می کنیم، وقت هایی که واقعیت و نگرانی های روزمره به ما هجوم می آورد و نمی دانیم دیگر چقدر می توانیم دوام بیاوریم. مسئله ی جالب این است که ما همه این توانایی را داریم که مدت ها به همین ترتیب زندگی کنیم و دست از این افکار هم برنداریم، اما وحشتناک اینجاست که نمی دانیم دقیقاً چه مدت.
Sophie
بنی یک بار درباره ی این موضوع از دوستش پرسید و کوین هم پاسخ داد: «پدر و مادر من از هاکی خوششون نمی آد.» وقتی که بنی پرسید پس آن ها از چه چیزی خوششان می آید، کوین گفت: «موفقیت.» آن زمان آن ها ده ساله بودند. وقتی کوین نمره ی اول کلاس تاریخ می شود ــ که همیشه هم می شود ــ و در خانه می گوید که از پنجاه، چهل و نه گرفته، پدرش خیلی بی احساس می پرسد: «چی رو اشتباه کردی؟» کمال در خانواده ی ارداهل یک هدف نیست، یک هنجار است.
Sophie
«فقط وقتی دست از حرکت می کشم که به هدف رسیده باشم.»
Hossein shiravand
درست زیر آن با یک دستخط دبستانی، مصمم و با گچ قرمز، نوشته شده: می گن خیلی بچه تر از اونم که بازی کنم. اما یه روز بازیکن خوبی می شم.
negin
«ما بازنده های بدی هستیم، چون بازنده ی خوب کسیه که به باختن عادت داره.»
lonelyhera
واژه ها خیلی ناچیزند و هیچ کس قصد آزار کسی را با آن ها ندارد. همه همین را می گویند. هر کس فقط دارد وظیفه اش را انجام می دهد. پلیس مرتب این جمله را تکرار می کند که «من فقط دارم وظیفه ام رو انجام می دم». به همین دلیل است که هیچ کس نمی پرسد پسره چه کار کرد؛ اما درعوض تا مایا شروع می کند به حرف زدن هی حرفش را قطع می کنند و می پرسند او چه کار کرد.
lonelyhera

حجم

۳۹۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

حجم

۳۹۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان