بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کتاب دزد | صفحه ۱۴ | طاقچه
۴٫۱
(۳۳۳)
«با این همه، باید خودت فهمیده باشی که یه مرد جوون هنوز یه پسربچه‌ست، و یه پسربچه گاهی حق داره کله شق باشه.»
yasinds
گویا پسرک در وجودش به نوعی اطمینان داشت که هنوز زندگی چیزی جز یک جوک، توالی بی‌پایان گل‌های بازی فوتبال، حقه زدن‌ها و انباشتن دائم مزخرفات بی‌معنی نیست.
yasinds
کلمات رنگی در میان سایه‌هایی که دستان یکدیگر را گرفته بودند، پراکنده شده، روی شانه‌هایشان نشسته، بر سرشان آرام گرفته و از دست‌هایشان آویزان بودند.
yasinds
آسمان کلن زرد و در حال پوسیدن بود، گوشه‌هایش پوسته پوسته شده بود.
yasinds
بمب‌ها پایین آمدند. به زودی ابرها کباب می‌شدند و هر قطرۀ سرد باران به خاکستر تبدیل می‌شد. دانه‌های داغ برف بر زمین می‌باریدند.
سارا خانم
انسان‌ها، اگر هیچ چیز دیگری نداشته باشند، این حس خوب را دارند که می‌میرند.
سارا خانم
اگر دعاها کمکی نکردند، مطمئناً ضرری هم نداشتند.
سارا خانم
سه زبان درهم بافته شده بودند: روسی، گلوله‌ها و آلمانی.
سارا خانم
. پیشوا تصمیم گرفته بود با کلمات به دنیا حکومت کنه. گفت: "هیچ وقت اسلحه دستم نمی‌گیرم؛ اصلا لازمم نمی‌شه.
سارا خانم
چشم‌هایش به هیچ یک از کارهایی که معمولاً شوک‌آور هستند واکنش نشان نمی‌داد؛ نه بشکن زدن، نه سیلی زدن و نه تکان دادن. تمام اینها زمانی مؤثر است که شما از کابوسی برمی‌خیزید نه هنگامی‌که وارد آن می‌شوید. نه، چشم‌هایش از ظلمت به تاریکی باز نشدند. این بدنش بود که عکس‌العمل نشان داد، منقبض کردن بالا تنه و دراز شدن دست برای چنگ زدن هوا.
yasinds
هفته‌هاست چیزی جز مزۀ ناپاک نفس گرسنه‌اش را نخورده است.
yasinds
آلمان نازی عبارت بود از یهودی ستیزی، رهبری به شدت متعصب و ملتی خرافاتی و کینه‌جو، اما تمام این توصیفات در صورت عدم ذکر ویژگی خاص آلمانی‌ها ناتمام خواهند ماند: علاقۀ آلمان‌ها به سوزاندن. آلمان‌ها عاشق سوزاندن بودند؛ مغازه‌ها، کنیسه‌ها، رایشس تاگ‌ها، خانه‌ها، وسایل شخصی، اجساد و البته کتاب‌ها.
سارا خانم
هر فرصتی مستقیماً به فرصتی دیگر منجر می‌شود، درست همان‌طور که یک خطر به خطری دیگر، یک زندگی به زندگی دیگر و مرگی به مرگ دیگر منجر می‌شود. به عبارت دیگر این تقدیر بود.
yasinds
پاپا، مردی با چشم‌های نقره‌ای بود، نه چشم‌های مرده. پاپا یک آکاردئون بود! ولی دم بادی‌اش خالی شده بود. چیزی تو نمی‌رفت و چیزی بیرون نمی‌آمد. لیزل شروع به تکان خوردن به عقب و جلو کرد. یک نت موسیقی، آرام و با اصرار، به جایی در گلویش چسبید تا بالاخره توانست برگردد.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
به آرامی گزارش کرد: «در گوشۀ آبی، قهرمان جهان و شاهکار آریایی ـ پیشوا ـ رو داریم.» «نفسی تازه کرد و به ادامۀ گزارش پرداخت: «و در گوشۀ قرمز، یه یهودی، مبارز موش‌صفت رو می‌بینیم ـ مکس واندنبرگ.»
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
بیرون مغازه، آن دو مشمای آب‌نبات را باز کردند و قصد داشتند آن را به دو نیم کنند اما شکر مثل شیشه سفت بود. حتی برای رودی با آن دندان‌های جانوریش هم سخت بود. در عوض، مجبور شدند آب نبات را آن‌قدر لیس بزنند تا تمام شود. ده لیس برای رودی، ده لیس برای لیزل. پس و پیش. یکی از دفعاتی که رودی آب نبات را در میان دندان‌هایش نگه داشته بود، خندید و گفت: «به این می‌گن یه زندگی خوب.» و لیزل مخالفتی نکرد.
bandir
این یکی از آن داستان‌های کوچکی است که با خودم این‌ور و آن‌ور می‌برم، همان داستان‌هایی که هر کدام درست سر جایشان قرار گرفته‌اند. هر یک از این داستان‌ها تلاشی است آن هم تلاشی عظیم تا به من ثابت کند شما و وجود انسانی‌تان، چقدر با ارزشید.
yasinds
گاهی بر فراز این سه لحظه شناور باقی می‌مانم؛ آنقدر معلق می‌مانم تا زمانی‌که خون کثیف حقیقت بیرون برود و به پاکیزگی بیانجامد. آن وقت است که معنای رنگ‌ها را به خوبی درک می‌کنم.
yasinds
امنیت و در خانه بودن چیزهایی بود که او به شدت مشتاقشان بود، اما نمی‌توانست از جایش تکان بخورد. علاوه بر این دیگر زیرزمینی باقی نمانده و به بخشی از منظرۀ ویران بدل شده بود.
yasinds
کوهی از ویرانی در اطرافش نوشته، طراحی و ایجاد شده بود. او کتابی را محکم در آغوش گرفته بود.
yasinds

حجم

۷۰۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۵۷۵ صفحه

حجم

۷۰۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۵۷۵ صفحه

قیمت:
۱۴۳,۰۰۰
۱۰۰,۱۰۰
۳۰%
تومان