بریدههایی از کتاب دیوان اقبال لاهوری
۴٫۷
(۴۰)
ای غنچه خوابیده چو نرگس نگران خیز
کاشانهٔ ما رفت بتاراج غمان خیز
از ناله مرغ چمن از بانگ اذان خیز
از گرمیهنگامه آتش نفسان خیز
از خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیز
خورشید که پیرایه بسیمای سحر بست
آویزه بگوش سحر از خون جگر بست
از دشت و جبل قافلهها رخت سفر بست
ای چشم جهان بین بتماشای جهان خیز
بیخیال
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دام و دد ملولم و انسانم آرزوست
زاین همرهان سستعناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
گفتم کهیافت مینشود جستهایم ما
گفت آنچهیافت مینشود آنم آرزوست
مولانا جلال الدین رومی
سکوت
هر که پیمان با هوالموجود بست
گردنش از بند هر معبود رست
مؤمن از عشق است و عشق از مؤمنست
عشق را ناممکن ما ممکن است
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
غافل از خود شو اگر فرزانهئی
گر ز خود غافل نهئی دیوانهئی
چشم بند و گوش بند و لب به بند
تا رسد فکر تو بر چرخ بلند
این علفزار جهان هیچ است هیچ
تو برین موهوم ای نادان مپیچ
F.PO
عاشقی؟ محکم شو از تقلیدیار
تا کمند تو شودیزدان شکار
F.PO
در صلابت آبروی زندگی است
ناتوانی ، ناکسی ناپختگی است
usofzadeh.ir
راست میگویم عدو همیار تست
هستی او رونق بازار تست
هر که دانای مقامات خودی است
فضل حق داند اگر دشمن قوی است
usofzadeh.ir
سنگ چون بر خود گمان شیشه کرد
شیشه گردید و شکستن پیشه کرد
ناتوان خود را اگر رهرو شمرد
نقد جان خویش با رهزن سپرد
usofzadeh.ir
در جهان نتوان اگر مردانه زیست
همچو مردان جانسپردن زندگیست
آزماید صاحب قلب سلیم
زور خود را از مهمات عظیم
usofzadeh.ir
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
ای جوانان عجم جان من و جان شما
غوطهها زد در ضمیر زندگیاندیشهام
تا بدست آوردهام افکار پنهان شما
مهر و مه دیدم نگاهم برتر از پروین گذشت
ریختم طرح حرم در کافرستان شما
تا سنانش تیزتر گردد فرو پیچیدمش
شعلهئی آشفته بوداندر بیابان شما
فکر رنگینم کند نذر تهی دستان شرق
پارهٔ لعلی که دارم از بدخشان شما
میرسد مردی که زنجیر غلامان بشکند
دیدهام از روزن دیوار زندان شما
حلقه گرد من زنید ای پیکران آب و گل
آتشی در سینه دارم از نیاکان شما
⬛ INFINITE ⬜
گهی شعر عراقی را بخوانم
گهی جامیزند آتش بجانم
ندانم گرچه آهنگ عرب را
شریک نغمههای ساربانم
دختر دریا
مقام عشق و مستی منزل اوست
چه آتشها که در آب و گل اوست
نوای او به هر دل سازگار است
که در هر سینه قاشی از دل اوست
دختر دریا
چه خوش صحرا که در وی کاروانها
درودی خواند و محمل براند
به ریگ گرم او آور سجودی
جبین را سوز تا داغی بماند
دختر دریا
جهانی تیرهتر با آفتابی
صواب او سراپا نا صوابی
ندانم تا کجا ویرانهئی را
دهی از خون آدم رنگ و آبی
دختر دریا
دل ما بیدلان بردند و رفتند
مثال شعله افسردند و رفتند
دختر دریا
نکتهئی میگویم از مردان حال
امتان را «لا» جلال «الا» جمال
لا و الا احتساب کائنات
لا و الا فتح باب کائنات
هر دو تقدیر جهان کاف و نون
حرکت از لا زاید از الا سکون
تا نه رمز لااله آید بدست
بند غیر الله را نتوان شکست
دختر دریا
درون سینهٔ ما سوز آرزو ز کجاست؟
سبو ز ماست ولی باده در سبو ز کجاست؟
گرفتم اینکه جهان خاک و ما کف خاکیم
به ذره ذره ما درد جستجو ز کجاست؟
نگاه ما به گریبان کهکشان افتد
جنون ما ز کجا شورهای و هو ز کجاست؟
دختر دریا
ندارد کار با دون همتان عشق
تذرو مرده را شاهین نگیرد
دختر دریا
هست معشوقی نهاناندر دلت
چشم اگر داری بیا بنمایمت
عاشقان او ز خوبان خوبتر
خوشتر و زیباتر و محبوبتر
دل ز عشق او توانا میشود
خاک همدوش ثریا میشود
دختر دریا
عاشقی آموز و محبوبی طلب
چشم نوحی قلب ایوبی طلب
کیمیا پیدا کن از مشت گلی
بوسه زن بر آستان کاملی
دختر دریا
حجم
۸۶۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۸۶۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
رایگان