بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کویر | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب کویر اثر علی شریعتی

بریده‌هایی از کتاب کویر

نویسنده:علی شریعتی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۴۲ رأی
۴٫۴
(۴۲)
و می‌دانید که با همه ایمانی که به سرنوشت مردم دارم و زندگی‌ام را همه وقف مردم کرده‌ام و این کلمه را می‌پرستم، اما هرگز دلهرۀ این را نداشته‌ام که مرا چگونه می‌شناسند و از من چه می‌گویند؛ زیرا نه به خودم اهمیت می‌دهم که وسوسۀ آن را داشته باشم که مرا درست بشناسند و نه به بینش و فهم عموم اعتقادی دارم که مرا چگونه خواهند دید و خواهند یافت! و همیشه به سرنوشت مردم می‌اندیشم، نه نظرشان.
amir hossein kamali
شکوه و تقوا و شگفتی و زیبایی شورانگیز طلوع خورشید را باید از دور دید. اگر نزدیکش رویم، از دستش داده‌ایم. لطافت زیبای گل در زیر انگشتهای تشریح می‌پژمرد! آه که عقل اینها را نمی‌فهمد!
🌱ehsan
آری، سفر به آسمانها، از روی زمین آغاز نمی‌شود. از درون شهرها و آبادی‌ها، از درون خانه‌ها و بسترها آغاز نمی‌شود. از زیر خاک، از عمق زمین باید به آسمان پرواز کرد
محمدامین سنجری
«بمیرید، پیش از آن که بمیرید!»
فاطمه
خداوند نعمت بزرگی که به آدمها داده است این است که از شنیدن سکوت عاجزند و از این روست که همه آسوده و خوش زندگی می‌کنند.
sarah_khani
هرکسی را نه بدان گونه که «هست»، احساس می‌کنند، بدان گونه که «احساسش» می‌کنند، هست.
|قافیه باران|
این سرگذشت دردناک و سرنوشت بی‌حاصل ماست، در برزخ دو سنگِ این آسیای بی‌رحمی که... «زندگی» نام دارد!
|قافیه باران|
هراسی بالاتر از این که کسی خود را در درون خویش گم کرده باشد؟ چه پریشانی‌ای بیشتر از این که کسی بیگانه‌هایی را در درون خویش،... چه می‌گویم؟ در خودِ خویش به چشم ببیند که چنان با خودِ خویش در هم آمیخته‌اند و خود را همانند او نموده‌اند که اکنون من نمی‌دانم خود در آن میانه کدامم. چه وحشتناک!
_alika_
خورشید از سینۀ دریا سر زده است و من در حالی که همۀ بودنم، تمام زندگی‌کردنم به یک «نگریستن» مطلق بدل شده است، چشم در قلب مذاب خورشید دوخته‌ام و همچون شمع که در «گریستن» خویش قطره قطره می‌میرد، من در این «نگریستن» خویش ذوب می‌شوم و محو می‌شوم و پایان می‌گیرم.
تعالی
کویر انتهای زمین است. پایان سرزمین حیات است. در کویر گویی به مرز عالم دیگر نزدیکیم و از آن است که ماوراءالطبیعه را ـ که همواره فلسفه از آن سخن می‌گوید و مذهب بدان می‌خواند ـ در کویر به چشم می‌توان دید، می‌توان احساس کرد. و از آن است که پیامبران همه از اینجا برخاسته‌اند و به سوی شهرها و آبادیها آمده‌اند. «در کویر خدا حضور دارد!»
mohamad mirmohamadi
ما شرقیها همه «گذشته‌پرستیم»، نه «گذشته‌گرا» که برای ما صفت بی‌رمقی است. و آنچه ما احساس می‌کنیم با آنچه اروپایی‌ها کلاسیسیسم می‌نامند، یکی نیست. از این است که همواره «دوران طلایی» همۀ ملتهای ما، در گذشته قرار دارد.
•)•
این سخنها کی رود در گوش خر؟ گوشِ خر بفروش و دیگر گوش خر!
•)•
دنیای من خود منم، همین که اکنون هستم؛ و آخرتم، بهشتم، آن که باید باشم و میان این دو، راهی است به درازای ابدیت.
فاطمه
یک ذره عشق علی، اگر در نهادت و ذاتت باشد، تو را قدرت ماندن در برابر هجوم همۀ این قدرتها خواهد بخشید و همچون یک مومیایی سحرانگیز و مرموز، نگاهت خواهد داشت.
فاطمه
«بر سردر معبد علم نوشته‌اند: هر که به درون گام می‌نهد باید ایمان داشته باشد.»
فاطمه
چه گرانبهایند انسانهایی که بزرگواری‌ها و عظمت‌های خوب و دوست‌داشتنی و زیبایی‌های لطیف و قیمتی انسانی را دارند و خود از آن آگاه نیستند. این از آن مقوله «نفهمیدن» هایی است که به روح، ارجمندی متعالی و عزیزی می‌بخشد.
فاطمه
«علم عشق در دفتر نباشد»...!
فاطمه
آری، اما اگر گناه نباشد، طاعت را چگونه می‌توانی به دست آری؟ چه، «انسان تنها فرشته‌ای است که دستش به خون آغشته است!»
فاطمه
من می‌دانم که چه حرفهایی را با چه زبانی باید زد. من می‌دانم که هر یک از این زبانها برای گفتن چه حرفهایی است. حرفهایی است که باید زد؛ با زبان گوشتی نصب شده در دهان؛ و حرفهایی که باید زد اما نه به کسی، حرفهای بی‌مخاطب؛ و حرفهایی که باید به کسی زد اما نباید بشنود.
Fatemeh Mostafa Pour
دریغم آمد که آن را نیز «عشق» بنامم که شاعران آلوده‌اش کرده‌اند. خواستم «ارادت» بخوانم، ملاّها به حماقتش کشانده‌اند. گفتم بهترین کلمه در اینجا «خویشاوندی» است، خویشاوندی دو روح، دو بیگانه؛ با لطافت زیبایی که در ساختمان این این کلمه است: «خویش» و «وند». ترسیدم که نفهمند. به هر حال می‌گویم: «دوست داشتن». و مقصودم عشق و ارادت و ایمان دو روح آشنای خویشاوند است
دلتنگِ ماه

حجم

۳۶۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۶۰ صفحه

حجم

۳۶۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۶۰ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان