بریدههایی از کتاب کویر
۴٫۴
(۴۲)
«وجودم» تنها یک «حرف» است و «زیستنم» تنها «گفتن» همان یک حرف؛ اما بر سه گونه: سخن گفتن و معلمی کردن و نوشتن.
Poyraz
هر زیباییای مال دلی است که آن را میفهمد، تمام!
|قافیه باران|
عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است. اگر دوری به طول انجامد، ضعیف میشود. اگر تماس دوام یابد، به ابتذال میکشد. و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و «دیدار و پرهیز»، زنده و نیرومند میماند. اما دوست داشتن با این حالات ناآشناست. دنیایش دنیای دیگری است.
plato
و سرمایۀ ماورایی هر کسی به اندازۀ حرفهایی است که برای نگفتن دارد
|قافیه باران|
عشق جرقه میزند و چون در تاریکی است و یکدیگر را نمیبینند، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو روشنایی آن چهرۀ یکدیگر را میتوانند دید و در اینجاست که گاه، پس از جرقهزدن عشق، عاشق و معشوق که در چهرۀ هم مینگرند، احساس میکنند که هم را نمیشناسند و بیگانگی و ناآشنایی پس از عشق ـ که درد کوچکی نیست ـ فراوان است.
اما دوست داشتن در روشنایی ریشه میبندد و در زیر نور سبز میشود و رشد میکند
plato
عشق بینایی را میگیرد و دوست داشتن میدهد.
plato
عشق بزرگتری نیز وجود دارد که همچون دیگر عشقها ابزار کار نیست و آن عشق انسان به انسان، عشق یک روح به یک روح است. یک روح تنها و نیازمند به یک روح زیبا و نفیس و ثروتمند، عشق یک «خویشاوند» به «خویشاوند» خود
دلتنگِ ماه
«وجودم» تنها یک «حرف» است و «زیستنم» تنها «گفتن» همان یک حرف؛ اما بر سه گونه: سخن گفتن و معلمی کردن و نوشتن. آنچه تنها مردم میپسندند: سخن گفتن و آنچه هم من و هم مردم: معلمی کردن و آنچه خودم را راضی میکند و احساس میکنم که با آن نه کار، که زندگی میکنم: نوشتن!
mah.gh
اما کوری را هرگز به خاطر آرامش تحمل مکن.
و گناه!
آری، اما اگر گناه نباشد، طاعت را چگونه میتوانی به دست آری؟
Pariya
«آدمهایی که وقتی غایباند، بیشتر «هستند» از وقتی که حضور دارند!» و اینهایند آدمهایی که گاه مخاطب حرفهایی قرار میگیرند که نباید خود بشنوند. با این آدمهاست که ما همیشه در گفتوگوییم. همیشه با اینهاست که حرفهای خوبمان را میزنیم، حتی حرفهایی را که دوست نداریم بشنوند. به همینهاست که همیشه نامههایی مینویسیم که هیچگاه نمیفرستیم.
|قافیه باران|
از او، نه که چیزهای تازه فهمیده باشم، نه، «فهمیدن» های تازه آموختهام
|قافیه باران|
در روزگار جهل، شعور خود جرم است و در جمع مستضعفان و زبونان، بلندی روح و دلیری دل، و در سرزمین غدیرها ـ به تعبیر بودا ـ «خود جزیره بودن» (اوپا) گناهی نابخشودنی است.
مهدی نادریان
عشق، جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی «فهمیدن» و «اندیشیدن» نیست. اما دوست داشتن در اوج معراجش از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین میکند و با خود به قلۀ بلند اشراق میبرد.
plato
عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هر چه از غریزه سر زند بیارزش است و دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج مییابد.
plato
در روزگار جهل، شعور خود جرم است
esemds
«شما بیست سال بر سن معشوقتان بیفزایید، آنگاه تأثیر مستقیم آن را بر روی احساستان مطالعه کنید!»
|قافیه باران|
هر کسی به اندازهای که احساسش میکنند، «هست».
هرکسی را نه بدان گونه که «هست»، احساس میکنند، بدان گونه که «احساسش» میکنند، هست.
انسان یک «لفظ» است
که بر زبان آشنا میگذرد و «بودن» خویش را از زبان دوست میشنود.
هرکسی «کلمه» ای است
که از عقیمماندن میهراسد و در خفقان جنین، خون میخورد.
raha
من از میان همه نعمتهای این جهان، آنچه را برگزیدهام و دوست میدارم تنهایی است
فاطمه
عشق زیباییهای دلخواه را در معشوق میآفریند و دوست داشتن زیباییهای دلخواه را در «دوست» میبیند و مییابد.
plato
آن چنان که علی در شبهای پهناور نخلستان مینالد. این نالۀ غربت است. گریستن در زیر آوارِ زندگی کردن
زهرآ
حجم
۳۶۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۶۰ صفحه
حجم
۳۶۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۶۰ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان