بریدههایی از کتاب نه فرشته، نه قدیس
۳٫۶
(۴۲)
ــ دیگر مدت زیادی زنده نخواهم بود. خودم این را میدانم، ولی دیگر توانش را ندارم برای بیشتر زنده ماندن بجنگم. و در واقع تفاوتی هم ندارد که آدم همین الآن بمیرد یا چند روز دیگر.
rzvmn
در دل شب بیدار شدم، طوری عصبی و ناراحت بودم که دیگر نتوانستم بخوابم.
rzvmn
دلم میخواهد از اینجا بزنم بیرون و تنهایی بروم توی جنگل، آن هم در انبوهترین قسمت آن. مشکل این است که دیگر نمیتوانم از دست خودم فرار کنم.
rzvmn
آنقدر احساس درماندگی و تنهایی میکنم که بیاختیار میزنم زیر گریه.
rzvmn
سقوط الزاماً نباید ویران شدن ساختمانها باشد، بلکه میتواند سقوط اخلاقی باشد.
rzvmn
فهمیدهام که درد و رنج و زجر و آزار در مقایسه با زندگی یکنواخت و آرام و بیدغدغه آدمها را بیشتر به هم نزدیک میکند.
rzvmn
مردم هروقت در شرایطی غیرعادی قرار میگیرند معمولاً به هم نزدیک و با هم متحد میشوند.
rzvmn
هریک از ما غرق در مشکلات خودمان هستیم و برای هم چهرهٔ متفاوتی را به نمایش میگذاریم.
rzvmn
برای او همهچیز در مرز شادی و اندوه یا نشاط و رنج اتفاق میافتاد.
rzvmn
در درونش شوری نهفته است که اگر فوران کند، میتواند زندگیبخش و یا در عین حال ویرانگر باشد.
rzvmn
او را هم روزی از دست میدهم. یک چیز دیگردر زندگی من که در آن موفق نمیشوم عشق است.
rzvmn
در این زندگی مرگ چیز تازهای نیست
اما زندگی نیز چیز تازهای ندارد.
rzvmn
این چگونگی زندگی است که مهم است نه درازی آن.
rzvmn
ــ تو که چیزی توی سوپ من نریختهای؟ ریختهای؟
ــ فکر میکنی برای چی من سوپ را پختم؟
rzvmn
ــ تو چرا اینقدر خوبی؟
ــ من اصلاً خوب نیستم. وقتی دور هم جمع میشویم تا «قهرمانبازی» کنیم معمولاً من نقش شخصیت منفی را بازی میکنم.
rzvmn
در پی توضیح میگردم و به خود میقبولانم که او با مردهای دیگر تفاوت دارد ــ خودخواهیاش کمتر است: مهربان و همراه است. با همهٔ اینها این واقعیت را فراموش نمیکنم که روزی، شاید فردا، شاید یک ماه دیگر و یا شاید تا یک سال دیگر احساساتش فروکش کند. آنوقت چهکار میکند؟ معلوم است، میرود.
rzvmn
ــ تو اگر غاز بودی به کجا پرواز میکردی؟
ــ معلوم است، به سوی تو!
rzvmn
توخیلی خاصی!
ــ خاص از چه بابت؟
ــ به عنوان یک آدم.
rzvmn
همیشه دلم میخواست با مردی مهربان و حساس زندگی کنم که بلد باشد چگونه نوازشم کند، به من گوش کند، از من حمایت کند و خیانت نکند.
rzvmn
کاش کسی چشمانتظار من بود، کسی که زنگ در را به صدا درمیآورد یا تلفن میزد و میگفت «چطوری کبوتر کوچکم؟»
rzvmn
حجم
۳۳۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۲ صفحه
حجم
۳۳۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۲ صفحه
قیمت:
۱۲۳,۰۰۰
۸۶,۱۰۰۳۰%
تومان