بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نه فرشته، نه قدیس | صفحه ۱۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب نه فرشته، نه قدیس

بریده‌هایی از کتاب نه فرشته، نه قدیس

۳٫۶
(۴۲)
وقتی کسی به دروغ گفتن عادت کند دیگر برایش سخت است یاد بگیرد راست بگوید. و اگر یکی توانست اول بار کسی را ترک کند دفعهٔ دوم برایش راحت‌تر می‌شود. کاملاً بی‌معنی است که فکر کنیم می‌توانیم همسر خود را تغییر دهیم و همهٔ شرارت‌ها را از روحش خارج کنیم. به خودم می‌گفتم چرا باید مرا ترک کند، حال آن‌که می‌بیند که پیر شده و موهایش دارد سفید می‌شود ولی من هم خوشگلم و هم جوان؟ طبیعت مردها این‌طور است. ویرجینیا ولف نوشت: مثل آن بود که او بر همه چیز جز مه، فرمان می‌راند. با این همه خشمگین بود.
نازنین بنایی
همیشه دلم می‌خواست با مردی مهربان و حساس زندگی کنم که بلد باشد چگونه نوازشم کند، به من گوش کند، از من حمایت کند و خیانت نکند. این‌ها رؤیاهای پیش پا افتادهٔ قهرمان‌های سریال‌های آبکی تلویزیون است. فکر می‌کنم چنین مردهایی اصلاً وجود ندارند. و اگر هم اتفاقاً یکی از این مردها وجود داشته باشد، آیا می‌توانم امیدوار باشم که با او ملاقات کنم؟ و اگر هم با او ملاقات کردم آیا می‌توانم امیدوار باشم که دوستم داشته باشد؟
نازنین بنایی
زمان پیش رویم مثل ماهی مرده‌ای است که بر سطح آبگیری ورم می‌کند. کاش کسی چشم‌انتظار من بود، کسی که زنگ در را به صدا درمی‌آورد یا تلفن می‌زد و می‌گفت «چطوری کبوتر کوچکم؟» «کبوتر کوچک» لقبی بود که سایکو، اولین دوست پسرم، با آن صدایم می‌کرد. راستی چند وقت پیش بود؟ بیشتر از دو بار چشم به هم زدن خدا.
نازنین بنایی
خیلی سعی کرد مرا از ازدواج با اولین و آخرین شوهرم که دوبار طلاق گرفته بود منصرف کند. هشدار می‌داد و می‌گفت: ــ این آدم هیچ آرمانی ندارد. پیش خودم فکر کردم بهتر است هیچ آرمانی نداشته باشد تا آرمان‌هایی داشته باشد مثل آرمان‌های تو. الآن فهمیده‌ام که آدم‌های بی‌آرمان مثل ماشین هستند. ماشین‌هایی برای نشخوار کردن کلمه‌ها و پول درآوردن، خوارکردن دیگران و بالا کشیدن خود؛ ماشین‌هایی برای پاسخ به خواهش‌های نفسانی و خودخواهی‌های خودشان.
نازنین بنایی
آدم‌های خوب رنج بیشتری می‌کشند چون از رنج دیگران هم رنج می‌برند. من نمی‌دانم آدم خوبی هستم یا نه ولی این را می‌دانم که بیشتر از سهمم رنج می‌برم.
نازنین بنایی
محبوبم به خاطر خدا یاد بگیر شاد باشی. این تنها آرزوی من است برای تو، و غیر از عشقت هیچ چیزی زیباتر از شادی‌ات نمی‌توانی به من بدهی.
نازنین بنایی
راستی بر سر مردمی که زندگی‌شان را با ترس از ابراز عقیده سپری می‌کنند چه می‌آید؟ چه بسا یا از فکر کردن دست می‌کشند یا به گفت‌وگوهای توخالی اکتفا می‌کنند.
نازنین بنایی
شوهرم را دیشب کشتم. چرخ دندان‌سازی را کار انداختم و جمجمه‌اش را سوراخ کردم. صبر کردم تا کفتری از جمجمه‌اش بیرون بپرد ولی به جای کفتر یک کلاغ بزرگ و سیاه بیرون آمد.
نازنین بنایی
از تختخواب تنها و یکنفره‌ام بیرون می‌خزم. من و «یانا» سال‌ها پیش لنگهٔ همین تختخواب را بردیم توی زیرزمین. زیرزمین هنوز پر است از آت و آشغال‌های شوهر سابقم «کارل»، آت و آشغال‌هایی مثل آن چوب اسکی‌های قرمز روشن، یک کیسه پر از توپ‌های تنیس مستعمل و یک بسته کتاب‌های درسی قدیمی. همه‌شان را باید مدت‌ها پیش می‌ریختم بیرون. ولی دلم نیامد. جای خالی تختخواب یک گلدان فیکوس گذاشتم. آدم نمی‌تواند گل فیکوس را بغل کند. گل فیکوس آدم را نوازش نمی‌کند، البته به آدم خیانت هم نمی‌کند.
نازنین بنایی

حجم

۳۳۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۲ صفحه

حجم

۳۳۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۲ صفحه

قیمت:
۱۲۳,۰۰۰
۸۶,۱۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۱۲
۱۳
صفحه بعد