بریدههایی از کتاب نه فرشته، نه قدیس
۳٫۶
(۴۲)
چرا آدمهای خوب این همه زود میمیرند ولی آدمهای رذل سالهای سال زنده میمانند؟
آدمهای خوب رنج بیشتری میکشند چون از رنج دیگران هم رنج میبرند. من نمیدانم آدم خوبی هستم یا نه ولی این را میدانم که بیشتر از سهمم رنج میبرم.
yara.
واقعاً نباید دربارهاش فکر کنم. آن همه وقت خودم را هدر دادم و دربست در خدمتش بودم و حالا هم که از دستش خلاص شدهام وقتم را با فکر کردن دربارهاش تلف میکنم.
soodi.saeidi
روز تولدم هم به دیدنم نمیآمد. فقط تلفن میزد و آرزو میکرد موفقیتهای بسیار نصیبم شود. نمیدانم موفقیت برایش چه معنی داشت. یا کار درخشانی بود در حرفهٔ دندانپزشکی یا ازدواجی بود عالی و یا رسیدن به مقام اول در رقابت برای تعیین ملکهٔ زیبایی در میان زنان پا به سن گذاشته. چه بسا هیچکدام از اینها نبود. از نظرش موفقیت یعنی خوشحالی.
Smrldo
محبوبم به خاطر خدا یاد بگیر شاد باشی. این تنها آرزوی من است برای تو، و غیر از عشقت هیچ چیزی زیباتر از شادیات نمیتوانی به من بدهی.
Smrldo
راستی بر سر مردمی که زندگیشان را با ترس از ابراز عقیده سپری میکنند چه میآید؟ چه بسا یا از فکر کردن دست میکشند یا به گفتوگوهای توخالی اکتفا میکنند.
Smrldo
شوهر سابقم میگفت چشمهام به رنگ آبی آسمان است، ولی آسمان چه رنگی است؟ آسمان تغییر میکند و رنگش بستگی دارد به محل و به باد و به موقع روز، اما چشمهای من همیشه آبی است، هم صبح و هم شب، هم موقعی که شادم و هم موقعی که غمگینم.
Smrldo
هشدار میداد و میگفت:
ــ این آدم هیچ آرمانی ندارد.
پیش خودم فکر کردم بهتر است هیچ آرمانی نداشته باشد تا آرمانهایی داشته باشد مثل آرمانهای تو.
Sophie
برای من هیچ اهمیت نداشت که میلیاردها سال پیش چه اتفاقی افتاده و اصلاً زمان شروع شده یا نه. فقط عمر خودم برایم مهم بود و زمان هم که تا به حال عشق را از من گرفته و چین و چروک نصیبم کرده و در هر گوشه و کناری در کمینم نشسته، بهسرعت پیش میتازد و به درخواستهای من توجهی ندارد.
به خواست و میل هیچکس توجه نمیکند. فقط زمان بیطرف و عادل است.
عدالت غالباً بیرحم است.
Sophie
چیزهایی که مردم در اطراف خود میسازند یا قرار میدهند مهم نیستند. ممکن است در این کلیسا از هر کلیسای دیگری که مملو از نقاشی و مجسمه است حس متعالیتری پیدا کنی.
rzvmn
در واقع آدم در همه حال در پی این است که از زبان همراهش بشنود که دوستش دارد، اما معمولاً این کلام را نمیشنود؛ و به احتمال زیاد کلماتی را میشنود که به قصد فریب آدم بر زبان جاری میشوند.
rzvmn
آدم خودش هرگز نمیداند چقدر برای دیگران مهم است، فقط دیگران میدانند، تازه اینها هم نمیتوانند این حرف را با اطمینان بگویند.
rzvmn
شاید غدهای دارد روح مرا میجود.
rzvmn
روزی همهچیز به پایان میرسد، مانند خود زندگی.
rzvmn
از هر تصمیمی میترسم. از سرخوردگی آخرش میترسم.
rzvmn
من در تنهایی خودم محبوس شدهام و میخواهم از این تنگنا بیرون بزنم، اما از خارج شدن تن میزنم و توانش را هم ندارم.
rzvmn
برای خودم مقداری شراب میریزم و سمفونی پاتتیک چایکوفسکی را میگذارم. میگذارم موسیقی به جای من گریه کند. گرچه من تنها هستم، ولی تنها آدمی نیستم که پی بردهام زندگی کردن دشوار است.
rzvmn
آدمها را همانطور که هستند، با همهٔ نقصها و خودخواهیهاشان، باید قبول کرد.
rzvmn
ــ کریستینا، چرا اینقدرغمگینی؟
ــ غمگین نیستم، خیلی خستهام.
rzvmn
به او میگویم:
ــ همهٔ این مدت باید اینجا بودی. نباید به این زودی خانه را ترک میکردی.
توضیح میدهد که:
ــ چون اینجا غمگین بودم.
rzvmn
به ذهنم آمد حیف که رادک پدر من نیست
rzvmn
حجم
۳۳۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۲ صفحه
حجم
۳۳۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۲ صفحه
قیمت:
۱۲۳,۰۰۰
۸۶,۱۰۰۳۰%
تومان