بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نه فرشته، نه قدیس | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب نه فرشته، نه قدیس اثر ایوان  کلیما

بریده‌هایی از کتاب نه فرشته، نه قدیس

۳٫۶
(۴۱)
ــ چطوری مونیکا؟ مونیکا بی‌آن‌که به او نگاه کند، می‌گوید: ــ دلم نمی‌خواهد زندگی کنم.
rzvmn
پشت آن در چیست؟ خداست؟ یا عشقی که به سرانجامی نمی‌رسد، مثل عشق بین آدم‌ها؟ آیا آرامش دل است یا آرامش حیات است در مقابل آرامش مرگ، که هرگاه دلسرد و افسرده می‌شوم به آن فکر می‌کنم؟
rzvmn
احساس کردم که در مرز امید و ناامیدی در نوسان است.
rzvmn
اگر چشم‌های‌مان را فقط و فقط به اهداف مادی بدوزیم هدف واقعی زندگی را گم می‌کنیم.
rzvmn
اما خودمانیم، کدام‌مان می‌دانیم چرا زنده‌ایم؟
rzvmn
برای لحظه‌ای در آینهٔ دشمن‌خو به خودم نگاه کردم. نخیر آینه دشمن‌خو نیست. آینه کاملاً بی‌طرف است؛ این زمان است که دشمن‌خو است.
rzvmn
زندگی، غیر از لحظه‌های نادری که عشق به ما رو می‌کند، چیز غم‌انگیزی است.
rzvmn
دلم می‌خواهد از این‌جا بزنم بیرون و تنهایی بروم توی جنگل، آن هم در انبوه‌ترین قسمت آن. مشکل این است که دیگر نمی‌توانم از دست خودم فرار کنم.
Travis
یگانه سرنوشتی که دلم می‌خواهد برایم رقم بخورد این است که در شمار میان‌مایگان قرار نگیرم و گرفتار خلئی نشوم که مرگ با خود می‌آورد. مشکل این است که نمی‌دانم برای تحقق این آرزو چه باید بکنم. آخر سر هم کارم به خواب و خیال می‌کشد.
Travis
وقتی به من گفت در روز مرگ استالین متولد شده برایم عجیب بود؛ و حتی یک همزمانی سرنوشت‌ساز. به نظرم دیکتاتور شوروی مثل یک تیتان وحشتناک بود: نه تیتانی که از خون اورانوس زاده شده باشد، بلکه تیتانی که از خون قربانیانش دوباره متولد می‌شود.
Travis
چرا آدم‌های خوب این همه زود می‌میرند ولی آدم‌های رذل سال‌های سال زنده می‌مانند؟
Travis
به ذهنم آمد که مامان هیچ‌وقت آدم خوب ندیده. آیا خودم دیده‌ام؟ شاید آدم خوب چیزی نیست جز خواب و خیال ما.
Hana
زندگی، غیر از لحظه‌های نادری که عشق به ما رو می‌کند، چیز غم‌انگیزی است.
من
من آرزوی رسیدن به قله‌هایی را ندارم که سر به آسمان می‌سایند؛ سقوط از این قله‌ها معمولاً مرگبار است
نازنین بنایی
همان‌طور که دوستم «لوسی» می‌گوید آدم اگر به زورگویی دیگری عادت کند حتی برای همان زورگویی هم دلش تنگ می‌شود. این مطلب فقط در مورد زندگی خصوصی صادق نیست. من که دلم برای زورگویی تنگ نمی‌شود. با آن‌که از شوهر سابقم متنفر نیستم ولی دیشب با متهٔ دندان‌سازی او را کشتم. در این دنیا بیشتر از هر چیز دلم برای اوست که می‌سوزد. حتی از من هم تنهاتر است، و بیماری وخیمی سرتاپای بدنش را گرفته. اما مگر همهٔ ما را چیزی از درون نمی‌خورد و نمی‌تراشد؟ زندگی، غیر از لحظه‌های نادری که عشق به ما رو می‌کند، چیز غم‌انگیزی است.
نازنین بنایی
در این روز و روزگار ایمان آوردن به پیام کتاب مقدس آسان نیست، ولی جوان‌ها بی‌ایمان نیستند، آن‌ها عشق را کم دارند.
مروارید ابراهیمیان
کارل چاپک داستانی در این باره نوشته. مردم از امکان زندگی‌های بسیار فقط یکی را زندگی می‌کنند، که معمولاً در آن چندان خوشحال نیستند.
شلاله
چیزی که فقط بعدها به آن پی بردم این بود که مردم معمولاً همیشه خواستار تغییرند. همین‌که حال و هوای تغییر همه‌جا را فرا می‌گیرد مردم سرشار از شور و شوق می‌شوند و اعتقادی راسخ و شورانگیز پیدا می‌کنند که آن تغییر فوری به زندگی‌شان معنایی غیرمنتظره می‌دهد.
شلاله
بکشم. برای این خودم را نمی‌کشم که از جسد متنفرم. همیشه توی سالن تشریح فشار زیادی به‌ام وارد می‌شد، به همین خاطر از روز قبل چیزی نمی‌خوردم. چرا بگذارم آدم‌هایی که دوست‌شان دارم خودشان را مشغول جسدم بکنند؟
ایلیا
من یک بندباز مادرزادم که از بند می‌ترسد، مگر آن‌که بند را روی زمین پهن کرده باشند.
خیر کثیر

حجم

۳۳۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۲ صفحه

حجم

۳۳۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۲ صفحه

قیمت:
۱۲۳,۰۰۰
تومان